عاشورا پیش از اسلام
یهودیان، مسیحیان و اعراب زمان جاهلیت عاشورا را بزرگ میداشته و این روز را روزه میگرفتهاند. از رسول خدا(ص) روایت شده: یک روز قبل از عاشورا و یک روز بعد از آن را هم روزه بگیرید تا از شباهت به یهود که فقط روز دهم را روزه میگرفتند خارج شوید.
شیخ صدوق در کتاب المقنع گفته است که هر کس روز عاشورا روزه بگیرد، گناهان هفتاد سالش آمرزیده میشود و وقایع زیر را برای آن روز نقل کرده است:
- توبه آدم
- قرار گرفتن کشتی نوح بر کوه جودی
- عبور حضرت موسی(ع) از دریا
- به دنیا آمدن حضرت عیسی(ع)
- خارج شدن حضرت یونس(ع) از شکم ماهی
- بیرون آمدن حضرت یوسف(ع) از چاه.
پیش از واقعه کربلا
در روایتی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده: روزه در عاشورا قبل از واجب شدن روزه ماه رمضان معمول بوده، ولی پس از آن ترک شده است.
اهل سنت روز عاشورا را سالگرد روزی میدانند که حضرت موسی(ع) دریای سرخ را شکافت و به همراه پیروانش از آن عبور کرد و این روز را گرامی داشته و روزه گرفتن در این روز را مستحب میدانند.
برخورد با سپاه حر بن یزید ریاحی
ابنزیاد چون از حرکت امام حسین(علیه السلام) به سوی کوفه آگاه شد، حصین بن تمیم -رئیس شرطۀ (پلیس) خود- را همراه با چهار هزار نفر مرد نظامی به «قادسیه» اعزام کرد تا حد فاصل بین قادسیه تا «خفّان» و «قُطقُطانیه» تا «لَعلَع» را زیر نظر بگیرند تا از عبور و مرور کسانی که در این مناطق در تردد بودند، مطلع گردند. حر بن یزید ریاحی و هزار سرباز تحت امر او نیز بخشی از این لشکر چهار هزار نفری بودند که از سوی حصین بن تمیم برای جلوگیری از حرکت کاروان امام حسین به منطقه اعزام شده بودند.
ابومخنف از دو نفر از قبیله بنیاسد که امام را در این سفر همراهی میکردند، نقل کرده است که: «چون کاروان امام حسین(ع) از منزلگاه شراف حرکت کرد، در میانه روز به طلایهداران لشکر دشمن رسید. پس حسین(ع) به طرف ذوحُسَم روان شد.»
حر بن یزید و سپاهیانش به هنگام ظهر، در برابر امام حسین(ع) و یارانش قرار گرفتند. حسین(ع) به یاران خود دستور دادند که سپاهیان حر و اسبانشان را سیراب کنند. هنگام ظهر، امام به مؤذن خود –حَجّاج بن مسروق جعفی– دستور داد تا اذان بگوید. چون هنگام اقامه نماز شد، امام حسین(ع) پس از حمد و ثنای الهی فرمود:
-
-
-
-
- «ای مردم! این، عذری است به درگاه خداوند عزوجل و شما. من به سوی شما نیامدم مگر پس از آنکه نامههای شما به من رسید و فرستادگان شما نزد من آمدند و از من خواستند که به نزد شما آیم و گفتید که ما امام نداریم، باشد که به وسیله من خدا شما را هدایت کند، پس اگر بر سر عهد و پیمان خود هستید من به شهر شما میآیم و اگر آمدنم را ناخوش میدارید، باز گردم.» حر و سپاهیانش سکوت اختیار کردند و هیچ نگفتند. پس امام حسین به مؤذن دستور داد که اقامه نماز ظهر را گفت. نماز جماعت برپا شد و حر و سپاهیانش نیز به امام اقتدا کردند.
-
-
-
امام حسین پس از اقامه نماز عصر، رو به مردم کرد و پس از حمد و ثنای الهی فرمود:
-
-
-
-
- «ای مردم! اگر تقوای الهی پیشه سازید و حق را برای کسانی که اهلیت آن را دارند بشناسید، مایه خشنودی خداوند را فراهم میسازید. ما اهلبیت نسبت به مدّعیانی که ادعای حقّی را میکنند که مربوط به آنها نیست و رفتارشان با شما بر اساس عدالت نیست و در حقّ شما جفا روا میدارند، سزاوارتر به ولایت بر شما هستیم. اگر شما برای ما چنین حقّی را قائل نیستید و تمایلی به اطاعت از ما ندارید و نامههای شما با گفتارتان و آراءتان یکی نیست، من از همین جا باز خواهم گشت.»
-
-
-
حر بن یزید گفت: من از این نامههایی که شما گفتید، اطلاعی ندارم! ما جزو نویسندگان این نامهها نبودیم. ما مأموریت داریم به محض روبهرو شدن با شما، شما را به نزد عبیدالله بن زیاد ببریم.
حسین(ع) از همراهانش خواست که برگردند اما حر و همراهانش مانع شدند. حر گفت: «شما را باید نزد عبیدالله بن زیاد ببرم!» حسین(ع) فرمود: «به خدا سوگند به دنبال تو نخواهم آمد.» حر گفت: «من مأمور به جنگ با شما نیستم؛ ولی مأمورم از شما جدا نگردم تا شما را به کوفه ببرم، پس اگر شما از آمدن خودداری میکنید، راهی را در پیش گیرید که شما را نه به کوفه برساند و نه به مدینه؛ تا من نامهای برای عبیدالله بنویسم؛ شما هم در صورت تمایل نامهای به یزید بنویسید تا شاید این امر به عافیت و صلح منتهی گردد و در پیش من این کار بهتر است از آنکه به جنگ و ستیز با شما آلوده شوم.»
کاروان امام حسین(ع) از ناحیه چپ راه «عذیب» و «قادسیه» حرکت کردند؛ حر نیز با آن حضرت(ع) حرکت میکرد.
امام در کربلا
ورود امام حسین (علیه السلام) به کربلا
بیشتر منابع، در گزارشهای خود از ۲ محرم سال ۶۱ق، به عنوان روز ورود امام حسین(علیه السلام) و یارانش به کربلا یاد کردهاند. اما دینوری، مورخ قرن سوم قمری، روز ورود امام به کربلا را، اول محرم ذکر کرده است. به گزارش مقرم در مقتل الحسین، وقتی که حُر به حسین(ع) گفت: «همین جا فرود آی که فرات نزدیک است»، امام حسین(ع) فرمود: «نام اینجا چیست؟» گفتند: کربلا. امام فرمود: اینجا، جایگاه کَرْب (رنج) و بَلاست. پدرم هنگام حرکتش به سوی صفّین، از اینجا گذشت و من با او بودم. ایستاد و از نام آن را پرسید. نامش را به او گفتند. پس فرمود: «اینجا، جایگاه فرود آمدن مَرکبهایشان، و جایگاه ریخته شدن خونهایشان است». موضوع را پرسیدند. فرمود: «کاروانی از خاندان محمد(ص)، اینجا فرود میآیند.» سپس امام حسین(ع) فرمود: «اینجا، جایگاه مَرکبها و خیمهگاه ما و قتلگاه مردان ما و جای ریخته شدن خونهایمان است.» آنگاه فرمان داد که بارهایشان را در آنجا فرود آوردند.
نقل شده پس از منزل گرفتن در کربلا، امام حسین(ع) فرزندان، برادران و اهلبیتش را جمع کرد و به آنان نگاهی کرد و گریست؛ سپس فرمود: «خداوندا بدرستی که ما عترت و خاندان پیامبرت محمد(ص) هستیم که [از شهر و دیارمان] اخراجمان کردند و پریشان و سرگردان از حرم جدمان [رسول خدا(ص)] بیرون شدیم و بنیامیه به ما تعرض کردند. خدایا پس حقمان را از آنان بگیر و ما را برابر ظالمان یاری ده».
پس از آن امام، زمین کربلا را که چهار میل در چهار میل وسعت داشت، از ساکنان آنجا به شصت هزار درهم خرید و با آنان شرط کرد که مردم را به سوی قبرش راهنمایی کنند و از زائرانش سه روز پذیرایی کنند.
حر بن یزید ریاحی نامهای به عبیدالله بن زیاد نوشت و او را از فرود آمدن حسین(ع) در این سرزمین با خبر ساخت. در پی این نامه، عبیداللّه نامهای خطاب به امام حسین(ع) نوشت:
-
-
-
-
- «امّا بعد،ای حسین از فرود آمدنت در کربلا با خبر شدم؛ امیرمؤمنان –یزید بن معاویه– به من فرمان داده که لحظهای چشم بر هم ننهم و شکم از غذا سیر نسازم تا آن که تو را به خدای دانای لطیف ملحق ساخته یا تو را به پذیرش حکم خود و حکم یزید بن معاویه وادار نمایم. والسّلام».
-
-
-
نقل شده حسین(ع) پس از خواندن این نامه، آن را به کناری پرتاب کرد و فرمود: «قومی که رضایت خود را بر رضایت آفریدگارشان مقدّم بدارند رستگار نخواهند شد.» پیک ابنزیاد به حضرت(ع) عرض کرد: یا اباعبدالله پاسخ نامه را نمیدهی؟ امام حسین(ع) فرمود: «پاسخش عذاب دردناک الهی است که به زودی او را فرا میگیرد.» پیک نزد ابنزیاد بازگشت و سخن حضرت را به او بازگفت. عبیدالله نیز دستور تجهیز سپاه برای جنگ با حسین(ع) را داد.
ورود عمر بن سعد به کربلا
عمر بن سعد روز سوم محرم، به همراه چهار هزار نفر از مردم کوفه وارد کربلا شد. درباره انگیزه رفتن عمر بن سعد به کربلا گفته شده: عبیدالله بن زیاد، عمر بن سعد را فرمانده چهار هزار تن از کوفیان کرده و به او دستور داده بود به ری و دَستَبی رفته با دیلمیانی که بر این منطقه چیره شده بودند، مبارزه کند. عبیدالله، فرمان حکومت ری را نیز به نام ابن سعد نوشته و او را به سمت فرمانداری این شهر برگزیده بود. پسر سعد به همراه یاران خود در منطقهای در بیرون کوفه به نام حمام اعین اردو زد. او برای رفتن به ری آماده میشد که چون امام حسین(ع) به سوی کوفه حرکت کرد، ابنزیاد، به عمر بن سعد دستور داد به جنگ امام حسین(ع) برود و پس از پایان آن، به سوی ری حرکت کند. ابنسعد جنگ با امام حسین(ع) را خوش نمیداشت. از این رو از عبیدالله خواست تا او را از این کار معاف بدارد؛ اما ابنزیاد معافیت او را منوط به پس دادن حکومت ری کرد. عمر بن سعد چون اصرار عبیدالله بن زیاد را دید، رفتن به کربلا را پذیرفت و با سپاهش به سمت کربلا حرکت کرد و فردای روزی که امام حسین(ع) در نینوا فرود آمده بود، به آن جا رسید.
آخرین گفتگوی امام حسین(علیه السلام) با عمر بن سعد
به فاصله شب چهارم تا ششم محرم امام حسین(علیه السلام) با عمر سعد در جایی میان دو لشکر با یکدیگر ملاقات کرده و با یکدیگر گفتگو کردند. در این گفتگو پیشنهاداتی برای خاتمه جنگ ارائه شده است. امام حسین به همراه برادرش عباس و عمر سعد به همراه پسر و غلامش در جریان این گفتگو حضور داشتند. به گفته محمد بن جریر طبری از محتوای گفتگوی آنها اطلاع دقیقی در دسترس نبوده است و نقلهای تاریخی در این باره ضد و نقیض است.
عدهای با استناد به برخی نقلهای تاریخی از این گفتگو و سخنان دیگر امام حسین(ع)، هر گونه گزارشی که حاکی از پیشنهاد امام مبنی بر تسلیم در برابر یزید یا رفتن نزد وی باشد را نادرست دانستهاند. در مقابل برخی پژوهشگران معتقدند نامهای که عمر سعد بهدنبال این گفتگو به یزید بن معاویه نوشت، افشاکننده محتوا و مفاد این گفتگو است. او بعد از گفتگو با امام حسین(ع) طی نامهای خطاب به عبیدالله بن زیاد نوشت: «… حسین بن علی(ع) با من پیمان بست که از همانجا که آمده، به همانجا بازگردد یا به یکی از مناطق مسلمانان برود و در حقوق و تکالیف همانند دیگر مسلمانان باشد، یا به نزد یزید برود تا هر چه او حکم داد درباره او اجرا کنند و این مایه رضای شما و صلاح امت است». عبیدالله، چون نامه را خواند گفت: «به درستی که این نامه مردی است کهاندرزگوی امیر خویش و مشفق قوم خویش است!» او درصدد بود این پیشنهاد را بپذیرد که شمر بن ذیالجوشن مانع شد.
هفتم محرم و بسته شدن آب
در هفتم محرم، عبیدالله بن زیاد در نامهای به عمر بن سعد، خواستار بسته شدن آب به روی امام حسین(علیه السلام) و یارانش شد. چون نامه به دست عمر بن سعد رسید، به عَمْرو بن حَجّاج زُبَیْدی فرمان داد تا با پانصد سوار به کنار شریعه فرات برود و مانع دسترسی حسین(ع) و یارانش به آب شود.
در برخی منابع نقل شده پس از بستهشدن آب و شدتگرفتن تشنگی، امام حسین(ع) برادرش عباس را با سی سوار و بیست پیاده به همراه بیست مشک به آوردن آب فرستاد. آنان شبانه در حالی که نافع بن هلال بَجَلی با پرچم در پیشاپیش گروه در حرکت بود، به راه افتادند و خود را به نهر فُرات رساندند. عمرو بن حجّاج که مأمور حراست از فرات بود، به مقابله با یاران امام حسین(ع) برخاست. گروهی از یاران حسین(ع) مشکهایشان را پر کردند و گروهی دیگر از جمله حضرت ابوالفضل(ع) و نافع بن هلال مشغول جنگ شدند و از آنان در برابر هجوم دشمنان محافظت میکردند تا بتوانند آب را به خیمهها برسانند. یاران حسین(ع) موفق شدند آب را به خیمهها برسانند.
روز تاسوعا
شمر بن ذیالجوشن بعد از ظهر، نهم محرم سال ۶۱ق. با چهار هزار نفر، نزد عمر بن سعد رسید و حامل نامهای از عبیدالله بن زیاد خطاب به عمر بن سعد بود که از ابن سعد خواسته بود یا امام حسین(علیه السلام) را مجبور به پذیرش بیعت کند و یا با او بجنگد. عبیدالله در این نامه عمر سعد را تهدید کرده بود که اگر از فرمان او سرباز زند، باید از لشکر کناره بگیرد و مسئولیت آن را به شمر واگذار کند. عمر بن سعد به شمر گفت: من خود عهدهدار این کار خواهم بود.
بنا به یک روایت، شمر و طبق روایتی دیگر عبدالله بن ابی المحل، برادرزاده امالبنین، از ابن زیاد برای فرزندان امالبنین اماننامه گرفته بودند. عبدالله، اماننامه خود را توسط غلامش به کربلا فرستاد و خود پس از ورود به کربلا، متن آن را برای فرزندان امالبنین خواند؛ اما آنها مخالفت کردند. بنا به روایت دیگر، شمر اماننامه را به کربلا آورد و به نزد عباس(ع) و برادرانش برد؛ اما آنها اماننامه را رد کردند. به گفته شیخ مفید شمر گفت: ای خواهرزادگان من، شما در امانید. آنها پاسخ دادند: خدا تو را و امانت را لعنت کند، ما را امان میدهی و فرزند رسول خدا(ص) بیامان است؟!
عصر تاسوعا، عمر بن سعد ندا داد: ای لشکریان خدا! سوار شوید و بشارت دهید. پس لشکریان سوار شدند و به سوی اردوگاه امام حرکت کردند. وقتی حسین(ع) از نیت دشمن آگاه شد، از برادرش عباس خواست تا آن شب را از آنها مهلت بگیرد تا با خدا راز و نیاز کنند و نماز بگزارند. سپس فرمود: «خدا میداند که من نماز و تلاوت قرآن را بسیار دوست میدارم». عباس نزد سپاهیان دشمن رفت و آن شب را مهلت گرفت.
از امام صادق(ع) نقل شده که در روز نهم، امام حسین(ع) و یارانش محاصره شدند.
وقایع شب عاشورا
أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَجَزَاكُمُ اللَّهُ عَنِّي خَيْرا.
(ترجمه: همانا من یارانی باوفاتر و بهتر از یاران خود، و خاندانی نیکوکارتر و مهربانتر از خاندان خودم سراغ ندارم؛ خدایتان از جانب من پاداش نیکو دهد.)
مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۹۱
تجدید پیمان یاران امام حسین
امام حسین(علیه السلام) در اوایل شب عاشورا، یاران خود را جمع کرد و پس از حمد و ثنای خداوند خطاب به آنان گفت: «به گمانم این، آخرین روزی است که از سوی این قوم مهلت داریم. آگاه باشید که من به شما اجازه (رفتن) دادم. پس همه با خیال آسوده بروید که بیعتی از من بر گردن شما نیست. اینک که سیاهی شب شما را پوشانده، آن را مَرکبی برگیرید و بروید». در این هنگام ابتدا اهل بیت امام و سپس یاران امام هر یک در سخنانی حماسی، اعلام وفاداری کردند و بر فدا کردن جان خویش در دفاع از امام تأکید کردند. منابع تاریخی و مقاتل برخی از این سخنان را ضبط کردهاند.
نگرانی حضرت زینب(سلام الله علیها)
پس از اظهار وفاداری یاران حسین (علیه السلام)، او به اردوگاه برگشت و وارد خیمه زینب (سلام الله علیها) شد. نافع بن هلال در بیرون خیمه منتظر حسین (ع) نشسته بود که شنید حضرت زینب (س) به حسین (ع) عرض کرد: «آیا شما یارانتان را آزمودهاید؟ از این نگرانم که آنان نیز به ما پشت کنند و در هنگامه درگیری شما را تسلیم دشمن کنند.» حسین (ع) در پاسخ فرمود: «به خدا سوگند، اینها را امتحان کردهام و آنان را مردانی یافتم که سینه سپر کردهاند، به گونهای که مرگ را به گوشه چشمانشان مینگرند و به مرگ در راه من چنان شیرخواره به سینه مادرش انس دارند.» نافع هنگامی که احساس کرد اهل بیت امام حسین (ع) نگران وفاداری و استقامت اصحاب هستند، نزد حبیب بن مظاهر رفته و با مشورت او، تصمیم گرفتند با همراهی بقیه اصحاب به حسین (ع) و اهل بیت ایشان اطمینان دهند که تا آخرین قطره خون از ایشان دفاع خواهند کرد.
حبیب بن مظاهر، یاران حسین (ع) را ندا داد تا جمع شوند. سپس به بنی هاشم گفت: به خیمههای خویش بازگردند؛ بعد رو به اصحاب کرد و آنچه را که از نافع شنیده بود، بازگو کرد. همگی گفتند: «به آن خدایی که بر ما منت نهاد که در این جایگاه قرار بگیریم، اگر انتظار فرمان حسین (ع) نبودیم، اکنون با شتاب بر آنان حمله میکردیم تا جان خویش را پاک و چشم را روشن سازیم». حبیب به همراه اصحاب با شمشیرهای کشیده و یک صدا به نزدیک حرم اهل بیت (ع) رسیده و گفت: «ای حریم رسول خدا (ص)! این شمشیرهای جوانان و جوانمردان شماست که به غلاف نخواهد رفت تا این که گردن بدخواهان شما را بزند. این نیزههای پسران شماست، سوگند یاد کردهاند که آن را تنها در سینه کسانی که از دعوتتان سر برتافتهاند فرو برند.»
وقایع روز عاشورا
امام حسین(علیه السلام) پس از اقامه نماز صبح، صفوف نیروهای خود (۳۲ تن سواره و ۴۰ تن پیاده) را منظم کرد. حسین(ع) برای اتمام حجت، سوار بر اسب شد و همراه با گروهی از یاران به سوی لشکر دشمن پیش رفت و آنان را موعظه نمود. پس از سخنان حسین(ع)، زهیر بن قین آغاز به سخن کرد و از فضایل حسین(ع) گفت و به موعظه پرداخت.
یکی از وقایع صبح عاشورا کناره گیری حر بن یزید ریاحی از لشکر عمر بن سعد و پیوستن به اردوگاه حسین(ع) است.
در ابتدای جنگ، حملات به صورت گروهی انجام شد. طبق بعضی روایات تاریخی، تا ۵۰ تن از یاران امام، در اولین حمله به شهادت رسیدند. پس از آن، یاران امام به صورت فردی و یا دو نفری به مبارزه رفتند. اصحاب اجازه نمیدادند کسی از سپاه دشمن به حسین(ع) نزدیک شود. پس از شهادت یاران غیرهاشمی امام حسین(ع) در صبح و بعداز ظهر عاشورا، یاران بنیهاشمی حسین(ع) برای نبرد پیش آمدند. اولین کسی که از بنی هاشم از حسین(ع) اجازه میدان طلبید و به شهادت رسید، علی اکبر بود. پس از او دیگر خاندان امام نیز یکی پس از دیگری به میدان رفتند و به شهادت رسیدند. ابوالفضل العباس(ع)، پرچمدار سپاه و محافظ خیمهها نیز در نبرد با نگهبانان شریعه فرات به شهادت رسید.
پس از شهادت بنیهاشم، امام حسین(ع) عازم نبرد شد، اما از سپاه کوفه تا مدتی کسی برای رویارویی با آن حضرت پا پیش نمینهاد. در میانه نبرد، علیرغم تنهایی حسین(ع) و زخمهای سنگینی که بر سر و بدن او وارد شده بود، حسین(ع) بیمهابا شمشیر میزد.
شهادت امام حسین
پیادگان تحت امر شمر بن ذیالجوشن، حسین(علیه السلام) را احاطه کردند؛ ولی همچنان پیش نمیآمدند و شمر آنها را به حمله تشویق میکرد. شمر به تیراندازان دستور داد امام را تیرباران کنند. از فراوانی تیرها، بدن امام پر از تیر شد. حسین(ع)، عقب کشید و آنان در برابرش صف بستند. جراحات وارده و خستگی، حسین(ع) را به شدت کم توان کرده بود. ازاینرو ایستاد تا اندکی استراحت کند. در این هنگام، سنگی به پیشانیاش اصابت کرد و خون از آن جاری شد. همین که امام خواست با لبه پیراهن (یا دستمال یا پارچهای) خون صورتش را پاک کند، تیر سهشعبه و مسمومی به سویش پرتاب شد و بر قلب یا سینه نشست. امام فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّه؛ خدایا تو شاهدی که این مردم شخصی را میکشند که روی زمین پسر پیامبری غیر او وجود ندارد». سپس تیر را از پشت سر بیرون کشید و خون مانند ناودان جاری شد. حسین(ع) دست خود را روی زخم گذاشت و هنگامی که پر از خون شد، خونها را به طرف آسمان پاشید. گفته شده قطرهای خون به زمین بازنگشت. سپس از آن خونها به سر و محاسن خود مالید و گفت: همینگونه خواهم ماند تا جدم رسول خدا(ص) را ملاقات کنم. امام حسین(ع) در این حال از جنگ ناتوان شد و توقف کرد. نوشتهاند هر کسی نزد او میآمد منصرف میشد تا اینکه مالک بن نُسَیر، با شمشیر، چنان ضربتی بر سرِ حسین(ع) زد که کلاهخود امام، پاره شد و شمشیر به سر او اصابت کرد و کلاهخود پر از خون شد. امام او را نفرین کرد و کلاه دیگری بر سر کرد.
شمر به لشکریان دستور داد تا کار امام حسین را تمام کنند. در این حال، از هر طرف به او حمله کردند. مردی به نام زُرْعة بن شریک تمیمی ضربه شمشیری به شانه چپ امام زد. سنان بن انس نخعی هم تیری به گلوی او زد. سپس صالح بن وهب جعفی (به نقلی سنان بن انس) پیش آمد و چنان با نیزه بر پهلوی حسین(ع) زد که با گونه راست از اسب به زمین افتاد. سید بن طاووس افتادن امام از روی مرکب بر زمین را پس از تیرباران او دانسته است.
شمربن ذی الجوشن با گروهی از سپاهیان عمر سعد از جمله سنان بن انس و خولی بن یزید اصبحی، به سوی حسین(ع) آمدند. شمر آنان را به تمام کردن کار حسین(ع) تشویق کرد؛ اما کسی نپذیرفت. او به خولی دستور داد تا سر حسین(ع) را جدا کند. وقتی خولی وارد گودال قتلگاه شد، دست و بدنش لرزید و نتوانست این کار را انجام دهد. شمر و به نقلی سنان بن انس از اسب پیاده شد و سر حسین(ع) را جدا کرد و به دست خولی داد.
از امام باقر(ع) نقل شده که هنگامی که حسین(ع) به شهادت رسید، بیش از سیصد زخم بر تن او بود و همه آنها هم در جلوی بدن او بود؛ زیرا او پشت به دشمن نمیکرد.
علامه طهرانی در لمعات الحسین براین باور است که نیر تبریزی در شعر معروفش اوضاع موجودات مختلف در جهان هستی (هر کدام را به اندازه ظرفیت و استعدادش) هنگام شهادت امام(ع) خوب مجسم کرده است. فرازهایی از شعر نیّر در دیوانش (آتشکده نیّر) این است.
وقایع پس از شهادت امام
پس از آنکه شمر یا سنان بن انس، سر امام را به خولی داد. سپاهیان عمر سعد هر چه را که حضرت به تن داشت، غارت کردند. قیس بن اشعث و بحر بن کعب، (لباس)، اسود بن خالد اودی (نعلین)، جمیع بن خلق اودی (شمشیر)، اخنس بن مرثد (عمامه)، بجدل بن سلیم (انگشتر) و عمر بن سعد، (زره) آن حضرت را ربودند.
رساندن خبر شهادت امام
پس از اینکه امام حسین از اسب به زمین افتاد ذوالجناح بر بالین او آمد و به دور جسد بیحال امام میچرخید و او را بو میکرد و میبوسید. سپس پیشانیاش به خون بدن امام حسین آغشته کرد در حالیکه پاهایش را بر زمین میکوبید و شیهه سر میداد به سوی خیمهگاه رفت امام باقر (ع) در روایتی می فرماید: اسب در حالی که به خیمه ها برمی گشت می گفت: الظليمة ، الظليمة ، من اُمّة قتلتْ ابن بنت نبيّها فریادرس فریادرس از امتی که پسر دختر پیغمبرخود راکشتند. هنگامی که به خیمهگاه رسید شیهه میکشید و سر خود را به زمین میکوبید، وقتی که اهل بیت امام حسین ذوالجناح را به آن حال دیدند از خیمهها بیرون آمده و دور ذوالجناح گرد آمده و دست بر سر و صورت و پای او میکشیدند ام کلثوم دو دست خود را بر بالای سر خویش گذاشت و گفت: وامحمداه واجداه وانبیاه.. این داستان از روضههایی است که در مجالس عزاداری حسینی توسط مداحان خوانده میشود.
غارت خیمهها
پس از شهادت حسین(علیه السلام)، سپاه دشمن به خیمهها هجوم بردند و آنچه بود به غنیمت گرفتند. آنان در این امر بر یکدیگر سبقت میرفتند. شمر به قصد کشتن امام سجاد(ع) همراه گروهی از سپاهیان، وارد خیمهگاه شدند که زینب(س) مانع این کار شد. به نقلی دیگر برخی از سپاهیان عمر بن سعد به این امر اعتراض کردند. عمر بن سعد دستور داد زنان حرم را در چادری جمع کردند و تعدادی را بر محافظت آنان گماشت.
تاختن اسب بر بدن امام
به دستور عمر بن سعد و در راستای اجرای فرمان ابن زیاد، ده نفر داوطلب از سپاهیان کوفه، با اسبانشان بدن امام حسین(علیه السلام) را لگدکوب کردند و استخوانهای سینه و پشت آن حضرت را درهم شکستند. این ده تن عبارتند از:
فرستادن سرهای شهدا به کوفه
عمر بن سعد در همان روز سر حسین(علیه السلام) را به همراه خولی بن یزید اصبحی و حمید بن مسلم ازدی به سوی عبیدالله بن زیاد فرستاد. او همچنین دستور داد سر شهدای کربلا را نیز از بدن جدا کنند و آنها را که هفتاد و دو سر بودند با شمر بن ذی الجوشن و قیس بن اشعث، عمرو بن حجاج و عزره بن قیس روانه کوفه کرد.
اسارت اهل بیت امام
امام سجاد(علیه السلام) که بیمار بود، به همراه حضرت زینب(سلام الله علیها) و بقیه بازماندگان، به اسارت گرفته و به کوفه نزد ابن زیاد و سپس به دربار یزید در شام فرستاده شدند.
دفن شهدا
به دستور عمر بن سعد اجساد لشکریان کوفه دفن شدند؛ اما پیکرهای حسین(علیه السلام) و یارانش بر زمین ماند. یازدهم محرم یا سیزدهم محرم را زمان دفن شهدای کربلا بیان کردهاند. بنابر برخی اقوال، پس از بازگشت عمر بن سعد و یارانش، جماعتی از بنیاسد که در نزدیکی کربلا منزل داشتند، به صحنه کربلا وارد شدند و در موقعی از شب که ایمن از دشمن بودند، بر امام حسین(ع) و یارانش نماز گزاردند و آنان را دفن کردند. بنابر نقلی بدن امام حسین(ع) با حضور امام سجاد(ع) به خاک سپرده شد.
اعمال روز عاشورا
شیخ عباس قمی در مفاتیح الجنان میگوید: «شایسته است شخص در این روز مشغول کاری از کارهای دنیا نگردد و غمگین باشد و این امر در نحوه پوشش و خوراکش نمایان باشد. این روز را بر امام حسین(ع) عزاداری کند و آن حضرت را زیارت کند. خواندن هزار مرتبه توحید، دعای عشرات، خودداری از خوردن و آشامیدن اما بدون قصد روزه و هزار مرتبه لعن بر قاتلان امام حسین(ع) نیز از اعمال ذکر شده برای این روز است.»
زیارت عاشورا
یکی از دعاهایی که ائمه معصوم و پیشوایان دینی بر مداومت خواندن آن تاکید می کنند زیارت عاشورا است که تاثیرات سازنده و بسیاری برای افراد دارد .در کتاب مفاتیح الجنان ، قبل از متن زیارت عاشورا ، حدیقی از امام باقر (ع) نقل شده است که می فرمایند :این دعایی است که فرشته ها آن را می خوانند و پروردگار در قبال خواندن آن ، صدهزار هزار درجه می نویسد و مانند کسی خواهی بود که با آمام حسین (ع) شهید شده باشد. برای شخص ثواب زیارت هر پیامبری و رسولی و امام حسین (ع) از زمان شهادتشان ، نوشته خواهد شد .
حضرت امام صادق(ع) فرموده:هرکس بوسیله خواندن زیارت عاشورا، جدم حسین(ع) را زیارت کند (چه از راه دور یا نزدیک) به خدا قسم خداوند هر حاجت مادی و معنوی داشته باشد به او می دهد. علقمه بن محمد حضرمی به نقل از امام باقر (ع) می گوید ، امام پنجم شیعیان بعد از خواند زیارت عاشورا فرموده است :ای علقمه ، اگر هر روز از عمرت را توانستی حسین (ع) را با این زیارت ، زیارت کنی ، آن را انجام بده ، پس برای تو ثواب تمام این زیارت است .
eepuuw
uzvvo7