توحید صفاتی

توحید صفاتی

توحید صفاتی

توحيد صفاتى يعنى، اعتقاد به اين‌كه صفات خداوند عين ذات او و عين يك‌ديگرند؛و همان‌گونه كه ذات او ازلى و ابدى است، صفات ذاتى او همچون علم و قدرت نيز ازلى و ابدى مى‌باشد و اين چنين نيست كه اين صفات، زائد بر ذاتش بوده و جنبه عارض و معروض داشته باشد، بلكه عين ذات اوست. به طور مثال، اگر مى‌گوييم خدا عالم است، به اين معنا نيست كه علم خدا بر ذاتش عارض شده، بلكه به اين معناست كه خدا عين علم است؛ اما درباره موجودى مانند انسان، صفات علم و قدرت، خارج از ذات و حقیقت وجود او مى‌باشد؛ زيرا در زمانى فاقد اين صفات و در زمانى ديگر واجد آن‌ها مى‌شود. از سوى ديگر، صفات خدا نيز از يك‌ديگر جدا نبوده، بلكه هر يك از صفات او عين ديگرى است؛ يعنى حقيقت علم او غير از قدرتش نيست؛ بلكه سراسر وجود او علم و قدرت و ديگر صفات ذاتى او مى‌باشد و تمام صفات او عين يكديگرند.

توحید صفاتی، به این معنا است که صفات خداوند وجودهایی جدا از هم ندارند و چیزی جز همان ذات خدا نیستند. طبق این دیدگاه، صفات خداوند مصداق‌هایی جدا و مستقل از یکدیگر و از ذات الهی ندارند و صرفاً مفاهیمی هستند که عقل آنها را از وجود خداوند انتزاع می‌کند.

برای اثبات توحید صفاتی، ادله عقلی و نقلی مطرح کرده‌اند. ازجمله ادله نقلی را سخن امام علی(ع) در خطبه نخست نهج‌البلاغه دانسته‌اند که در آن، زدودن صفات از خداوند، کمال اخلاص معرفی شده است.

توحید صفاتی به این معناست که صفاتِ خداوند بی‌نظیر است. ما خدا را با اوصافش می‌شناسیم اما اوصاف او ویژگی خاصی دارد و نباید آن را با اوصاف سایر موجودات یکی دانست. توحید صفاتی یکی از مراتب توحید است که ما در مقاله «انواع توحید» معنای مراتب و انواع آن را توضیح داده‌ایم.

توحید صفاتی مبحثی از خداشناسی است که به پاسخ چنین سؤالاتی می‌پردازد:

  • بی‌نظیر بودن اوصاف خدا یعنی چه؟
  • آیا صفت‌های خداوند چیزی غیر از ذات اوست، همچنان که در انسان صفاتی مانند دانایی،‌ قدرت، شنوایی و … غیر از ذاتِ خودِ انسان است؟
  • توحید و یگانگی درصفاتی مانند خالق بودن و رازق بودن که از افعال خداوند است به چه معناست؟
  • و …

توحید در لغت مصدر باب تفعیل و به معنای یکی کردن و یگانه کردن چیزی است؛ اما در اصطلاح فلاسفه و متکلمین به معنای یگانه دانستن و یگانگی خداوند است.

توحید و یگانگی خدای متعال، اصطلاحات گوناگونی در فلسفه و کلام و عرفان دارد که مهم‌ترین اصطلاحات فلسفه آن عبارت است از:

  1. توحید در وجوب وجود؛ یعنی هیچ موجودی جز ذات مقدّس الهی واجب‌الوجود بالذات نیست.
  2. توحید به معنای بساطت و عدم ترکیب که دارای سه معنای فرعی است:
    • عدم ترکیب از اجزای بالفعل
    • عدم ترکیب از اجزای بالقوة
    • عدم ترکیب از ماهیت و وجود
  3. توحید به معنای نفی مغایرت صفات با ذات؛ یعنی صفاتی که به خدای متعال نسبت داده می‌شود از قبیل اعراضی نیستند که در ذات وی تحقّق یابند و به اصطلاح «زائد بر ذات» باشند، بلکه مصداق آنها همان ذات مقدّس الهی است و همگی آنها عین یکدیگر و عین ذات هستند.
  4. توحید در خالقیت و ربوبیت؛ یعنی خدای متعال شریکی در آفریدن و تدبیر جهان ندارد.
  5. توحید در فاعلیت حقیقی؛ یعنی هر تأثیری که از هر فاعل و مؤثری سر بزند نهایتاً مستند به خدای متعال است و هیچ فاعلی استقلالی در تأثیر ندارد، «لا مؤثر فی الوجود إلّا الله».

معنای توحید صفاتی آن است که صفات الهی مصادیق جداگانه‌ای از یکدیگر و از ذات الهی ندارند، بلکه همگی آنها مفاهیمی هستند که عقل، از مصداق واحد بسیطی که همان ذات مقدس الهی است، انتزاع می‌کند.

توحید صفاتی یکی از معانی توحید است و در مورد صفات خداوند بحث می‌کند. صفات خداوند با صفات مخلوقات متفاوت است. برای آشنایی با صفات خداوند نیاز است با توحید صفاتی آشنا شویم.

دلیل بر توحید صفاتی این است که اگر هر یک از صفات الهی، مصداق و «ما بازاء» جداگانه‌ای داشته باشد، از چند حال خارج نخواهد بود:

  • مصادیق آنها در داخل ذات الهی فرض می‌شوند؛ لازمۀ این فرض آن است که ذات الهی مرکّب از اجزاء باشد و با توحید ذاتی ناسازگار و محال است.
  • مصادیق آنها خارج از ذات الهی فرض می‌شوند. در این صورت:
    • واجب‌الوجود و بی‌نیاز از آفریننده تصور می‌شوند: این فرض، شرک صریح است و هیچ مسلمانی بدان ملتزم نمی‌شود.
    • ممکن الوجود و آفریدۀ خدا انگاشته می‌شوند: لازمۀ این فرض آن است که ذات خداوند که طبق فرض فاقد این صفات است، آنها را بیافریند و سپس بدانها متصف شود. در صورتی که محال است که علّت هستی‌بخش، ذاتاً فاقد کمالات مخلوقات خود باشد. با بطلان همۀ این فرض‌ها، توحید صفاتی اثبات می‌شود.

توحید صفاتی ممکن است حداقل به دو معنا به کار رود:

۱ – یگانه بودن خداوند در صفات

خداوند در صفات خودش بی‌همتا و یگانه است و هیچ‌کس صفات خدا را آن‌گونه که خدا دارد، دارا نیست.

یک معنای توحید صفاتی همان است که خود لفظِ توحید صفاتی آن را بیان می‌کند که توحید یعنی یگانگی در صفات. یعنی همانطور که ذات خداوند یگانه و بی‌نظیر است، صفات خدا هم بی‌نظیر هستند؛ چه صفات ذاتی که به ذات خداوند برمی‌گردند، چه صفات فعلی که مربوط به افعال خداوند است.

صفات ذاتی که روشن است؛ چون صفات ذاتی مثل علم و قدرت عین ذات خدا است، جدا از ذات خدا نیست. وقتی گفتیم ذات خدا یگانه است، صفت ذاتی هم مثل علم که همان ذات خدا است، آن هم یگانه می‌شود. بنابراین دیگر نیاز به استدلال جدایی نداریم و توحید صفاتی خیلی روشن است؛ همانطور که ذات خداوند یگانه است، صفات ذاتی خدا هم یگانه است.

صفات فعلی خدا هم همینطور است، در واقع صفات فعلی خدا که به همهٔ این صفات برمی‌گردد، مثل رحمانیّت، رحیمیّت، رازقیتّ، شافی بودن، همهٔ اینها به نحوی به خالقیّت برمی‌گردد؛ یعنی خدا رزق، رحمت، شفا را خلق می‌کند و تمام این افعالی که خداوند انجام می‌دهد به خلق آفرینش و ایجاد بر می‌گردد.

تفاوت خلق و ایجادِ خداوند با کارهای انسان

ایجادِ خدا با ایجادِ ما تفاوت دارد، تفاوت آن در این است که وقتی ما اراده می‌کنیم فعلی را انجام دهیم، مثلاً راه برویم و حرکت کنیم، چند مقدّمه دارد: اوّلاً قبل از این ارادهٔ ما انفعال است، یک تغییر و انفعالی در ما به وجود می‌آید که اراده می‌کنیم، یک چیزی را می‌بینیم، دل ما می‌سوزد یا فکری می‌کنیم، شوق به کاری در ما ایجاد می‌شود و خلاصه انفعالی در ما رخ می‌دهد.

هنگامی که آن کار را انجام می‌دهیم نیز انفعال و تغییری در ما ایجاد می‌شود، راه می‌رویم، حرف می‌زنیم، تغییراتی در ما ایجاد می‌شود. به طور کلّی وقتی کاری انجام می‌دهیم، یا روح ما کاملتر می‌شود یا روح ما سقوط می‌کند، ضعیفتر و ناقصتر می‌شود. در حالی که در مورد خدا این صفات معنا ندارد و خداوند متغیّر نیست، اگر متغیّر باشد، دیگر خدا نیست.

یعنی این که خداوند در افعال مثل ما باشد؛ یعنی با انجام فعلی کاملتر شود و تغییراتی در او ایجاد شود، خلاف توحید ذاتی است؛ چرا که در توحید ذاتی توضیح داده شد که خداوند یگانه است و شبیه ما نیست. در حالی که اگر فعل خدا مثل فعل ما باشد، خدا متغیّر می‌شود و مثل مخلوقات تغییر می‌کند و دیگر ذات خدا یگانه نیست، چون متحمّل تغییر شد و ذات او تکامل پیدا کرد.

بنابراین توحید صفاتی به این معنا که صفات خدا بی‌نظیر است؛ به توحید ذاتی برمی‌گردد؛ یعنی اگر ما توحید صفاتی را قبول نکنیم، توحید ذاتی نقض می‌شود و در واقع ردّ توحید صفاتی به معنای ردّ توحید ذاتی است، چون صفات خدا دو قسم است؛ صفات ذاتی که اساساً همان ذات است و بحث جدایی نیست. صفات فعلی خدا هم اگر مثل ما باشد، خدا متحمّل تغییر می‌شود، پس ذات خدا شبیه مخلوقات می‌شود، در حالی که در توحید ذاتی گفتیم خدا شبیه مخلوقات نیست.

۲ – نفی مغایرت صفات با ذات(یکی بودن ذات و صفات)

به معنای نفی مغایرت صفات با ذات است؛ یعنی صفاتی که به خدای متعال نسبت داده می‌شوند مانند صفات مادیات از قبیل اعراضی نیستند که در ذات وی تحقق یابند و به اصطلاح «زاید بر ذات» نیستند؛ بلکه این صفات اگرچه هم از نظر مفهوم و هم ار نظر حقیقت با هم متفاوت‌اند و ما معنایی که از علم داریم، غیر از معنایی است که از حیات یا سایر صفات داریم؛ اما در ذات مقدس الهی، مصداق این صفات، همان ذات خداست و همگی صفات خداوند از نظر مصداق هم عین همدیگر و هم عین ذات هستند؛ یعنی چنین نیست که بخشی از ذات خدا را صفت علم و بخش دیگر را صفت حیات یا غیر آن تشکیل دهند بلکه خداوند به نحو بساطت مصداق همۀ صفات می‌باشد و «الله تعالی علمٌ کلّه و قدرةٌ کلّه و حیاةٌ کل»؛ یعنی خداوند همه‌اش علم، همه‌اش قدرت و همه‌اش حیات است و هکذا در سایر صفات خداوند نیز چنین است.توحید صفاتی، بنابر نظر امام خمینی یعنی صفات خداوند عین ذات اوست و در خارج، ذات و صفات با یک وجود موجودند؛ هر چند از جهت لفظ و مفهوم با یکدیگر متغایرند؛ اما از جهت مصداق هر یک عین دیگری و همه عین ذات هستند.البته در نگاه امام، صفات سلبی قطعاً نمی‌توانند عین ذات واجب باشند؛ زیرا اگر معنای عدمی یا سلبی جزء ذات حق باشد، در ذات جهت عدمی لازم می‌آید در حالی که واجب در جمیع جهات کامل است. پس عینیت در قسم صفات ثبوتی است؛ اما از آنجا که از صفات اضافه محضه، امور اعتباری هستند که از مقام مقایسه ذات با امور دیگر انتزاع می‌شوند، این صفات عین ذات واجب تعالی نیستند؛ همچنین صفات فعلیه نیز چون از مقام فعل حق انتزاع می‌شوند عین ذات نیستند بلکه آنچه عین ذات است صفات حقیقیه محضه هستند.به باور امام خمینی صفات متکثر کمالی، همه آن موجود به وجود احدی حق بوده و هیچ صفتی از وجود او ممتاز نیست، بلکه حق تعالی به نفس ذات خودش قادر است و به عین ذات خودش عالم است؛ از این رو صفات واجب تعالی عین ذات او می‌باشند.

معنای دوّم توحید صفاتی که در علم کلام مطرح شده این است که صفات خدا زائد بر ذات خدا نیست، صفات ذاتی خدا، مثل علم، مثل قدرت و حیات، اینها زائد بر ذات نیستند. در علم کلام از بین سه مکتب اصلی کلامی ؛ یعنی امامیه، معتزله و اشاعره؛ اشاعره و پیشگامان آنها اهل الحدیث قائل بودند که ذات خدا غیر از صفات خدا است و صفات خدا زائد بر ذات خدا است. به هشت «قدیم» 1 قائل بودند؛ یعنی یک ذات و هفت صفتِ زائد بر ذات که آن هفت صفت عبارت بود از: علم، قدرت، حیات، سمع، بصر، اراده، کلام، و ذات.

در مقابل این دیدگاه امامیه و معتزله قائل بودند به اینکه صفات ذاتی خدا عین ذات خدا است، مثل علم، قدرت، حیات، سمع و بصر، اینها صفات ذاتی هستند، صفات ذاتی خدا عین ذات خدا است.

استدلال آنها این است که اگر ما بگوییم این صفات زائد بر ذات است؛ یعنی ذات یک چیز است، علم یک چیز دیگر، دو حالت خواهد داشت و هر دو باطل است.


اگرچه توحید صفاتی به معنای دوم در حقیقت بیان‌کنندۀ نحوه وجود صفات خدا در او می‌باشد، ولی این معنا (معنای دوم) در بین فلاسفه به عنوان توحید صفاتی، مصطلح شده است؛ به‌گونه‌ای که وقتی گفته ‌می‌شود «توحید صفاتی در اصطلاح فلاسفه»، همین معنای دوم به ذهن می‌آید توحید صفاتی مانند توحید ذاتی، از اصول معارف اسلامی و عالی‌ترین اندیشه‌های بشری است که به‌خصوص در مکتب شیعه تبلور یافته است.


فلاسفه ادلۀ زیادی برای توحید صفاتی واجب اقامه کرده‌اند. (در برخی براهین بر توحید ذاتی به‌گونه‌ای استدلال شده است که دیگر مراتب توحید را نیز شامل می‌شود).
می‌توان گفت اکثر یا همۀ ادله بر این محورند که اختلاف ذات با صفات و اختلاف صفات با یک‌دیگر (در واجب از نظر مصداق)، لازمۀ محدودیت وجود است و برای وجود غیر متناهی و نامحدود همچنان‌که دومی قابل تصور نیست، کثرت و ترکیب و اختلاف ذات و صفت نیز متصور نیست. (در برخی براهین بر توحید ذاتی به‌گونه‌ای استدلال شده است که دیگر مراتب توحید را نیز شامل می‌شود).
امام خمینی برای توحید صفاتی دو نوع ادله نقضی و حلّی بیان می‌کند:
۱- دلیل نقضی: این ادله تنها نظریه مخالف را نقد و نقض می‌کند به این گونه که اگر مرتب ذات خالی از صفات باشد، این خالی بودن صفات باید به این صورت نباشد که ذات مقتضی عدم این اوصاف باشد و از قبول آنها امتناع کند؛ در غیر این صورت اگر ذات اقتضای قبول نکردن داشته باشد، نباید اصلاً این اوصاف را حتی به صورت زاید بر ذات دارا باشد. اگر ذات خالی از این صفات باشد، لازم می‌آید واجبی که خود منبع و مبدا صفات و خیرات است فاقد کمالات صفاتی ذاتی باشد.

۲- دلیل حلی: وجودی که در تمام جهات بسیط است، دربردارنده تمام کمالات است و از همان حیث وجودی، عالم، قادر، حی و مرید است؛ یعنی او از همان جهتی که عالم است قادر است بدون اینکه اعتبار دیگری لحاظ شود و اگر از کمال مطلق بودن خارج شود، لازمه آن خروج از بساطت است که با کمال مطلق منافات دارد.

و دیگر اینه:

اوّلا: اگر خدا مجموع اینها باشد ؛ یعنی خدا مرکب از ذات و صفات باشد، لازمهٔ این سخن، نفی یگانگی خدا است. خدا شبیه مرکّبات می‌شود و مرکّب هم که مخلوق است و نیاز به خالق دارد.

دوّما: اگر خدا فقط آن ذات باشد نه مجموع ذات و صفات، در این صورت خدا که همان ذات خدا است، به غیر خود محتاج می‌شود، چون علم چیزی غیر از خدا است، ذات همان عین خدا نیست، زائد بر ذات است. بنابراین خدا در علم محتاج به چیز دیگری به نام علم می‌شود که عین ذات او نیست. در قدرت نیازمند به چیز دیگری غیر از ذات خودش است، در حیات نیازمند به چیز دیگری غیر از ذات خود است. نیازمند بودن از ویژگیهای ممکن الوجود و مخلوقات است، و این برخلاف خالق بودن خدا است.

اشکال دیگری که پیش می‌آید این است که خدا شبیه مخلوقات می‌شود، در حالی که در توحید ذاتی اثبات می‌شود که ذات خدا یگانه است و شبیه مخلوقات نیست.


یکی از استدلال‌هایی که هر دو معنای فوق از توحید صفاتی را اثبات می‌کند، به روش منطقی از این قرار است:

۱. در جای خود ثابت شده است که واجب تعالی، علت تامه همه موجودات ممکن است. (حال یا بدون واسطه، چنان که در صادر اول چنین است و یا با واسطه یا وسایطی، چنان‌که درباره سایر معلولات این‌گونه است.)
۲. هر علتی باید کمالات معلول خود را به نحو اعلی و اشرف داشته باشد؛ چون در جای خود ثابت شده است که معطی الشیء لا یکون فاقداً له ( عطا کننده یک کمال، نمی‌تواند فاقد آن کمال باشد) و حتی آن کمال را باید بیشتر و کامل‌تر و به نحو اشرف داشته باشد تا بتواند آن را افاضه کند.
۳. پس خداوند تعالی هر کمال وجودی را به نحو اعلی و اشرف داراست. (چون هر کمال وجودی‌ای معلولی است و هر معلولی ممکن است و ممکن، با وسطه یا بی‌واسطه باید به واجب ختم شود).
۴. خداوند تعالی وجود صرف است.
۵. وجود صرف، هیچ‌گونه ترکیبی در او راه ندارد؛ بلکه بسیط و واحد است (به وحدة حقیقیة حقّه؛ یعنی وحدتی که عین ذات واجب است).
۶. از آنجا که وجود صرف هیچ ترکیبی در او راه ندارد، پس نمی‌شود هیچ جهت تغایر و تعددی هم در او فرض کرد. (چون فرض هرگونه جهت یا حیثیت مستلزم ترکیب ذات واجب است).
۷. پس هر کمالی که در واجب فرض می‌شود، عین ذات او و عین کمال دیگری است.
۸. پس صفات ذاتیه خداوند، عین ذات متعالی او هستند و هرکدام از آنها عین دیگری نیز هست؛ هرچند از نظر مفهوم با یکدیگر متفاوت هستند.

توحید صفاتی در قرآن

مباحث توحید در آیات متعددی از قرآن کریم مطرح شده است. بسیاری از آیات قرآن بیانگر بی‌نظیر بودن خداوند هستند. مثل آیه ۱۱ سوره شوری:

«لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ»

چيزى همانند او نيست.

هیچ چیز نمی‌تواند مانند خداوند یکتا باشد. یعنی خدا از همه جهت بی‌نظیر است و مانند ندارد. پس صفات خداوند نیز بی‌مانند است واین معنای توحید صفاتی است.
نمونه دیگر در سوره اخلاص یا توحید است:

توحید صفاتی در سوره توحید

سوره توحید یکی از مصادیق روشن در قرآن کریم برای بیان معانی توحید است. همانطور که از نام این سوره مشخص است آیات این سوره مبارکه بیانگر یگانگی خداوند در همه جهات است:

«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» 2

بگو اوست‏ خداى يگانه.

یعنی خدا فقط «الله» خدای یکتا است. او یکی است و نظیر ندارد و در همه جهات بی‌نظیر است.
اما آیه دوم بیانگر صمدیّت خداوند است و اشاره به توحید صفاتی و به نوعی توحید افعالی دارد:

«اللَّهُ الصَّمَدُ» 3

خدای یگانه بی‌نیاز است و هر چیزی به او منتهی می‌شود. دیگر موجودات در همه احتیاجاتشان به او مراجعه می‌کنند. و این ممکن نیست مگر با بی‌نظیر بودن همه صفات خداوند وگرنه دیگر خدا بی‌نیاز نیست.
دو آیه بعد به نوعی توحید ذاتی و صفاتی و افعالی خداوند را نشان می‌دهند:

«لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ * وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ» 4

[كسى را] نزاده و زاده نشده است. و هيچ كس او را همتا نيست.

این که خداوند خود زاده نشده و هرگز نمیزاید و هیچ مانندی ندارد به این معنا است که او در صفات و افعال بی‌همتا است (توحید صفاتی و افعالی). از طرفی به معنای یگانگی ذات خدا است (توحید ذاتی).


نکته‌ای را هم که نباید از نظر دور داشت این است که این برهان چنان‌که برخی اساتید بیان کرده‌اند مبنی بر نظر مشهور و مشّائین بیان شده است که وجودات دیگر را وجود رابط نمی‌دانند، و بر همین اساس برای وجودات دیگر جهت فاعلی نیز قائل‌اند. اما طبق نظر ملاصدرا که همه وجودات دیگر را وجود رابط دانسته و تنها وجود واجب را مستقل می‌داند، استدلال به نحو بسیار روان‌تری قابل بیان است. بلکه با همان دلیل اثبات واجب و برهان صدیقین ملاصدرا توحید صفاتی و افعالی واجب نیز قابل اثبات است؛ چنان‌که ملاصدرا خود به این مطلب تصریح می‌کند.

۱ – دیدگاه ملاصدرا

ملاصدرا می‌گوید: از آنجا که واجب الوجود، صرف الوجود و حقیقت الوجودی است که بالاتر از آن فرض نمی‌شود و او تنها وجود مستقل است، پس ماسوای او که همان افعال و آثار (و صفات) او هستند، هیچ قوامی بدون وجود مستقل ندارد؛ بلکه از تعینات و تجلیات آن وجود کامل و مستقل هستند.

۲ – بیاناتی از امام علی

علاوه بر ادله متفاوت عقلی، جملاتی از امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیز بر این نکته تأکید می‌کنند و فلاسفه نیز در موارد متعدد به این سخنان استشهاد کرده و آنها را شرح و بسط داده‌اند؛ از جمله وقتی حضرت، خدا را توصیف می‌کند می‌فرماید:

ـــ «…الذی لیس لصفته حدٌ محدودٌ ولا نعتٌ موجودٌ»؛

یعنی ستایش می‌کنم خدایی را که… صفات او را حد و نهایت و توصیفی نیست.

یا در جایی دیگر می‌فرماید:

ـــ «کَمالُ الإخلاصِ لَهُ نَفیُ الصِّفاتِ عَنهُ لِشَهادَةِ کُلُّ مَوصُوفٍ أنّهُ غَیرُ الصّفةِ و شَهادةِ کلِّ صفةٍ انها غَیرُ الموصوفِ، فَمَنْ وَصَفَ الله فَقَدْ قَرَنَه و مَنْ قرنَه فقد ثنّاه و…»؛یعنی اخلاص کامل نفی صفات از خداوند است؛ زیرا موصوف گواهی می‌دهد که ذاتش غیر از صفت است و صفت گواهی می‌دهد که او چیزی غیر از موصوف است، و هر کس خدا را به صفتی (زاید بر ذات) توصیف کند ذات او را مقارن چیز دیگر قرار داده است و…

ملاصدرا این روایت را متضمن اکثر براهین مسائل الاهیات می‌داند.

۳ – دیدگاه معصومان

اولیای معصوم الهی و پیشوایان دین نیز در مقام تعلیم صفات خدای سبحان و توحید صفاتی او، صفات را با قید تنزیه و تقدیس و تجرید از جهات نقص و نفی مشابهت به صفات مخلوقین به کار می‌برده‌اند. در روایات آمده است: «عالمٌ لا کعلم العلماء، قادرٌ لا لقدرة القادرین»و این به تعبیر برخی بزرگان همان معنای کلام خدای تعالی در قرآن است که «لیس کمثله شیء»، یعنی هیچ‌چیز مانند خدا نیست.

بازگشت توحید صفاتی به توحید ذاتی

یکی از مراحل توحید، توحید صفاتی است. تمام مراتب توحید به نحوی به «توحید ذاتی» برمی‌گردد و توحید ذاتی مبدأ و اساس است و با اثبات توحید ذاتی بقیهٔ مراتب توحید نیز اثبات می‌شود.

توحید ذاتی می‌گوید ذات خداوند بی‌نظیر است. وقتی ذات خدا بی‌نظیر شد صفات او نیز بی‌نظیر می‌شود.

نمودار توحید صفاتی

دیدگاه‌های دیگر

برخی از محققان توحید صفاتی را همانند توحید افعالی تفسیر کرده اند یعنی چنانچه در توحید افعالی گفته شده که همانطور که خداوند در ذاتش شریکی ندارد، در فاعلیت هم شریک ندارد؛ یعنی هرکاری که هر مخلوقی انجام می‌دهد، فعل خدا است. همین دیدگاه را در توحید صفاتی دارند و توحید صفاتی را به معنای توحید خدای سبحان در صفات کمالی گرفته اند. علامه طباطبایی فیلسوف و مفسر بزرگ نیز براین باور است که خداوند براساس آیات قرآن هیچ چیزی را به اجبار کسى نیافریده، و هیچ فعلى را به اجبار اجبارکننده‌اى انجام نداده و نمی‌دهد و هر چه خلق کرده هم زیبا و نیکو آفریده و هم با علم و اختیار خود بوده در نتیجه چون هیچ موجودى نیست مگر آنکه فعل اختیارى او است (که زیبا خلق کرده است و شایسته حمد و ستایش است) براین اساس از جهت فعل و آفرینش، تمامى حمدها از آن او است واز جهت نام نیز تمام نام‌هاى نيكو به خدا اختصاص دارد و هیچ حمدى از هیچ حامدى در برابر هیچ امرى محمود سر نمى زند مگر آنکه در حقیقت حمد خدا است ، براى آنکه آن جمیلى که حمد و ستایش حامد متوجه آن است فعل خدا است ، و او ایجادش کرده ، پس جنسِ ‌ حمد و همه آن از آنِ خدا است. مطهری الاهی دان و فیلسوف شیعه (۱۳۵۸ش) براین باور است که توحید صفاتی از دیدگاه شیعه با توحید صفاتی به نظر معتزله تفاوتشان در این است که توحید صفاتی از دیدگاه معتزله خالی بودن ذات الهی از هر صفتی و به عبارت دیگر به معنی فاقد الصفات بودن ذات است، ولی توحید صفاتی از دیدگاه شیعه به معنی عینیت صفات با ذات است.  توحید صفاتی یعنی درک و شناسایی ذات حق به یگانگی عینی با صفات و یگانگی صفات با یکدیگر و نفی هرگونه کثرت و ترکیب از خود ذات الهی به این معنا که ذات خداوند در عین این‌که به اوصاف کمالیه جمال و جلال متّصف است، دارای جنبه‌های مختلف عینی نیست.

اشتراک گذاری

متولد سال1369طلبه سطح3مشغول به درس خارج

7 یک نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *