کفر

کفر

کفر

کُفْر به معنای انکار خدا از روی علم و آگاهی و باور نداشتن به نبوت پیامبر اکرم(ص) و انکار هر امری که منجر به انکار رسالت پیامبر اکرم(ص) شود نظیر انکار قرآن کریم و وجوب نماز. برای کفر در قرآن کریم، روایات اسلامی و کتاب‌های کلامی اقسامی نظیر کفر انکار، کفر عناد، ذکر شده است. در برخی از کتب کلامی کفر شیطان از قبیل کفر نفسانی دانسته شده است. از دیدگاه فقهی کفر گاهی در مقابل اسلام است که بیانگر تمایز دینی و مربوط به حیطه عملی مکلف است و فاقد آثاری نظیر طهارت ارث است و گاهی کفر در مقابل ایمان است که کفر کلامی گفته می‌شود و در اندیشه شیعیان کسانی که امامت ائمه(ع) را قبول نداشته باشند مؤمن نیستند.

«كفر» به معناى «پوشاندن و پنهان كردن چيزى » مى باشد و کافر به كسى گفته مى شود كه خدا يا پیامبر(صلی الله علیه وآله) يا شریعت يا هر سه را منكر شود .

کُفْر (به ضم کاف و سکون فاء) از واژگان قرآن کریم به معنای پوشاندن است. این واژه دارای مشتقاتی است که در آیات قرآن به کار رفته است؛ مانند: کُفْران (به ضم کاف و سکون فاء) به معنای انکار نعمت و ناسپاسی؛ و کَفور (به فتح کاف) به معنای بسیار ناسپاس‌ و مبالغه است در کفران نعمت؛ و کُفور (به ضم کاف) مصدر به معنای جحود و انکار؛ کَفّار (به فتح کاف و تشدید فاء) مبالغه کافر به معنای بسیار ناسپاس‌؛ کُفّار (به ضم کاف و تشدید فاء) جمع کافر به معنای منکرین دین و منکرین نعمت؛ کَفّارة (به فتح کاف و تشدید فاء) به معنای پوشاننده و جبران کننده گناه به احسن وجه؛ کَوافِر (به فتح کاف و کسر فاء) جمع کافره به معنای زنان کافر؛ کافور به معنای عطری است از درختی که در جبال هند و چین و به غلاف ثمره‌ها و غنچه آنها نیز کافور گویند که میوه را پوشانده است.


معناى لغوى «كفر»، پوشش و پوشاندن است. از اين رو، مردم عرب، شب را «كافر» مى‌گويند؛ زيرا اشياء را مى‌پوشاند و پنهان مى‌كند و نيز به كشاورز كه بر زمين بذر مى‌پاشد و بذرها را در آن پنهان مى‌سازد.
برگ‌هايى نيز كه ميوه‌هاى درخت را مى‌پوشانند، «کافور» خوانده مى‌شوند.

کُفْر:به معنای پوشاندن است.
در مفردات گوید: کُفْر در لغت به معنی پوشاندن شی‌ء است. شب را کافر گوئیم که اشخاص را می‌پوشاند و زارع را کافر گوئیم که تخم را در زمین می‌پوشاند؛ کفر نعمت پوشاندن آنست با ترک شکر، بزرگترین کفر انکار وحدانیّت خدا یا دین یا نبوت است. کُفران بیشتر در انکار نعمت و کُفر در انکار دین به کار رود و کُفور در هر دو.

در مجمع فرموده: کُفْر در شریعت عبارت است از انکار آنچه خدا معرفت آن را واجب کرده، از قبیل وحدانیّت و عدل خدا و معرفت پیغمبرش و آنچه پیغمبر آورده از ارکان دین. هر که یکی از اینها را انکار کند کافر است.

راغب گوید: کافر در عرف دین به کسی گفته می‌شود که وحدانیّت یا نبوت یا شریعت یا هر سه را انکار کند.

به هر حال کافر کسی است که اصول یا ضروری دین را انکار کند.


كفر در اصطلاح دينى تعريف‌هاى متعدّدى دارد: يكى، باور نداشتنِ آنچه بايد باورش كرد؛ همانند توحید و نبوّت و معاد و ضروریّات دین ديگر، انكار آگاهانه سخن پیامبر (ص) و آنچه آورده است.

مفهوم‌شناسی

کفر واژه‌ای عربی به معنای پوشاندن و پنهان کردن است در کتاب معجم الفاظ الفقه الجعفری، کفر در شک داشتن به وجود خدا یا وحدانیت او، نبوت پیامبر اکرم(ص)، معاد و انکار یکی از ضروریات دین مانند وجوب نماز، وجوب حج، حرمت خمر؛ معنی شده است.

سید مرتضی کفر را همانند ایمان قلبی می‌داند و آن را در جهل، شک و یا اعتقاد داشتن به اموری (نظیر بدعت‌ها) می‌داند که در شناخت خداوند و توحید و عدل و رسالت پیامبر اسلام(ص) مانع ایجاد می‌کند و باعث استحقاق عقاب دائمی و عظیم می‌شود.


تعريف جامع كفر عبارت است از: انكار الوهیّت، توحید، رسالت و ضروری دین– با التفات به ضرورى بودن آن- اگر به انكار رسالت بينجامد.
كفر، نقيض ایمان است و ماهيّت آن عبارت است از عناد و ميل بر پوشانيدن حقيقت.


قرآن كريم كفر را به معنايى غير از آنچه گذشت نيز به كار گرفته است. در اين معنا، كفر نه تنها مذموم نيست كه از واجبات بس سترگ است: «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‌ …»در اينجا كفر به معناى ردّ طاغوت و ایمان به خدا است. از اين آيه‌ بر مى‌ آيد كه مؤمن بايد به باطل كفر بورزد و به حق ایمان آوَرَد.


متکلمان اقسام متعدّدی برای کفر بر شمرده‌اند:

۱ – کفر انکار

کفر انکار بدین معنا است که کسی به قلب و زبان، خدا و رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را انکار کند.

۲ – کفر جحود

کفر جحود یعنی کسی با قلب اذعان کند؛ ولی به زبان، انکار: «وَجَحَدُوا بِها وَاسْتَیقَنَتْها أنْفُسُهُمْ».

۳ – کفر عناد

کفر عناد بدین معنا است که کسی به دل و زبان اذعان کند؛ امّا از روی حسادت و عناد، تن بدان ندهد؛ همانند ولید بن مغیره، که به دل و زبان قرآن را پذیرفت؛ ولی ایمان نیاورد و آن را سحر خواند.

۴ – کفر نفاق

کفر نفاق آن است که زبان دم از ایمان زَنَد؛ ولی دل از ایمان تهی باشد.

امام خمینی کفر را در اصطلاح کلامی و فقهی، انکار خداوند یا توحید یا نبوت پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌داند و اغلب محققین با استناد به برخی از روایات کسانی را که منکر اصل امامت‌اند کافر دانسته‌اند. امام ‌خمینی با نقد این کلام و اشاره به اینکه کفر مراتب دارد مراد از کفر در اصطلاح فقه را مقابل اسلام دانسته و اسلام به معنای اعتقاد به توحید و خدا و نبوت است. به اعتقاد امام خمینی دیگر مراتب کفر که انکار امامت نیز یکی از آنهاست، موجب کفر فقهی و ترتب آثار آن نمی‌شود.

امام‌ خمینی مفهوم کافر را مساوی با مفهوم غیرمسلمان می‌داند و این معنا را علاوه ‌بر موافقت با ارتکاز شرعی، برگرفته از ادله شرعی می‌شمارد و معتقد است ظاهر روایاتی که خلاف این معنا را می‌رسانند باید توجیه شوند همچنین منکر ضروریات دین، اگر انکار او به انکار خدا یا رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بینجامند کفر می‌باشد.

امام‌ خمینی برای کفر اقسامی را برمی‌شمارد از جمله:
۱- کفر شرعی: که همان انکار خداوند یا پیامبر اوست.

۲- کافر و کفر انکاری: به این معنا که انسان چیزی را که نزد او مجهول است و نمی‌تواند درک کند انکار می‌کند مانند معارف الهی و جلوه‌های رحمانی و این ناشی از خودخواهی و خودبینی است.

۳- کافر و کفر ذمی: کافرانی که پیرو کتاب‌های آسمانی هستند مانند یهودیان، مسیحیان که طی عقد ذمه با حکومت اسلامی در برابر وظایفی مشخص، عقایدشان محترم است و حق زندگی مسالمت‌آمیز در کنار مسلمانان را دارند.
۴- کافر مستامن: کافری که از حکومت یا مسلمانان درخواست امان برای ورود به سرزمین اسلامی دارد.
۵- کافر جری: مشهور فقها کافر غیر ذمی و مستامن را جری می‌دانند.
۶- کافر مرتد: مرتد مسلمانی است که از اسلام خارج‌ شده و از آن دست برداشته‌ است. امام‌ خمینی انکار و کفری را موجب ارتداد می‌داند که انکار رسالت یا تکذیب پیامبر یا تنقیص شریعت را در پی داشته باشد.


تقسیمی دیگر نیز برای کفر از روایت امام صادق (علیه السلام) برون کشیده‌اند:

۱ – کفر حجود

کفر حجود، خود بر دو قسم است:

۱.۱ – انکار ربوبیّت

انکار ربوبیّت بدین معنا است که کسی، خدا و بهشت و دوزخ و رستاخیز را انکار کند. کفر زنادقه و دهریّه از این دست است که قرآن سخن آنان را چنین باز می‌گوید: «وَما یُهْلِکُنا إلّا الدَّهْرُ».

۱.۲ – انکار همراهِ شناخت

انکار همراهِ شناخت یعنی هر چند به وجود خدا یقین دارند، امّا از روی ستمکاری و بزرگ‌طلبی او را انکار می‌کنند.

۲ – کفر عصیان

کفر عصیان بدین معنا است که به خدا ایمان دارند؛ امّا از فرمان او سر می‌پیچند و تکالیف دینی را بر نمی‌تابند.

۳ – کفر برائت

کفر برائت، کفر، ناپسند نیست؛ بلکه از وظایف اعتقادی است و عبارت است از کفر به دشمنان خدا و کافران، مانند کفر ابراهیم و کفر شیطان به اولیای خود.

۴ – کفر نعمت

کفر نعمت عبارت از ناسپاسی در برابر نعمت‌های الهی است. قرآن کریم از سلیمان پیامبر -علیه السلام- نقل فرموده است: «این از فضل پروردگار من است تا مرا به سپاسگزاری و ناسپاسی بیازماید»

۵ – کفر مطلق

کفر مطلق کفری است که هیچ یک از قیدهای پیشین را ندارد.

برخی کفر را سی و پنج قسم دانسته ‌اند که از ضرب هفت قسم متعلق کفر در پنج قسم کافر حاصل گردد.

 

جایگاه و اهمیت

بحث با عنوان انکار ضروری دین (پذیرش اسلام و قبول نکردن حکمی از دین) در تشخیص کفر و جاری کردن حکم کافر و ارتداد از زمان محقق حلی فقیه و اصولی در قرن هفتم و پس از آن یحیی بن سعید حلی صاحب کتاب ٰالجامع للشرائع بوده است. چراکه قبل از ایشان حکم دائر مدار ضروری دین نبوده و در ذیل عناوینی نظیر استحلال (حلال را حرام و حرام را حلال شمردن) و ارتداد مطرح بوده است. از زمان مقدس اردبیلی از معاصران شیخ بهائی و پس از ایشان فاضل هندی از عالمان شیعه در قرن ۱۱ق عنوان منکر ضروری دین ملازم با تکذیب النبی(ص) برای تحقق کفر مطرح شد.

کفر در قرآن کریم

واژه کفر و مشتقات آن ۵۲۵ بار در قران کریم وارد شده است که ۲۳۲ بار در سوره‌های مکی و ۲۹۳ بار در سوره‌های مدنی مطرح شده است. از امام صادق(ع) روایت شده است که کفر در قرآن پنج گونه است:

اقسام کفر
۱-کفرجحودی(انکار کردن)
از روی علم
وَ لَمَّا جاءَهُمْ کتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّـهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذینَ کفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّـهِ عَلَی الْکافِرینَ  (ترجمه:و هنگامی که از طرف خداوند، کتابی برای آنها آمد که موافق نشانه‌هایی بود که با خود داشتند، و پیش از این، به خود نوید پیروزی بر کافران می‌دادند (که با کمک آن، بر دشمنان پیروز گردند.) با این همه، هنگامی که این کتاب، و پیامبری را که از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد، به او کافر شدند لعنت خدا بر کافران باد.)[بقره–۸۹]
۲-کفر جحودی بدون علم وَ قالُوا ما هِی إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یهْلِکنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِک مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ یظُنُّون (ترجمه:آنها گفتند: «چیزی جز همین زندگی دنیای ما در کار نیست گروهی از ما می‌میرند و گروهی جای آنها را می‌گیرند و جز طبیعت و روزگار ما را هلاک نمی‌کند!» آنان به این سخن که می‌گویند علمی ندارند، بلکه تنها حدس و گمان می‌زنند.)[جاثیه–۲۴]
۳-کفر برائت وَ قالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّـهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَینِکمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ یوْمَ الْقِیامَةِ یکفُرُ بَعْضُکمْ بِبَعْضٍ وَ یلْعَنُ بَعْضُکمْ بَعْضاً وَ مَأْواکمُ النَّارُ وَ ما لَکمْ مِنْ ناصِرین. (ترجمه:(ابراهیم) گفت: «شما غیر از خدا بت‌هایی برای خود انتخاب کردهاید که مایه دوستی و محبت میان شما در زندگی دنیا باشد سپس روز قیامت از یکدیگر بیزاری می‌جویید و یکدیگر را لعن می‌کنید و جایگاه (همه) شما آتش است و هیچ یار و یاوری برای شما نخواهد بود!)[عنکبوت–۲۵]
۴-کفر به معنای ترک اوامر الهی فیهِ آیاتٌ بَیناتٌ مَقامُ إِبْراهیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً وَ للَّـهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیهِ سَبیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّـهَ غَنِی عَنِ الْعالَمین (ترجمه:در آن، نشانه‌های روشن، (از جمله) مقام ابراهیم است و هر کس داخل آن [خانه خدا] شود در امان خواهد بود، و برای خدا بر مردم است که آهنگ خانه (او) کنند، آنها که توانایی رفتن به سوی آن دارند. و هر کس کفر ورزد (و حج را ترک کند، به خود زیان رسانده)، خداوند از همه جهانیان، بی‌نیاز است.)[آل عمران–۹۷]
۵-کفر به معنای ترک شکر قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیبْلُوَنی أَ أَشْکرُ أَمْ أَکفُرُ وَ مَنْ شَکرَ فَإِنَّما یشْکرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِی کریمٌ. (ترجمه:گفت: «این از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را بجا میآورم یا کفران می‌کنم؟! و هر کس شکر کند، به نفع خود شکر می‌کند و هرکس کفران نماید (به زیان خویش نموده است، که) پروردگار من، غنی و کریم است!»)[نمل–۴۰]

ملاک و معیار تحقق کفر

علما عناوین زیر را به عنوان ملاک و معیار برای تحقق کفر عنوان نموده‌اند:

انکار ضروری دین

شیخ طوسی در کتاب النهایه انکار برخی از احکام خاص نظیر حلال دانستن گوشت خوک و یا خوردن خون را موجب تحقق یافتن کفر دانسته است و هیچ ضابطه‌ای برای این عنوان بیان نکرده است. ابن‌سعید حلی فقیه و اصولی در قرن هفتم هجری قمری در کتاب الجامع للشرائع، محقق حلی استاد علامه حلی در کتاب شرایع الإسلام علامه حلی فقیه و متکلم شیعه در قرن هشتم هجری در کتاب تحریرالاحکام و شهید اول در کتاب الدروس الشرعیه فقط عنوان ضرروی دین را مطرح نموده‌اند و مصادیق آن را بیان نکرده‌اند. مقدس اردبیلی از معاصران شیخ بهایی و شیخ یوسف بحرانی(۱۱۰۷-۱۱۸۶ق)، برای تحقق کفر، ضروریاتی که منجر به انکار اسلام و تکذیب نبوت پیامبر(ص) شود را بیان نموده‌اند. شهید ثانی ضابطه کفر را انکار چیزی می‌داند که جزء دین شمرده شده است نظیر حلال دانستن زنا و کم یا زیاد کردن در تعداد نمازهای یومیه شیخ انصاری انکار ضروری دین را توسط کسی که آشنایی به احکام دین ندارد نظیر شخص تازه مسلمان شده موجب کفر نمی‌داند ولی کسی که آگاهی به مسائل دینی دارد انکار او را موجب کفرش دانسته است.

تکذیب النبی(ص)

مقدس اردبیلی انکار ضروری را به طور مستقل موجب کفر نمی‌داند و معتقد است کسی که یقین دارد پیامبر(ص) مطلبی را فرموده است و با این حال آن را انکار کند، در حقیقت تکذیب النبی(ص) کرده است. فاضل هندی ملاک اصلی برای تحقق یافتن کفر، انکار چیزی که در دین است و اعتقاد به وجود چیزی که در دین وجود ندارد؛ می‌داند و معتقد است که این انکار و اعتقاد در حقیقت همان تکذیب پیامبر(ص) است. خویی امام خمینی،و فاضل لنکرانی از فقیهان مشهور معاصر نیز معتقد به این نظریه هستند.

خروج از دین

بحرالعلوم معتقد است که در کتاب و سنت عنوان خروج از دین یکی از معیارها و ملاک‌های صدق کفر دانسته شده است. بدین صورت که حکمی آنگونه از ضروریات دین باشد که انکارش مستلزم خروج از دین و موجب کفر باشد. خواه انکار اصول اعتقادی باشد یا احکام فرعی و در احکام فرعی خواه ضروری دین باشد یا غیر ضروری. ایشان روایت امام صادق(ع) را به عنوان ادله بر دیدگاه خود عنوان می‌کند. ایشان با این استدلال خروج از دین را عین کفر دانسته است.

ملاک و معیار کفر در نگاه متکلمان

متکلمان ملاک و معیار کفر را در سه چیز دانسته‌اند:

  1. انکار امری که لازمه ایمان است مانند انکار توحید، نبوت و معاد.
  2. انکار امری که منجر به انکار رسالت پیامبر اکرم(ص) شود مانند انکار امامت و ولایت و انکار وجوب نماز.
  3. انکار امری که علم و یقین دارد (از روی شبهه نباشد) از ضروریات دین اسلام است. زیرا لازمه انکارش، انکار رسالت پیامبر(ص) است.

فرقه‌های اسلامی محکوم به کفر

باتوجه به اینکه انکار احکامی که ضروری دین باشد موجب کفر می‌شود از این جهت در بحث طهارت به عقیده شیخ طوسی مشبهه، مجبره و مجسمه، کافرند. علامه حلی، شهید اول، محقق کرکی به نجاست ناصبی‌ها، غلات، خوارج و مجسمه فتوا داده‌اند.

در موضوع غسل و نماز میت، شیخ مفید، شیخ طوسی و قاضی ابن‌براج معتقدند نباید هیچ یک از مخالفان شیعه را (در غیر حالت تقیه) غسل داد و نمی شود بر آنها نماز میت خواند. ابن‌ادریس جایز نبودن و نماز بر مرده مخالفان تشیع به آیه ۸۴ سوره توبه استناد می‌کند و معتقد است که در این حکم هیچ اختلافی در بین فقها نیست.

تکفیر اهل قبله

تعبیر اهل قبله در صدر اسلام در سخنان امام علی(ع) آمده است به عقیده شیخ محمد عبده شارح نهج‌البلاغه اهل قبله کسی است که به خدا اعتقاد دارد و به درستی آنچه پیامبر(ص) آورده است و به سوی قبله واحد نماز بخواند.

تکفیر به معنای نسبت دادن یکی از اهل قبله به کفر است. خاستگاه مسئله تکفیر کلامی و اعتقادى است تا فقهى، اما به دلیل آثار و پیامدهایى که در فقه دارد، این مسئله همواره مورد توجه فقها قرار گرفته و فتاوى آنان در این زمینه بسیار حایز اهمیت است.

اولین‌بار در اسلام، قبیله بنی المطلق توسط ولید بن عقبه، به کفر متهم شدند که تعبیر به کفر در برخی روایات ذیل آیه ۶ سوره حجرات آمده است. خالد بن ولید نیز مردم قبیله بنی جذیمه را متهم به کفر نمود عمر نیز حاطب بن ابی‌بلتعه را محکوم به کفر نمود و از پیامبر(ص) درخواست نمود تا او را بکشد. حاکمان بنی‌امیه زمانی که خواستند حجری بن عدی را بکشند ابتدا او را به مانند امام علی(ع) به کفر محکوم کردند.

اقسام کفر

کفر گاهی در مقابل اسلام قرار می‌گیرد و گاهی در مقابل ایمان و گاهی در مقابل اطاعت از فرامین الهی.

کفر فقهی

کفر فقهی، کفر در مقابل اسلام است که بیانگر تمایز دینی است حد نصاب مسلمان بودن و خروج از مرز کفر جاری نمودن شهادتین بر زبان است و کسی که شهادتین را نگفته باشد کافر محسوب می گردد و احکام فقهی خاصی در تعاملات اجتماعی و معاملاتی مسلمانان با کافران است. نظیر ارث نبردن کافر از مسلمان و جایز نبودن ازدواج کافر با مسلمان. اکثر فقها شیعه حد نصاب اسلام را اظهار شهادتین و اعتقاد به معاد دانسته‌اند و منکران این سه اصل را کافر فقهی می‌نامند

کافر

نویسنده کتاب العروة الوثقی کافر را کسی می‌داند که الوهیّت، یا توحید، یا رسالت و یا ضروری دین را (در عین یقین به ضروری بودن آن) انکار کند به گونه‌ای که به انکار رسالت بینجامد. اما خویی در کتاب التنقیح قید جحود (تسلیم نشدن و قبول نکردن) را مربوط به کسی می‌داند که مسلمان بوده و بخواهد از مسلمان بودن خارج شود.

صاحب جواهر صاحب حدائق محقق همدانی و امام خمینی شخص غیر مسلمان را کافر می‌دانند و ملاک کافر بودن را شک کردن در وجود خدا و رسالت دانسته‌اند امام خمینی در کتاب الطهارة معتقد است که اگر قاضی و حاکم بخواهد بر آن شخص حد جاری کند و حکم به کفرش نماید، جحود لازم است.

کفر کلامی

کفر کلامی، کفر در مقابل ایمان است که به معنی خودداری کردن از پذیرش حق و انکار آن است. در اندیشه شیعیان، اهل سنت مؤمن نیستند و کفر در برابر ایمان دارند و انکار آن را موجب خروج از ایمان و کفر کلامی می‌دانند.

فقها اعتقاد به امامت و ولایت را از اصول مذهب شیعه برمی‌شمارند نه اصول دین.

برخی از علما نظیر بحرانی محدث و نویسنده الحدائق الناضرة به سه دلیل (روایات مستفیضه، ناصبی بودن منکر امامت و از ضروریات دین بودن امامت) امامت را جزء اصول دین دانسته و هر کسی را که از روی علم و عناد با آن مخالفت کند، کافر دانسته است اما مستضعفان را از دایره کفار خارج دانسته است.

دیدگاه شیعه درباره اسلام اهل سنت

علمای شیعه، تنها ناصبی‌های اهل سنت را از دایره مسلمان بودن خارج می‌دانند و احکام اسلام را بر کسانی که اظهار شهادتین کنند و با اهل بیت(ع) دشمنی نداشته باشند، جاری کرده‌اند. اختلاف بین علما در تعیین محدوده ناصبی بودن است برای نمونه شیخ یوسف بحرانی به خاطر مشی اخباری گری خود، معنای ناصبی را توسعه داده و بر این باور است که بر اساس روایات هر دشمن اهل بیت ناصبی است و همین که کسی را در امامت بر اهل بیت مقدم کند بغض و دشمنی با اهل بیت کرده و ناصبی است و البته علمای زیادی با او مخالفت و کلامش را نقد کرده‌اند.

دلایل حکم به اسلام اهل سنت:

روایات اهل بیت(ع)

در اکثر روایات اهل بیت(ع) حد نصاب اسلام شهادتین ذکر شده است. در نامه امام رضا(ع) به مأمون عباسی، اسلام خالص شهادت بر یگانگی خدا ذکر شده است.

سیره اهل بیت(ع)

ائمه(ع) مخالفان و منکران امامتشان را کافر نمی‌دانستند و در رفتارشان با مخالفان هیچ تفاوتی با هم‌مذهبان خودشان نداشته‌اند. نظیر این سیره در بیان امام صادق(ع) به زید بن شحام در معاشرت با اهل سنت با اخلاق خودشان، شرکت کردن در مساجدشان، شرکت در تشییع جنازه‌هایشان، عیادت از مریض‌هایشان و در صورت امکان به عنوان امام جماعت یا مؤذن آن‌ها شوید.

فتوای فقها در ابواب مختلف فقه

  • حکم به طهارت فرقه‌های اسلامی: فقها با استفاده از روایات حکم به طهارت فرقه‌های مسلمانان، غیر از فرقه‌های محکوم به کفر کرده‌اند.همینطور حکم به مطهر بودن باقی‌مانده غذایشان به دلیل اسلامشان کرده‌اند و معتقدند ائمه(ع) اجتناب از باقی‌مانده غذاهایشان نمی‌کردند و این از باب تقیه نبوده است.
  • حکم به خرید و فروش در بازار مسلمانان: درباره بازار مسلمانان به صرف اطلاق بازار مسلمانان مجوز خرید از آن را داده‌اند و در این حکم قید تشیع یا مؤمنین وجود ندارد.
  • فتوا به حلال بودن ذبح حیوان: فقها در بحث شرایط ذبح حیوان، قید مسلمان بودن را شرط دانسته‌اند و قید ایمان به معنای خاص شیعی مطرح نکرده‌اند
  • جایز بودن ازدواج: در ازدواج، فقها شیعه ازدواج شیعیان با غیر از گروه‌های محکوم به کفر جایز می‌دانند و برخی ازدواج زن شیعه با غیر شیعه را مکروه می‌دانند.

دیدگاه اهل سنت درباره اسلام شیعیان

علمای اهل سنت معتقدند که شیعیان دوازده امامی مسلمان هستند ابن‌تیمیه در کتاب دقائق التفسیر معتقد است که شیعیان از مسلمانان اهل بدعت هستند اما کافر نیستند. اشعری نیز در مقالات الاسلامیین شیعه را یکی از فرقه‌های مسلمانان ذکر می‌کند.محدثان اهل سنت در کتب حدیثی خود، از راویان شیعه نقل حدیث کرده‌اند و از شروط پذیرش حدیث، مسلمان بودن راوی عنوان کرده‌اند.

اما طَرطوسی (از رهبران فکری سلفی‌های جهادی القاعده‌ای) شیعیان را کافر می‌داند و از دلایل کفر شیعه، اعتقادات شیعیان نسبت به امامان(ع) در توسل، اعتقاد به تحریف قرآن کریم، ناسزا گویی به اصحاب پیامبر(ص) می‌داند.و معتقد است که شیعیان چون اهل سنت را کافر می‌دانند بنابراین خودشان نیز کافرند. این در حالی است که محمود شلتوت از علمای اهل تسنن مصر ، مذهب شیعه را به عنوان یکی از فرقه‌های اسلامی ذکر کرده و طی صدور فتوایی تقلید از مذهب فقهی شیعه را جایز دانسته است.

کفر در اطاعت خداوند

کفر در مقابل اطاعت از فرمان‌های خداوند متعال، که در برخی از آیات قرآن کریم نظیر آیه ۳ سوره انسان ، کفر به این معنا آمده است و در تفسیر این آیه از امام صادق(ع) کافر کسی دانسته شده است که اطاعت امر الهی نمی‌کند.

اقسام کفر از منظر متکلمان اسلامی

متکلمان اسلامی در کتب مختلف کلامی برای کفر اقسامی بیان شده است.

  • کفر انکار: انکار خدا و پیامبر اکرم(ص) با قلب و زبان
  • کفر جحود: انکار زبانی ولی اعتقاد قلبی داشتن به خدا و پیامبر اکرم(ص)
  • کفر عناد: انکار از روی لج‌بازی
  • کفر نفاق: اقرار زبانی به خدا و پیامبر اکرم(ص) ولی اعتقاد قلبی نداشتن

همچنین عین القضات همدانی در کتاب تمهیدات یا کتاب «زبدة الحقائق في كشف الدقائق» که چون دارای ده بخش تحت عنوان تمهید است به نام تمهیدات مشهور است. کفر را به سه دسته تقسیم نموده است:

  1. ظاهری: کفر به وجود خدا
  2. قلبی: انکار نبوت پیامبر اکرم(ص)
  3. نفسانی: انکار یکی از ضروریات دین اسلام به جهت جهل، ضعف و ناتوانی فکری و یا فهم نادرست شخص، مانند انکار وجوب نماز

در آثار برخی از متکلمان از کفر نفسانی، به کفر استخفافی تعبیر شده است و کفر شیطان را از همین نوع کفر دانسته‌اند نجم رازی در کتاب مرصاد العباد کفر را به حقیقی (کفر از روی علم و آگاهی) و تقلیدی (به تبعیت از پدر و مادر بدون علم) تقسیم می‌کند.


این واژه دارای مشتقاتی است که در آیات قرآن به کار رفته است؛ مانند:

۱ – کفران

کُفْران: چنانکه از راغب نقل شد بیشتر در انکار نعمت و ناسپاسی به کار رود.

(فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا کُفْرانَ‌ لِسَعْیِهِ‌)یعنی: «هر که از روی ایمان اعمال شایسته را انجام دهد به سعی او ناسپاسی نیست و خدا آن را نادیده نخواهد گرفت، بلکه پاداش خواهد داد».

این لفظ فقط یک بار در قرآن آمده است.
در آیات‌ (وَ اشْکُرُوا لِی وَ لا تَکْفُرُونِ‌)(و شكر مرا به جاى آوريد و نعمت‌هاى مرا كفران نكنيد)و (لِیَبْلُوَنِی اَ اَشْکُرُ اَمْ‌ اَکْفُرُ)(…تا مرا آزمایش كند كه آيا شُكر او را به جا مى‌آورم يا كفران مى‌كنم؟!)مراد از کفر ناسپاسی است.

ایضا در (وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ وَ اَنْتَ مِنَ‌ الْکافِرِینَ‌)یعنی‌: «ای موسی کردی کارت را که کردی (و قبطی را کشتی) حال آنکه به نعمت من از ناسپاسان بودی».

۲ – کفور به فتح کاف

کَفور: مبالغه در کفران نعمت است، یعنی بسیار ناسپاس‌.
(اِنَّهُ لَیَؤُسٌ‌ کَفُورٌ)(بسيار نوميد و ناسپاس خواهد بود)

آن ظاهرا مصداق کفر نیز واقع می‌شود، مثل‌: (وَ لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها کَذلِکَ نَجْزِی کُلَ‌ کَفُورٍ)(و نه عذاب آن، از آنان كاسته مى‌شود؛ اين‌گونه هر ناسپاسى را مجازات مى‌كنيم)

«کَفور» جمعا ۱۲ بار در قرآن مجید آمده است.

۳ – کفور به ضم کاف

کُفورمصدر است به معنی جحود و انکار. از راغب نقل شد که در انکار دین و انکار نعمت به کار رود و جمعا سه بار در قرآن آمده است‌.(وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَاَبی‌ اَکْثَرُ النَّاسِ اِلَّا کُفُوراً)ظاهرا مراد از آن انکار دینی است یعنی: «از هر مثل در این قرآن آوردیم ولی بسیاری از مردم جز انکار حق نکردند».ایضا: (وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا)(ما اين آيات را به صورت‌هاى گوناگون براى آنان بيان كرديم تا متذكّر شوند، ولى بيشتر مردم از هر كارى جز انكار و کفر ابا دارند)و (وَ جَعَلَ لَهُمْ اَجَلًا لا رَیْبَ فِیهِ فَاَبَی الظَّالِمُونَ اِلَّا کُفُوراً)(و براى آنان سرآمدى قطعى- كه شكى در آن نيست- قرار داده؛ امّا ستمكاران، جز كفر و انكار را ابا داشتند)

۴ – کفار به فتح کاف

کَفّار: مبالغه کافر و به قول راغب آن در افاده مبالغه از کَفور ابلغ است.

ظاهر قرآن آنست که در کُفر دین و کُفر نعمت به کار رفته‌ است: (اَلْقِیا فِی جَهَنَّمَ کُلَ‌ کَفَّارٍ عَنِیدٍ)(هر كافر حق ستيزى را در دوزخ افكنيد)در کفر دینی است‌،(وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها اِنَّ الْاِنْسانَ لَظَلُومٌ‌ کَفَّارٌ)(و اگر نعمت‌هاى خدا را بشماريد، هرگز نمى‌توانيد آنها را احصا كنيد. انسان، ستمكار و ناسپاس است)ظاهرا در کفر نعمت است.

۵ – کفار به ضم کاف

کُفّار: جمع کافر است. به نظر راغب استعمال آن در منکر دین بیشتر از منکر نعمت است‌: (اِنَّ الَّذِینَ‌ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ‌ کُفَّارٌ اُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ‌)(كسانى كه كافر شدند، و در حال كفر از دنیا رفتند، لعنت خداوند … بر آنها خواهد بود)این لفظ جمعا ۲۱ دفعه در قرآن به کار رفته و همه جا مراد از آن منکرین دین است مگر در آیه‌: (کَمَثَلِ غَیْثٍ اَعْجَبَ‌ الْکُفَّارَ نَباتُهُ‌)(همانندبارانى كه محصولش كشاورزان را در شگفتى و سرور فرو مى‌برد)که مراد زارعان و کشاورزان است.

۶ – کفاره

کَفّارة: مراد از کفّاره آنست که گناه را به احسن وجه می‌پوشاند و جبران می‌کند.
(ذلِکَ‌ کَفَّارَةُ اَیْمانِکُمْ اِذا حَلَفْتُمْ‌)«آن کفّاره سوگندهای شماست چون قسم خوردید». مراد از «ذلِکَ‌» آزاد کردن بنده یا طعام ده نفر فقیر یا لباس ده نفر فقیر است.

(فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَهُ‌)یعنی: «هر که از قصاص عفو کند آن عفو و تصدّق، کفّاره گناهان اوست».

از امام صادق (علیه‌السّلام) منقول است که به قدر عفو و به قدر جنایتی که بر او وارد شده از گناهانش آمرزیده شود.

همچنین است تکفیر سیّئات‌(وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ‌)(و گناهانتان را مى‌پوشاند)مراد از آن پوشاندن و از بین بردن آثار گناهان است و در «سیّئه» گفتیم که مراد از آن در غالب آثار معاصی است.

۷ – کوافر

کَوافِر: جمع کافره است یعنی زنان کافر و فقط یک بار در قرآن یافت شده است‌.
(وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ‌ الْکَوافِرِ وَ سْئَلُوا ما اَنْفَقْتُمْ…)

یعنی: «نکاح زنان کافر را نگاه ندارید بلکه آنچه از مهریّه داده‌اید بگیرید و رهاشان کنید».

درباره آیه در «عصم» و در «طعم» ذیل عنوان طعام اهل کتاب و زنان آنها توضیح داده شده است.

۸ – کافور

کافور: در اقرب الموارد گوید: کافور عطری است از درختی که در جبال هند و چین است به‌دست می‌آید، درخت آن سایه بزرگ دارد و کافور در جوف شاخه‌ها و ترکه‌های آن می‌باشد، رنگ کافور ابتدا قرمز است و با تصعید سفید می‌گردد.

ناگفته نماند غلاف ثمره‌ها و غنچه آنها را نیز کافور گویند که میوه را پوشانده است.
(اِنَّ الْاَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَاْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً • عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ‌)«عَیْناً» را اگر بیان کافور بگیریم، نتیجه این می‌شود که کافور چشمه‌ایست در بهشت، یعنی: «نیکوکاران می‌آشامند از جامی که مخلوط آن از کافور است و آن چشمه‌ایست که بندگان خدا از آن می‌آشامند». ظاهرا مراد از ابرار، اصحاب یمین و از عباد اللّه مقرّبون‌اند.

شاید مراد از کافور عطر مخصوص باشد که به جام مخلوط شده و «عَیْناً» در تقدیر «مِن عَینِِ» است در اینصورت‌ کافور نکره است، نمی‌شود به کافور دنیا قیاس کرد.


آیا مراد از «کفروا- یکفرون- کافرون- کفّار» آنهائی‌اند که دانسته و از روی عمد حق را پرده‌پوشی و انکار کرده‌اند یا به کفّاری که عَنْ جَهْلِِ و از روی ندانستن کافراند نیز شامل می‌باشد؟ به عبارت دیگر آیا کافر عَنْ عِنادِِ مورد عذاب آخرت است یا کافر عَنْ جَهْلِِ را نیز شامل است؟ ناگفته نماند: این سؤال دو سؤال است.
اوّل: آیا مراد از کافر کسی است که عَنْ عِنادِِ کافر باشد یا اعمّ است؟
دوم: آیا عذاب آخرت برای کافر عنادی است یا همه را شامل می‌باشد؟
به نظر می‌آید: اطلاق کافر در قرآن اعمّ است و به هر دو قسم کافر شامل می‌باشد، مثلا آیه‌: (اِنَّ الَّذِینَ‌ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ اَ اَنْذَرْتَهُمْ اَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ‌)(كسانى كه كافر شدند، براى آنان يكسان است كه آنان را از عذاب الهی بيم دهى يا ندهى؛ ایمان نخواهند آورد)و نظائر آن صریحش در کفر از روی عناد و لجاجت است؛ ایضا آیاتی که درباره عدّه‌ای از کفّار آمده‌: (وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها اَنْفُسُهُمْ‌)(و آن را از روى ظلم و تکبر انكار كردند، در حالى كه در دل به آن یقین داشتند)و یا موسی (علیه‌السّلام) به فرعون می‌گفت: (لَقَدْ عَلِمْتَ ما اَنْزَلَ هؤُلاءِ اِلَّا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ‌)(تو مى‌دانى اين معجزات را جز پروردگار آسمان‌هاو زمين نفرستاده)یا درباره اهل کتاب آمده که دانسته و روی عمد اسلام را انکار می‌کردند، مثل‌: (وَ اِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ‌)(ولى جمعى از آنان، حق را در حالى كه از آن آگاهند کتمان مى‌كنند)و نیز درباره آنها آمده‌: (وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ اُوتُوا الْکِتابَ اِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ‌)(و كسانى كه كتاب آسمانى به آنان داده شد، با يكديگر اختلاف نكردند، مگر بعد از آگاهى و از روى ستم و حسدورزى)که در «خلف» و «امن» مشروحا گفته شده است.

از طرف دیگر این آیات را می‌خوانیم‌: (لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا اِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ‌… لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا اِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ)(كسانى كه گفتند: «خداوند همان مسیح فرزند مریم است»، بيقين كافر شدند…كسانى كه گفتند: «خداوند، يكى از سه خداست» به يقين كافر شدند)معلوم است که عدّه‌ای از آنها مطلب را می‌دانستند ولی برای حفظ مقام و یا عناد در برابر اسلام آن را می‌گفتند، ولی عدّه زیادی از آنها یقیناََ بدون توجّه‌ از بزرگان خود پیروی کرده و عَنْ جَهْلِِ آن عقیده را داشتند. پس به اطمینان می‌شود گفت که کفر از روی جهل و از روی عدم توجه نیز کفر است و گرنه درباره عدّه بسیاری که کفر را از پدران خود به ارث برده‌اند و بی‌سواد و بی‌توجه‌اند باید بگوئیم کافر نیستند و واسطه میان کفر و ایمان‌اند، ایضا آیاتی نظیر: (هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنْکُمْ‌ کافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ‌)(او كسى است كه شما را آفريد و به شما آزادی و اختیار داد)؛ گروهى از شما كافريد و گروهى مؤمن)و (وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهُ فَاُولئِکَ هُمُ‌ الْکافِرُونَ‌)(و آنها كه به آنچه خدا نازل كرده حكم نمى‌كنند، كافرند)ظهورشان در اعمّ است، آنکه «ما انزل اللّه» را می‌داند و با آن حکم نمی‌کند و آنکه نمی‌داند هر دو «بِما اَنْزَلَ اللَّهُ» حکم نکرده‌اند، پس کافراند.
گفتیم: اگر آیات به کفّار عن جهل شامل نشود پس باید گفت مردم سه گروه‌اند: مؤمن و کافر از روی عناد و کافر از روی جهل، که واسطه است میان مؤمن و کافر. پس یا باید کافر را اعمّ بدانیم و یا قائل به واسطه شویم ولی ناگفته نماند که ظهور اکثر آیات در کفر عنادی است و در کفر از روی قصور کم استعمال شده است.


امّا راجع به سؤال دوم که عذاب آخرت برای کافر عنادی است یا اعمّ می‌باشد؟
باید دانست که کفّار عَنْ جَهْلِِ در حکم مستضعفین و یا از مصادیق مستضعفین‌اند که در «ضعف» درباره آن مفصّلا بحث کرده‌ایم

و آیات عذاب شامل حال کسانی است که دانسته و از روی عناد و لجاج به حق تسلیم نشده و ایمان نمی‌آورند، یعنی آنانکه حجّت بر آنها تمام شده و مورد تبلیغ قرار گرفته‌اند ولی انبیاء و دین را تکذیب کرده و از پیشرفت آن جلوگیری نموده‌اند.
در این مطلب دو دسته آیات داریم:
اول: آیاتی که بعد از «کَفَرُوا» قید «وَ کَذَّبُوا، … وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ» دارند یعنی آنان‌که کافر شده و حق را انکار کرده و پیامبران را تکذیب نموده‌اند و مانع پیشرفت دین شده‌اند روشن است که تکذیب و صدّ پس از تبلیغ و اتمام حجّت است.
دوم: آیاتی که مطلق‌ «کَفَرُوا» دارند در اینصورت آیات دسته اول قید آیات دسته دوم و مخصص آنهااند.
بعضی از آیات قسم اول چنین‌اند:
۱- (وَ الَّذِینَ‌ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا اُولئِکَ اَصْحابُ النَّارِ)(و كسانى كه كافر شدند، و آيات ما را تكذيب كردند اهل دوزخند)

۲- (اِنَّ الَّذِینَ‌ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلالًا بَعِیداً)(كسانى كه كافر شدند، و مردم را از راه خدا باز داشتند، در گمراهی دورى افتاده‌اند)

۳- (وَ الَّذِینَ‌ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا اُولئِکَ اَصْحابُ الْجَحِیمِ‌)(و كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند، همانها اهل دوزخند)

۴- (الَّذِینَ‌ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ زِدْناهُمْ عَذاباً)(كسانى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا باز داشتند، بخاطر فسادى كه مى‌كردند، عذابى بر عذابشان مى‌افزاييم)

۵- (وَ اَمَّا الَّذِینَ‌ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ فَاُولئِکَ فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ‌)(امّا كسانى كه كافر شدند و آيات ما و لقاى آخرت را تكذيب كردند، در عذاب الهی احضار مى‌شوند)این قبیل آیات زیاداند و چنانکه گفتیم: تکذیب و صدّ پس از تبلیغ دین است؛ تا کافری دین را نداند تکذیب آن نتواند و از پیشرفت آن ممانعت غیر مقدور است.
آیات دسته دوم نظیر این آیاتند:
۱- (اِنَّ الَّذِینَ‌ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ‌ کُفَّارٌ اُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ…)(كسانى كه كافر شدند، و در حال كفر از دنيا رفتند، لعنت خداوند …بر آنها خواهد بود)

۲- (اِنَّ الَّذِینَ‌ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ)(كسانى كه به آيات خدا كافر شدند، كيفر شديدى دارند)پس آیات مقیّد، آیات مطلق را مخصص‌اند.


آیاتی داریم که کفر و ایمان در آنها پی در پی آمده و هر یک جای دیگری را می‌گیرد، مثل:
۱- (کَیْفَ یَهْدِی اللَّهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ اِیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا اَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ…)(چگونه خداوند گروهى را هدايت مى‌كند كه بعد از ايمان و گواهى به حقّانيّت پیامبر و رسيدن نشانه‌هاى روشن به آنها، كافر شدند؟!)

۲- (اِنَّ الَّذِینَ‌ کَفَرُوا بَعْدَ اِیمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ…)(كسانى كه پس از ايمان آوردن، كافر شدند و سپس بر كفر خود افزودند، هيچ گاه توبه آنان، كه از روى ناچارى يا در آستانه مرگ صورت مى‌گيرد، پذيرفته نمى‌شود)

۳- (اِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَ‌ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَ‌ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ‌)(كسانى كه ايمان آوردند، سپس كافر شدند، و باز هم ايمان آوردند، و ديگر بار كافر شدند، سپس بر كفر خود افزودند، خدا هرگز آنها را نخواهد بخشيد)به نظر نگارنده همانطور که در «امن» گفته شده مراد از ایمان در اینگونه آیات اعتقاد نیست و گرنه‌ چطور ممکن است که چند دفعه عوض شود بلکه مراد از ایمان تسلیم به علم است، در اینصورت خیلی عادی است که انسان به عقیده و علم خود تسلیم شود، سپس طغیان کند و هکذا.


در این زمینه مطلب مشروحی در «عمل» و در «مستضعف» بیان شده است.

به صراحت قرآن اعمال نیکی که کافر معاند انجام می‌دهد مقبول درگاه خدا نیست ولی در کفّار عن جهل سخنی هست که در دو محل فوق گفته شده است.


این سخن شایان دقت است.
شخصی که به دین و آیات خدا معتقد است چطور کافر می‌شود و به اعتقاد خویش تسلیم نمی‌باشد؟ آیا ممکن است انسان بداند تنور پر از آتش است باز توی آن قدم نهد؟!! در جواب می‌گوئیم: سه صفت زشت موجب آن می‌شود که انسان دانسته و از روی علم کافر شود و با اعتقاد به گناه و حرام بودن چیزی، آن را انجام دهد:

۱ – تکبر و خود پسندی

این بلائی است که مبتلا به آن، دانسته و از روی علم کافر و تارک عمل خواهد بود مثل ابلیس که به خدا و قیامت و پیامبران عقیده داشت ولی خودپسندی کار او را ساخت‌ (اَبی‌ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ‌ الْکافِرِینَ‌)(جز ابليس كه سرباز زد، و تکبّر ورزيد، و بخاطر نافرمانى و تكبّرش از كافران شد)و می‌گفت‌: (اَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ‌)(من از او بهترم؛ مرا از آتش آفريده‌اى و او را از گِل!)این مطلب مشروحا در «امن» گذشته است.

ایضا آیاتی که کفر کافران را به استکبار نسبت می‌دهد: (وَ اسْتَکْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِی الْاَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِ‌)(سرانجام فرعون ولشكريانش به ناحق در زمين تكبر ورزيدند)این آیه درباره فرعون و فرعونیان است که معجزات موسی (علیه‌السّلام) را دیدند ولی: (وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها اَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا)(و آن را از روى ظلم و تكبر انكار كردند، در حالى كه در دل به آن يقين داشتند. )آنانکه از اهل کتاب نبوّت رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) را دانسته انکار کردند به همین درد مبتلا بودند: (وَ اِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ‌)(ولى جمعى از آنان، حق را در حالى كه از آن آگاهند كتمان مى‌كنند.

۲ – حسد

این صفت زشت نیز مانند خودبینی شخص را دانسته مرتکب کفر و گناه می‌کند، چنانکه در قضیّه حضرت یوسف (علیه‌السّلام) که برادرانش به او حسد ورزیدند و جریان کشتن پسر آدم برادر خویش است در آیاتی که راجع به اختلاف اهل کتاب و انکار اسلام، نازل شده کلمه‌ «بَغْیاً» بیشتر به چشم می‌خورد که بغی و حسد آنها را واداشته تا دانسته اختلاف کنند و حق را انکار نمایند.(وَ ما تَفَرَّقُوا اِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ‌)(آنان پراكنده نشدند مگر بعد از آن‌كه علم و آگاهى به سراغشان آمد)ایضا (وَآتَيْنَاهُم بَيِّنَاتٍ مِّنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمْ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ)(و دلايل روشنى از امر نبوّت و شریعت در اختيارشان قرار داديم؛ آنها اختلاف نكردند مگر بعد از علم و آگاهى؛ و اين اختلاف بخاطر ستم و برترى‌جويى آنان بود؛ امّا پروردگارت روز قیامت در ميان آنها در آنچه پيوسته اختلاف داشتند داوری مى‌كند)(كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ)(مردم در آغاز امت واحدى بودند؛ بتدريج جوامع و طبقات پديد آمد و اختلافاتى پيدا شد؛ در اين حال خداوند، پیامبران را برانگيخت؛ تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی را، كه به سوى حق دعوت مى‌كرد، با آنها نازل نمود؛ تا در ميان مردم، درباره آنچه اختلاف داشتند، داورى كند. تنها (گروهى‌از) كسانى كه كتاب را دريافت داشته بودند، پس از آنكه نشانه‌هاى روشن به آنها رسيده بود، به سبب انحراف از حق و ستمگرى، در آن اختلاف كردند. ولى خداوند، كسانى را كه ايمان آورده بودند، بر حقيقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، هدايت نمود؛ و خدا، هر كس را بخواهد، به راه راست هدايت مى‌كند.)(إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهِ سَرِيعُ الْحِسَابِ)(دين در نزد خدا، اسلام است و كسانى كه كتاب آسمانى به آنان داده شد، با يكديگر اختلاف نكردند، مگر بعد از آگاهى و از روى ستم و حسد ورزى؛ و هر كس به آيات خدا كفر ورزد، بداند كه خداوند، سریع‌الحساب است)(وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْيًا وَعَدْوًا حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنتُ أَنَّهُ لا إِلِهَ إِلاَّ الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَاْ مِنَ الْمُسْلِمِينَ)(سرانجام بنی‌اسرائیل را از دريا [رود عظيم نیل‌] عبور داديم؛ و فرعون و لشكريانش از سرِ ظلم و تجاوز، به دنبال آنها رفتند؛ تا زمانى كه غرقاب دامن او را گرفت، گفت: «ايمان آوردم كه هيچ معبودى، جز كسى كه بنى‌اسرائيل به او ايمان آورده‌اند، وجود ندارد؛ و من از مسلمين هستم.»)

۳ – حرص

طمع و حرص صفت مذمومی است که شخص را دانسته و از روی علم به گناه وامی‌دارد مثل حرص آدم به خوردن از شجره منهیّه.
بیشتر اهل ایمان را سبب گناه همین حرص و طمع و عدم قناعت است؛ از حضرت امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) منقول است: «هَلَاکُ النَّاسِ فِی ثَلَاثٍ: الْکِبْرُ وَ الْحَسَدُ وَ الْحِرْصُ. فَالْکِبْرُ هَلَاکُ الدِّینِ وَ بِهِ لُعِنَ اِبْلِیسُ. وَ الْحِرْصُ عَدُوُّ النَّفْسِ وَ بِهِ اُخْرِجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَّةِ. وَ الْحَسَدُ رَائِدُ السُّوءِ وَ مِنْهُ قَتَلَ قَابِیلُ هَابِیلَ».


در آیات قرآن به تارک عمل کافر اطلاق شده است، مثل تارک حجّ که درباره آن آمده: (وَ مَنْ‌ کَفَرَ فَاِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ‌)(و هر كس كفر ورزد و حجّ را ترك كند، به خود زيان رسانده، و خداوند از همه جهانيان، بى‌نياز است)درباره اهل کتاب آمده: خون‌های خویش را می‌ریزید و عده‌ای را از دیار خویش می‌رانید و… (اَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ‌ بِبَعْضٍ‌)( آيا به بعضى از دستورات كتاب خدا ايمان مى‌آوريد، و به بعضى كافر مى‌شويد؟!)در کافی باب وجوه الکفر روایتی از حضرت صادق (علیه‌السّلام) نقل شده که کفر را به پنج قسمت تقسیم کرده و فرموده: «کفر در کتاب خدا بر پنج وجه است: کفر جحود و آن دو قسم است: انکار ربوبیت و انکار حق بعد از علم. سوم کفران نعمت. چهارم‌ ترک مامور به. پنجم کفر برائت».چنانکه قوم ابراهیم (علیه‌السّلام) به کفّار گفتند: (کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ اَبَداً حَتَّی تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ‌)(ما نسبت به شما كافريم؛ و ميان ما و شما دشمنى و کینه آشكار شده است)که مراد از کفر برائت و بیزاری است.


کفر گاهی به معنی برائت و بیزاری آید، مثل‌: (ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً)طبرسی و راغب آن را در آیه به معنی برائت گفته‌اند،یعنی: «روز قیامت بعضی از شما از بعضی برائت جوید و بعضی بعضی را لعن کند».ایضا آیه‌ (کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ…)(ما نسبت به شما كافريم؛ و ميان ما و شما دشمنى و كينه آشكار شده است)که مراد از کفر برائت و بیزاری است.از حضرت صادق (علیه‌السّلام) نقل شده که کفر به معنی برائت است.
(وَ مَنْ‌ یَکْفُرْ بِالْاِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ‌)«هر کس از ایمان بیزاری جوید یا آن را انکار کند عملش پوچ شده است».(اِنِّی‌ کَفَرْتُ‌ بِما اَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ‌)«من از آنچه مرا در آن شریک قرار دادید بیزارم». این سخن شیطان است به اهل عذاب در روز قیامت، ظاهرا تمام آیاتی که درباره کفر خدایان دروغین نسبت به پیروانشان در روز قیامت آمده، همه به معنی بیزاری است.

کافر

کافِر، بی‌کتاب، ناگرونده، ناگرویده یا ناخستو به کسی گفته می‌شود که از نظر پیروان یک دین، به آن دین اعتقاد نداشته باشد. در قدیم، زندیق هم می‌گفتند.

اهمیت دین در سطح جهان

انواع کافر

از دیدگاه دین اسلام، اسلام‌ناباوران چند گونه‌اند:

  1. کافر اصلی؛
  2. کافر تبَعی (مانند فرزندان نابالغ اسلام‌ناباوران)؛
  3. کافر کتابی (مانند زرتشتیان و یهودیان…)؛
  4. کافر غیر کتابی (مانند بوداییان، بهائیان…)؛
  5. کافر ذِمّی (پرداخت کننده جزیه)؛
  6. کافر حربی (غیر معاهد)؛
  7. کافر حربی معاهَد (مُستَأمَن، پیمان‌بسته)؛
  8. کافر توحیدی (کسی که بعد از برگزیدن اسلام، از آن خارج بشود و کافر برگردد.)؛
  9. کافر غیر توحیدی (بی‌باور به یکی از ضروریات دین به جز خدا).

از دیدگاه مراجع تقلید، در دین اسلام، به کسی کافر گفته می‌شود که خدا، معاد، پیغمبری محمّد یا یکی از ضروریات دین (مثل نماز و روزه…) را قبول نداشته باشد.

اسلام‌ناباور (کافر) ذمی

پس از استیلای حکومت اسلام بر یک منطقه، به دین‌گرایان (فقط) کتابی‌ای که اسلام را نپذیرفته و در عین حال، برای محفوظ ماندن جان و مال و ناموس‌شان، به حکومت اسلامی، جزیه می‌دهند، اسلام‌ناباور (کافر) ذِمی یا اهل ذِمه، گفته می‌شود که به معنای کسانی هستند که تحت ذِمه و ولایت و کفالتِ دیگری‌اند.

اشتراک گذاری

متولد سال1369طلبه سطح3مشغول به درس خارج

1 یک نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *