توحید ذاتی

توحید ذاتی

توحید ذاتی

توحید ذاتی، یعنی اعتقاد به اینکه ذات خداوند متعال یکتاست و شریکی در ذات برای او نیست. نه ترکیبی در درون ذاتش وجود دارد و نه خدای دیگری خارج از ذاتش می‌باشد. یک ذات بسیط و بدون ترکیب از اجزا و اعضا و هم‌چنین یگانه و بی‌شریک است.

توحید ذاتی، یگانگی خدا و شریک‌نداشتن او. توحید ذاتی از دیدگاه متکلمان به این معنا است که خداوند مانندی ندارد و دومی برای او موجود نیست. تفسیرهای دیگری هم از توحید ذاتی مطرح شده است؛ ازجمله اینکه ذات خداوند مرکب نیست؛ یعنی جزء ندارد.

برای اثبات توحید ذاتی خدا دلایلی مطرح شده است. از آن میان گفته‌اند موجودی که از بالاترین مرتبه وجود برخوردار است، امکان ندارد که متعدد باشد؛ زیرا دراین صورت لازم می‌آید که موجود دوم، کمالاتی داشته باشد که خدا ندارد؛ حال‌آنکه خدا به‌جهت آنکه کامل‌ترین موجود است، امکان ندارد از کمالی بی‌بهره باشد.


توحید در لغت مصدر باب تفعیل است. یکی از معانی باب تفعیل، نسبت دادن به مبدأ اشتقاق فعل به مفعول است.توحید به همین معنا به کار رفته است و به معنای یکی دانستن خداست. در اصطلاح فلاسفه نیز دقیقاً به همین معنا به کار رفته است.

توحید و یگانگی خدای متعال، اصطلاحات گوناگونی در فلسفه و کلام و عرفان دارد که مهم‌ترین اصطلاحات فلسفه آن عبارت است از:

  1. توحید در وجوب وجود؛ یعنی هیچ موجودی جز ذات مقدّس الهی واجب‌الوجود بالذات نیست.
  2. توحید به معنای بساطت و عدم ترکیب که دارای سه معنای فرعی است:
    • عدم ترکیب از اجزای بالفعل
    • عدم ترکیب از اجزای بالقوة
    • عدم ترکیب از ماهیت و وجود
  3. توحید به معنای نفی مغایرت صفات با ذات؛ یعنی صفاتی که به خدای متعال نسبت داده می‌شود از قبیل اَعراضی نیستند که در ذات وی تحقّق یابند و به اصطلاح «زائد بر ذات» باشند، بلکه مصداق آنها همان ذات مقدّس الهی است و همگی آنها عین یکدیگر و عین ذات هستند.
  4. توحید در خالقیت و ربوبیت؛ یعنی خدای متعال شریکی در آفریدن و تدبیر جهان ندارد.
  5. توحید در فاعلیت حقیقی؛ یعنی هر تأثیری که از هر فاعل و مؤثری سربزند نهایتاً مَستَنَد به خدای متعال است و هیچ فاعلی استقلالی در تأثیر ندارد، «لا مؤثِّرَ فی الوجود إلّا الله».

مطهری الاهی دان شیعی (۱۳۵۸ش)توحید ذاتی را از اصول معارف اسلامی و از عالی‏‌ترین و پر اوج‌‏ترین اندیشه‌های بشری برشمرده است که بخصوص در مکتب شیعی تبلور یافته است. می‌توان دو معنای نخست (توحید در وجوب وجود و توحید به معنای بساطت و عدم ترکیب) را معنای توحید ذاتی دانست.

اولین شناختی که هر کس از ذات حق دارد، غنا و بی‌نیازی اوست؛ یعنی ذاتی است که در هیچ جهتی به هیچ موجودی نیازمند نیست، و به تعبیر قرآن «غَنیّ» است. «یا أیّها النّاسُ أنتمُ الفُقراءُ إلی الله و الله هُو الغنیّ» اى مردم، شما به خدا نيازمنديد، و خداست كه بى‌نياز ستوده است.

همه چیز و همه کس به او نیازمند است و او از همه غنی و بی‌نیاز است، و به تعبیر حکما واجب الوجود است.

از برجسته‌ترین صفات خداوند متعال آن است که او یگانه است و دومی برای او نیست. یعنی این حقیقت «دوئی» بردار و تعددپذیر نیست. مثل و مانند ندارد «لیس کَمِثلِه شَیء»و در مرتبه وجود او، موجودی نیست. وَ لَم یَکُن لَه کُفواً أحَد این همان است که در زبان متکلمان توحید ذاتی خوانده شده و به معنای نفی مِثْل و مانند از خدا است.

متکلمان توحید ذاتی را در معنای بِساطت و جزء نداشتن ذات الهی نیز استعمال کرده‌اند.

برای نشان دادن تمایز این دو معنا، معنای نخست را توحید واحدی و معنای دوم را توحید اَحَدی نامیده‌اند.

توحید ذاتی خداوند حداقل به سه معنا به کار برده می‌شود:

۱ – توحید در وجوب وجود

توحید در وجوب وجود، یعنی هیچ موجودی جز ذات مقدس الهی واجب الوجود بالذات نیست و به تعبیر قرآن:

۱.۱ – نمونه‌ای از آیات

ــ «ولَمْ یَکُن لَهُ کُفُواً أحَدٌ»؛ “و برای خداوند هیچ نظیری وجود ندارد”.
ــ «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ»؛”ای مردم، شما همه به خدا فقیر و محتاجید و تنها خداست که بی‌نیاز و غنی بالذات و ستوده صفات است”.

۲ – بساطت و عدم ترکیب خداوند

توحید به معنای بساطت و عدم ترکیب خداوند که خود دارای معانی فرعی است؛ از جمله:
أ. عدم ترکیب از اجزای بالفعل؛
ب. عدم ترکیب از اجزای بالقوه؛
ج. عدم ترکیب از ماهیت و وجود؛
د. عدم ترکیب از اجزای حدی (جنس و فصل)؛
ه. عدم ترکیب از اجزای اعتباری؛
و. عدم ترکیب از ماده و صورت عقلی؛
ز. عدم ترکیب از جوهر و عرض؛
ح. عدم ترکیب از اجزای شیمیایی.
این معنای از توحید، تحت عنوان بساطت واجب، مورد بحث قرار می‌گیرد.

۳ – وحدت شخصی وجود

توحید به معنای وحدت شخصی وجود که در عرفان مورد بحث قرار می‌گیرد.
اما بحث ما در توحید به معنای اول است، این معنای از توحید از اصول معارف اسلامی و از عالی‌ترین معارف بشری است که در مکتب تشیع تبلور بیشتری یافته است.

۳.۱ – توضیح

برخی متفکران دو معنای اول از توحید را با هم “توحید ذاتی” دانسته و برای اثبات توحید ذاتی، هم هرگونه ترکیب را از خدا نفی کرده‌اند و هم واحد بودن خدا را اثبات کرده و نام آن را “توحید أحدی” یعنی نفی ترکیب و “توحید واحدی” یعنی یکی بودن واجب الوجود بالذات گذاشته‌اند.به هر تقدیر، در این نوشتار توحید به معنای اول (یکی بودن واجب الوجود بالذّات) را مورد بحث قرار داده و توحید به معنای دوم را به پیروی از حکمای اسلامی در مباحث بساطت وجود دنبال می‌کنیم.امام خمینی توحید ذاتی را دارای دو بُعد می‌داند؛ احدیت و یکتایی (توحید احدی)، واحدیت و یگانگی (توحید واحدی)، و هر دو بعد را مورد بررسی قرار داده است:
۱- توحید احدی: امام خمینی بساطت ذات را همان نفی مطلق ترکیب از خداوند می‌داند و بر این باور است که اقسام ترکیب در ذات خداوند راه ندارد، چه ترکیب عقلی، نوعی، مقداری، وهمی و چه ترکیب خارجی؛ زیرا حق تعالی ماهیت ندارد و مرکب از وجود و ماهیت نیست، همچنین تمام اجزای مقداری، خارجی و فرضی در مورد ذات واجب تعالی باطل است.

حضرت امام در بیان بساطت ذات حق تعالی با استناد به سوره اخلاص، واژه احد (مقام احدیت) را وصف چیزی می‌داند که در ذهن و خارج کثرت نمی‌پذیرد، از این‌رو مراد از احدیت خداوند آن است که ذات الهی از هرگونه ترکیبی مبرا است و برهان بر این مطلب همان صرف الوجود و هویت مطلقه است.

۲- توحید واحدی: یعنی واحدیت و یگانگی خداوند، که درباره آن، دو مطلب مورد توجه است:
الف) نفی مثل، نظیر و همتا برای خداوند و اثبات یگانگی او؛ امام خمینی با استناد به برخی آیات الهی نظیر «لیس کمثله شی» و «لم یکن له کفواً احد» خداوند را ذاتی بی‌مانند می‌داند که نظیر و همتایی ندارد از این‌رو حق تعالی شریک و مثلی ندارد.
ب): نفی وحدت عددی و اثبات وحدت حقیقی برای حق تعالی، یعنی یکتایی که نظیری برای او نیست.

حکمای الهی برای اثبات وحدت و یگانگی ذات واجب‌الوجود، دلایلی اقامه‌کرده‌اند که متقن‌ترین آنها برهانی است که با استفاده از برهان صدیقین (طبق تقریر صدرالمتألهین) تشکیل می‌یابد و تقریر آن این است:

  1. وجود دارای مرتبه‌ای است که کامل‌تر از آن امکان ندارد، یعنی دارای کمال بی‌نهایت است؛
  2. چنین موجودی قابل تعدّد نیست، و به اصطلاح، دارای «وحدت حَقِّۀ حقیقیّه» است؛
  3. نتیجه آن که وجود خدای متعال، تعدد‌پذیر نیست.

مقدمه اول این برهان، در واقع همان نتیجۀ برهان صدیقین است. زیرا از برهان مزبور این نتیجه به دست می‌آید که سلسلۀ مراتب وجود باید منتهی به مرتبه‌ای شود که عالی‌ترین و کامل‌ترین است و هیچ ضعف و نقصی در آن راه ندارد، یعنی دارای کمال نامتناهی است.

اما مقدمۀ دوم، با اندکی دقت روشن می‌شود. زیرا اگر فرض شود که چنین موجود تعدّد داشته باشد، لازمه‌اش این است که هر کدام از آنها فاقد کمالات عینی دیگری باشد، یعنی کمالات هر یک محدود و متناهی باشد، در صورتی که طبق مقدمۀ اول کمالات واجب‌الوجود نامتناهی می‌باشد.

ادله‌ای که فلاسفه برای توحید واجب (به معنای اول) به کار برده‌اند، در یک تقسیم‌بندی کلی به دو شکل تقسیم می‌شوند:

۱ – قسم اول

ادله‌ای که از راه اطلاق و صرافت و وجود محض بودن و کمال مطلق بودن واجب، توحید واجب را اثبات کرده‌اند.

۲ – قسم دوم

ادله‌ای که مبتنی بر این مقدمه‌اند که: “کثرت ملازم با معلولیت است و معلولیت با وجوب وجود منافات دارد”.


یکی از ادله قسم اول که از راه کمال مطلق خود را اثبات می‌کند و بر اصول حکمت متعالیه مبتنی است، از این قرار است:
أ. چنان‌که به اثبات رسیده، خداوند موجود است.
ب. این موجود بنا بر اصول حکمت متعالیه، مستقل و کامل مطلق است؛ یعنی در هیچ جهتی احتیاج به غیر ندارد و سایر وجودات وابسته و عین ربط به او هستند.
ج. اگر موجودی هم‌عرض با موجود مستقل و کامل مطلق، وجود داشته باشد، موجود مستقل و کامل مطلق نیست؛ زیرا لازمه‌اش این است که موجود مستقل دارای کمالات آن موجود نباشد پس دیگر همۀ کمالات را ندارد.
د. در حالی که در جای خود ثابت شده است که موجود مستقل کامل مطلق است.

ه. پس، هیچ موجودی (اعم از رابط و مستقل) هم‌عرض با موجود مستقل وجود ندارد.
و. نتیجه: موجود مستقل یکتاست و سایر موجودات در طول موجود مستقل و ربط و وابستۀ به او هستند.


یکی از ادله قسم دوم، یعنی ادله‌ای که از طریق « کثرت ملازم با معلولیت است»، توحید و یگانگی واجب را اثبات می‌کنند، به روش منطقی از این قرار است:
۱. اگر دو واجب یا بیشتر از دو واجب، موجود باشد، این دو در وجوب وجود مشترک خواهند بود. و تمیّز آنها به چیزی ورای معنای مشترک بین آنها می‌باشد.
۲. آن امری که موجب تمیّز می‌شود (ما به الامتیاز هرکدام از آنها) از دو حال خارج نیست:
ــ أ. داخل در ذات واجب است.
ــ ب. خارج از ذات واجب است.
۳. اگر ما به الامتیاز داخل در ذات واجب باشد، مستلزم ترکیب واجب از ما به الامتیاز و ما به الاشتراک است.
۴. ترکیب، با وجوب وجود منافات دارد؛ زیرا هر مرکبی بر اجزای خود تقدم وجودی خواهد داشت و در این صورت اجزای واجب بر خود واجب مقدم‌اند (چون آن اجزای تشکیل‌دهنده و علت واجب هستند و هر علتی بر معلول خود مقدم است.
۵. اگر آن ما به الامتیاز خارج از ذات واجب باشد، پس آن امر خارجی، ذاتی واجب نخواهد بود. بنابراین این عرضی ذات واجب است.
۶. هر امر عرضی هم نیازمند علت است (کل عرض ٍ معلل).
۷. حال علت آن امر از دو حال خارج نیست:
ــ أ. ذات واجب است؛
ــ ب. غیر از ذات واجب است.
۸. اگر علت آن امر عرضی، (همان تمایز) ذات واجب باشد لازمه‌اش این است که ذات واجب بر تمیّز واجب، تقدم وجودی داشته باشد و قبل از تمیّز ذات، وجود نداشته باشد و این محال است.
۹. اگر علت آن امر عرضی (تمایز)، امری غیر از ذات واجب باشد پس ذات واجب در تمیّز خود نیازمند غیر خواهد بود.
۱۰. نیاز هم با وجوب وجود منافات دارد. (بلکه معلولیت، همان ممکن الوجود بودن است که با واجب الوجود منافات دارد).
۱۱. پس در همه فروض تعدد واجب محال است و واجب الوجود، یک موجود بیشتر نیست.امام خمینی در بیان ادله توحید ذاتی معتقد است اگر ذات واجب تعالی از اجزا ترکیب یافته باشد از چند حالت بیرون نیست؛ یا باید همه آن اجزا نیز واجب الوجود باشند یا بعضی از آنها واجب الوجود و بعضی ممکن الوجود یا همه آنها ممکن است وجود باشند. حضرت امام با نفی تالی و بطلان آن، بطلان مقدم را نتیجه می‌گیرد؛ زیرا اگر اجزای تشکیل دهنده ذات واجب، همگی واجب الوجود باشند و در واجب ترکیب خارجی مثل ترکیب هیولا و صورت انجام بگیرد، لازم می‌آید تاثیر و تاثر و فعل و انفعال در واجب حاصل شود و این خلف فرض است و اگر بعضی از اجزا واجب و بعضی ممکن، در این صورت نیاز واجب به ممکن لازم می‌آید. امام خمینی با بطلان تالی با اقسام سه گانه آن به طور منطقی بطلان مقدم را نتیجه می‌گیرد که ذات واجب، مرکب از اجزا نیست و با اثبات احدیت و نفی اجزای درونی به بسیط بودن محض حق تعالی می‌رسد؛

همچنین ایشان در بیان ادله دیگری بر توحید ذاتی معتقد است، اگر واجب الوجود لذاته متعدد باشد، از آنجا که لازمه کثرت و دوتا بودن، تمایز است، یک ما به الاشتراک است و یک ما به الامتیاز؛ یعنی هر دو در وجوب وجود شریک هستند و هر یک از دیگری ممتاز است. سه احتمال وجود دارد: ۱- ما به الاشتراک و ما به الامتیاز، هر دو ذاتی و داخل ذات ۲- ما به الاشتراک، عین ذات و ما به الامتیاز، خارج از ذات ۳- ما به الامتیاز، عین ذات و ما به الاشتراک، خارج از ذات باشد. هر سه احتمال باطل است؛ بنابراین واجب الوجود باید واحد باشد.

اشتراک گذاری

متولد سال1369طلبه سطح3مشغول به درس خارج

1 یک نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *