معاد واژهٔ عربی برگرفته از «عود» است و بهمعنای «بازگشتن»، «رستاخیز» یا «دوبارهبرخاستن» (پس از مرگ) در روز قیامت است که اعمال آنها در پیشگاه الهی سنجیده میگردد و به کیفر یا پاداش درستکاری یا بدکاری خود میرسند. باور به معاد یکی از اصول دین اسلام است. برخی معاد را تنها جسمانی یا تنها روحانی میدانند. معاد یکی از اصول دین اسلام و یکی از مهمترین آنهاست. آیه ۱۵۶ سورهٔ بقره به این موضوع اشاره دارد که همگی به سوی پروردگار در حرکت هستند.
مَعاد از اصول دین اسلام و ادیان الهی و در اصطلاح متکلمان به معنای بازگشت روح به جسم پس از مرگ و زندگی دوباره انسان در روز قیامت است. بنا بر این اصل، همه انسانها در روز قیامت دوباره زنده میشوند، اعمال آنها در پیشگاه الهی سنجیده میگردد و به کیفر یا پاداش درستکاری یا بدکاری خود میرسند.
معاد در دین اسلام، پس از توحید، مهمترین اعتقاد و ایمان به آن شرط مسلمانی شمرده شده است. در ۱۴۰۰ تا ۲۰۰۰ آیه از قرآن پیرامون معاد و زندگی اخروی سخن گفته شده است. اعتقاد به معاد را عامل اجرای عدالت، سلامت جامعه، ناامیدنشدن در سختیهای زندگی، رعایت حقوق دیگران و… برشمردهاند.
مسلمانان در پذیرش اصل معاد اختلافی ندارند؛ اما در چگونگی آن اختلافنظر دارند و در این باره سه دیدگاه ارائه دادهاند: بسیاری از عالمان مسلمان از جمله فیلسوفان، به معاد جسمانی و روحانی اعتقاد دارند، بیشتر متکلمان معاد را فقط جسمانی دانستهاند و معاد روحانیِ صِرف را نیز به فیلسوفان مشاء نسبت دادهاند. البته ابنسینا، بزرگترین فیلسوف مشائی، معاد جسمانی را از طریق شرع پذیرفته بود.
طرفداران روحانی-جسمانی بودن معاد در تبیین بدن اخروی، دیدگاههای گوناگونی ارائه دادهاند: بازگشت روح به بدن مادی دنیوی، بازگشت روح به بدن مثالی، بازگشت روح به بدن آسمانی از جمله این دیدگاهها به شمار میرود.
فیلسوفان مسلمان برای اثبات یکیبودن انسان دنیوی و اخروی، به مسئله نفس و تجرد آن متوسل شده و نفس را عامل وحدت و عینیت انسان دنیوی و اخروی شمردهاند.
برای اثبات امکان و وقوع معاد به دلایل متعددی استناد شده است. امکان معاد را از طریق آیات قرآن همچون آیاتی که اشاره به دوباره زندهشدن زمین و نمونههایی از زندهشدن انسانها مانند اصحاب کهف و عُزَیْر دارند، اثبات کردهاند. برای اثبات ضرورت و وقوع معاد نیز به دلایلی همچون راستگو بودن خدا در خبر دادن از وقوع معاد، وجود میل به حیات جاودانگی در فطرت انسان، صفت عدالت و حکمت خداوند استناد شده است.
با وجود دلایل متعدد برای امکان و وقوع معاد، برخی به انکار معاد پرداختهاند. جهالت، غفلت از قدرت الهی، میل بیبندوباری و عدم مسئولیت را از جمله عوامل انکار معاد شمردهاند. شبهات گوناگونی همچون شبهه آکل و مأکول، شبهه اعاده معدوم و شبهه در علم و قدرت خدا در وقوع معاد از سوی منکران ارائه شده و عالمان مسلمان پاسخهای مختلفی به آنها دادهاند.
مَعاد بازگشت موجودات به نشئهای برتر از عالم طبیعت، یا رجوع مظاهر به حقتعالی.
مسئله معاد در تمام ادیان الهی به عنوان یکی از اصول اعتقادی معرفی شده است. قرآن کریم در آیات بسیاری از معاد و بازگشت انسانها به جهان آخرت سخن گفته است. متکلمان و حکمای اسلامی کوشیدهاند مباحثی مانند: چگونگی حشر، میزان، حساب، صراط و بازگشت به عالم آخرت را از راه ظواهر کتاب و سنت بیان کنند.
ملاصدرا از جمله حکیمانی است که معاد و چگونگی آن را از راه تطبیق برهان با متون شریعت اثبات کرده است.
امامخمینی معاد را ضرورت همه ادیان میداند که برهان بر آن قائم است و در آثار خود به بیان مباحث معاد پرداخته و به پیروی از ملاصدرا معاد جسمانی را در نگاه فلسفی اثبات شدنی میداند و به مباحثی چون تأثیر معاد بر زندگی انسان، مواقف روز قیامت، حقیقت صراط و نامه اعمال اشاره کرده است. ایشان حقیقت معاد را از دیدگاه عرفانی بازگشت موجودات و مظاهر به اصل خود و رجوع از عالم کثرت به همان اسمی میداند که مبدأ ظهور آن موجودات است.
امامخمینی از جمله آثار اعتقاد به معاد را حفظ انسان از لغزشها و سبب استقامت در هدف و زوال ترس میداند، چنانکه فراموشی آخرت و معاد را سبب سستی عزم انسان در اصلاح و حرکت به سوی مقصد میداند.
مفهومشناسی
«معاد» به معنای محل یا زمان رجوع یا هر چه به آن رجوع شود یا مصدر میمی به معنای بازگشتن است. همچنین گاهی به معنای گردیدن و صیرورت به کار میرود. در اصطلاح کلامی، بازگشت از فنا به هستی و رجوع اجزای بدن به اجتماع پس از تفرق یا بازگشت روح به بدن یا بازگشت به حیات پس از مرگ است. در اصطلاح فلسفی، رجوع نفوس بشری به عالم خود یا بازگشت موجودات به نشئه و عالمی است که از آن خارج شدهاند. در اصطلاح عرفانی نیز بازگشت تعینات به حقیقت اصلی خود و تجلی حقتعالی به وحدت حقیقیه است. امامخمینی معاد را در اصطلاح فلسفی و کلامی رجوع به نشئه دیگر فوق عالم طبیعت و در اصطلاح عرفانی رجوع مظاهر به حقتعالی میداند.
معاد با واژگانی مانند «آخرت»، «حشر» و «قیامت» مرتبط است. آخرت به عالم پس از دنیا گفته میشود، به اعتبار بعدیت آن یا به اعتبار دوربودن و متأخربودن آن از مردم؛ اما معاد به اعتبار رجوع مردم به عالمی است که از آن خارج شدهاند و قیامت به اعتبار برخاستن مردم برای جزا و حساب است و حشر به اعتبار اخراج جماعتی از محل خود با زور و جبر است.
معاد، از باورهای اعتقادی ادیان آسمانی
به باور عالمان شیعه، معاد پس از اصل توحید، مهمترین اصلی است که پیامبران الهی، مردم را به ایمان به آن فراخواندهاند. ایمان به معاد و زندگی اخروی شرط مسلمانی و منکر آن، خارج از زمره مسلمانان شمرده شده است.
به گفته محمدتقی مصباح یزدی، در قرآن، باور به معاد همسنگ اعتقاد به خدا دانسته شده و در بیش از بیست آیه، کلمه «الله» و «الیوم الآخر» با هم به کار رفتهاند. در دوازده آیه نیز پس از ایمان به خدا، ایمان به روز آخرت آمده است. مصباح یزدی معتقد است که از دقت در آیات قرآن، به دست میآید که بخش عمدهای از سخنان پیامبران و بحث و جدلهای آنان با مردم، درباره معاد بوده تا جایی که میتوان گفت پیامبران برای اثبات معاد، بیشتر از اثبات توحید تلاش کردهاند؛ زیرا مردم به جهت انکار امور غیبی و میل به بیبندباری و عدممسئولیت در پذیرش اصل معاد، سرسختی بیشتری از خود نشان میدادند.
گفته شده واژه معاد در آیات قرآن، تنها یک بار و آن هم به معنای لغوی (مکان بازگشت) بهکار رفته است؛ اما در بیش از ۱۴۰۰ یا دو هزار آیه از قرآن (حدود یک سوم آیات قرآن) پیرامون معاد و زندگی اخروی سخن گفته شده است. آیاتِ مرتبط با معاد در چند گروه دستهبندی شده که عبارتاند از:
- آیات مربوط به لزوم ایمان به آخرت؛
- آیاتی که به پیامدهای انکار معاد پرداخته است؛
- آیات مرتبط با نعمتهای ابدی بهشت؛
- آیاتی که پیرامون عذابهای جاودانه جهنم است؛
- آیاتی که به رابطه اعمال نیک و بد با نتایج آن در قیامت اشاره دارد؛
- آیات مربوط به امکان و ضرورت رستاخیز که به سؤالات و شبهات منکران پاسخ داده است.
مسیحیان نیز با ذکر رستاخیز عیسی(ع) و نمونههای تاریخی از زندهشدن افراد پس از مرگ، به وقوع معاد اعتقاد دارند. براساس عهد عتیق و جدید، همه مردم پس از مرگ به «هاویه» یا عالم اموات میروند که دو بخش دارد: یک قسمت برای افراد شرور که محل عذاب است و قسمتی دیگر برای عادلان که فردوس (بهشت) نام دارد. در اعتقادنامه رسولان و اعتقادنامه نیقیّه نیز که دو اعتقادنامه جهانی و مورد قبول همه مسیحیان است، اعتقاد و ایمان به معاد و رستاخیز ذکر شده است.
گفته شده در عهد عتیق (تَنَخ)، کتاب مقدس یهودیان، اعتقاد به معاد ذکر نشده است؛ ولی در کتاب تَلْمُود، کتابی مشتمل بر احادیث و احکام یهود، بسیار از معاد سخن گفته شده است. احتمال دادهاند که در اثر تحریف عهد عتیق، عبارتهای مربوط به معاد حذف شده است. با این وجود، در یک فقره از عهد عتیق آمده است: «یَهُوَه میمیراند و زنده میكند، به قبر فرود میآورد و برمیخیزاند».
براساس دین زرتشت نیز روح پس از مرگ، از تن جدا شده و باقی میماند تا در روز رستاخیز برای حساب و کتاب برخیزد. گفته شده بهشت زرتشتیان مانند بهشت توصیف شده در اسلام است؛ اما در دین زرتشت، جهنم، آتشین و سوزان نیست؛ بلکه جایی بسیار سرد، تاریک و وحشتناک است. آنان به «پل چینوَت» (پل صراط و جداکننده) نیز اعتقاد دارند.
معاد از دیدگاه قرآن
- در روز قیامت نفس مؤاخذه میشود و نه قوای نفس. به همین خاطر هنگامی که نفس با لحنی سرزنشآمیز از قوای خود میپرسد که چرا علیه من شهادت میدهید و اعضای او پاسخ میدهند که “ما را خدایی به سخن آورد که هر چیزی را به سخن میآورد”
- نظام آخرت کاملترین نظام امکانی است که هر کس به گنجایش وجودی خود هر چه را اراده نماید و بخواهد بیدرنگ و بدون شرط به وجود خواهد آمد.
فلسفه معاد از نظر اسلام
در اسلام فلسفهٔ ایجاد معاد رسیدگی به بزرگترین و کوچکترین اعمال انسانها و جنیان است و زمانی که معاد به وقوع بپیوندد، نظامی نوین تحت فرمان خداوند متعال در مقابل انسانها و اعمالشان داوری میکند.
وابستگی معاد به مسئله نفس
گفته شده اثبات معاد و بازگشت ارواح و نفوس به بدنها مبتنی بر تجرّد نفس و بقای آن است. محمدتقی مصباح یزدی معتقد است در صورتی میتوان حیات پس از مرگ را به صورت صحیح تصور کرد که نفس را مجرد و غیر از بدن و خواص آن دانست. از نظر وی، در صورت عدم باور به تجرد نفس، فرض معاد و حیات مجدد معقول نخواهد بود. بر این اساس، تصور صحیح و معقول معاد مبتنی بر پذیرش این امور است: وجود روح (نفس)، جوهر بودن روح، استقلال روح از بدن و بقای آن پس از مرگ بدن، و پذیرفتن اینکه روح بخش اصلی و حقیقت انسان است و تا هنگامی که باقی باشد، انسانیتِ انسان محفوظ خواهد بود. مسیحیان نیز غالباً حیات پس از مرگ را با اعتقاد به نفس مجرد و مستقل از بدن امکانپذیر میدانند تا جایی که گفته شده همه اندیشمندان مهم در تاریخ مسیحیت این دیدگاه را پذیرفتهاند.
حقیقت معاد
برخی متکلمان از آنجاکه تجرد نفس را نمیپذیرند، حقیقت معاد را بازگشت اجزای انسان از راه جمع آنها در همین عالم یا اعاده معدوم میدانند و بعضی نیز به بازگشت اجزای اصلی انسان قائلاند. برخی حکما حقیقت معاد را بازگشت نفوس بشری به موضعی که پس از مرگ به آن منتقل میشوند، میدانند که باطن این عالم است و حقتعالی آن را انشا میکند برخی نیز حقیقت معاد را ظهور حقیقت اشیا پس از مخفیبودن آن شمردهاند. عارفان حقیقت معاد را رجوع به اسمای کلی الهی میدانند؛ زیرا مبدأ اشیا همان اسمای کلی الهی است و همچنانکه ظهور مظاهر از تجلی اسمای کلی آغاز گشت، معاد اشیا نیز به رجوع این اشیا به اسمای کلی خاص خود است.
امامخمینی این نظر را که معاد در همین عالم طبیعت است، خلاف ضرورت تمام شرایع میداند، و بر این باور است که لازمه چنین سخنی انکار معاد است؛ زیرا معاد در همه شرایع رجوع به نشئه دیگر فوق عالم طبیعت است. ایشان در اصطلاح فلسفی حقیقت معاد را به معنای فساد اجزای مادی و جمعشدن آن در همین عالم طبیعت نمیداند؛ زیرا این تغییر و تبدیل و جمع اجزا بازگشت به نشئه دیگر نیست؛ در حالیکه ضرورت تمام شرایع این است که معاد رجوع به نشئه دیگر فوق طبیعت است. افزون بر اینکه ایشان تمسک به ظواهر قرآن را در اینکه معاد در رجوع به طبیعت ظهور دارد، مردود میداند و باور دارد اگرچه برخی آیات قرآن دلالت ضعیفی بر این مطلب دارند، ولی این مخالف حکم عقل است و این آیات در مقام بیان چگونگی معاد و ماهیت آن نیستند.
امامخمینی حقیقت معاد را از دیدگاه عرفانی بازگشت موجودات و مظاهر به اصل خود و رجوع از عالم کثرت به همان اسمی میداند که مبدأ ظهور آن موجودات است، اگرچه مرجع کل، همان هویت الهی است؛ ولی از آنجاکه هویت الهی بدون حجاب اسما بر موجودات تجلی نمیکند، رجوع همه موجودات به اسما خاص خود خواهد بود. از این رجوع و قبض موجودات به مقام مالکیت مطلقه حق تعبیر میشود. به باور ایشان، از آنجاکه موجودات به منزله قوا و ابزار انسان کامل شمرده میشوند، همانگونه که آفرینش موجودات، به واسطه رب انسان کامل از حضرت غیب صورت میگیرد، معاد و رجوع آنها از حضرت شهادت نیز توسط انسان کامل صورت میگیرد؛ چنانکه برخی فقرات زیارت جامعه (ایاب الخلق الیکم: بازگشت مردم به سوی شماست) به این نکته اشاره میکند و این سرّی از اسرار توحید است؛ زیرا رجوع به انسان کامل رجوع به الله است؛ بدین سبب که انسان کامل، فانی فیالله و باقی به بقای اوست و خود از اسمای حسنا و اسم اعظم الهی است.
دلایل ضرورت و وقوع معاد
برای اثبات ضرورت و وقوع معاد براهین و دلایل متعددی ارائه شده است. برای نمونه عبدالله جوادی آملی، فیلسوف و مفسر قرآن، نُه برهان، جعفر سبحانی شش دلیل و ناصر مکارم شیرازی هفت برهان ذکر کردهاند. براهین آیتالله جوادی آملی عبارتاند از: برهان توحید، برهان صدق، برهان فطرت، برهان حرکت و هدفداری، برهان حکمت، برهان رحمت، برهان حقیقت، برهان عدالت و برهان تجرد روح. اندیشمندان اسلامی با بهرهگیری از دو راه نقلی و عقلی به اثبات معاد پرداختهاند:
- طریق نقلی، مانند خبردادن انبیای الهی، خبردادن آیات قرآن و اجماع همه اهل کتاب و مسلمانان؛
- طریق عقلی، مانند:
- برهان حکمت: خداوند موجودات را در راه استکمال قرار داده است که در این مسیر هر یک به کمال لایق خود میرسند و برای این استکمال، هدف و غایتی است که آن معاد و عالم آخرت است؛ وگرنه این استکمال لغو و بینتیجه خواهد بود؛
- برهان حرکت جوهری: همه موجودات از طریق حرکت جوهری که در ذات و جوهر آنها موجود است، به سوی مبدأ عالم حرکت میکنند و برای این حرکت غایتی است که آن معاد است. همچنین براهین دیگری نیز مانند برهان عدالت و برهان فطرت بر معاد اقامه شده است.
امامخمینی نیز معاد را از راه نقلی، عقلی و فطری اثباتشدنی میداند و معتقد است از جهت نقلی، ثبوت معاد از نگاه آیات و روایات امری ضروری است از دیدگاه ایشان، قرآن کریم نیز از راه دلیل عقلی به اثبات معاد پرداخته است. استدلال برخی آیات از راه برهان لمی است که حد وسط، علت غایی است و این دسته از ادله از محکمترین دلیلهاست. به باور امامخمینی، آیاتی مانند «وَ هُوَ الَّذِی یبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیهِ»، از راه علت فاعلی، تأکید میکند بر اینکه معاد و بعث بر خداوند از آفریدن آسمانها و زمین آسانتر است؛ زیرا آفریدن موجوداتی که در ایجاد تنها به علت فاعلی و ابداع نیاز دارند، از موجودات طبیعی، مانند آسمانها و زمین که افزون بر علت فاعلی، به علت قابلی و استعداد نیز نیازمندند، آسانتر است. از اینرو آفریدن در عالم آخرت که در آن علت قابلی و تحول استعدادها نیست، آسانتر است.
آقای خمینی از جهت عقلی براهین متعددی برای ضرورت معاد برشمرده است؛ ازجمله:
- حرکت جوهری: اثبات معاد از راه ترقیات وجودی و حرکت جوهری و بیان تطورات و غایات انسان محکمترین ادله اثبات معاد است؛
- تجرد نفس: از آثار تجرد نفس این است که فساد در آن راه نمییابد؛ زیرا فساد نیازمند به ماده است که از لوازم اجسام است؛ پس این نفوس مجرده پس از فساد بدن و جدایی از آن باقی میمانند و فنایی ندارند، بلکه باقی در عالم دیگرند؛ البته با این راه، اصل معاد اثبات میشود؛
- عدالت در جزا: محدودبودن عالم طبیعت برای جزا و پاداش اعمال افراد اقتضا میکند عالم دیگری باشد تا افراد در آن عالم جزا داده شوند؛ زیرا چهبسا افراد جنایاتی در دنیا انجام میدهند که عذاب آن در دنیا ممکن نیست و این نشان میدهد عالم دیگری است که این جزا در آن ممکن میشود.
امامخمینی معاد را از جهت فطری قابل اثبات میداند و بر این باور است که در فطرت انسان حب و عشق به بقا و تنفر از فنا و نابودی هست و این عشق فعلی، معشوق فعلی نیاز دارد که همان عالم آخرت است که فنا در آن راه ندارد. این عشق و محبت به امر موهوم نیست؛ زیرا امر موهوم، امر ناقصی است و انسان طالب کمال مطلق است
آثار اعتقاد به معاد
توجه به معاد، بهویژه جزئیات آن را دارای اثر روانی و تربیتی سازنده در روح و جان انسان و در تمام زندگی او دانستهاند. به باور مصباح یزدی، کسی که معتقد به معاد است و مرگ را پایان زندگی نمیداند برنامه زندگیاش را طوری طرح و اجرا میکند که برای زندگی ابدیاش سودمند باشد. از سوی دیگر، سختیها و ناکامیهای زندگی دنیوی او را دلسرد و ناامید نمیکند و از تلاش برای کسب سعادت کمال ابدی بازنمیدارد. از دیدگاه او، تأثیر اعتقاد به معاد منحصر به زندگی فردی نیست؛ بلکه باور به آن نقش مهمی در زندگی اجتماعی مانند رعایت حقوق دیگران، احساس و ایثار نسبت به نیازمندان دارد. در جامعهای که اعتقاد به معاد زنده باشد، برای اجرای قوانین و مقرراتِ عادلانه و جلوگیری از ظلم و تجاوز به دیگران، کمتر نیاز به اِعمال زور و فشار خواهد بود. آیتالله جوادی آملی، مفسر و فیلسوف شیعی، مهمترین اثر یاد معاد را اجرای عدالت و برپاداری قسط فردی و اجتماعی و مهمترین اثر فراموشی آن را تبهکاری و ستمگری فردی و اجتماعی ذکر کرده است. انسان معتقد به معاد، دنیا را مزرعه و کشتزار آخرت میبیند و اعمالش را در حکم بذری مینگرد که میوهاش در آخرت خواهد چید. ازاینرو در زندگی دنیوی به طور حساب شده رفتار میکند و در برابر دستورات الهی و انجام تکالیف کوتاهی نمیکند. همچنین باور به معاد، نحوه نگرش به مرگ را تغییر داده و آن را از معنای فنا و نیستی، به دریچه و پلی به سوی جهانی زیبا و برتر دگرگون میکند. رهایی از پوچی و خلاصه نشدن همه دنیا در مادیات از دیگر آثار باور به معاد شمرده شده است.
گفته شده باور به معاد در صورتی میتواند در زندگی دنیوی تأثیرگذار باشد که میان زندگی دنیوی و اخروی رابطه علّی و معلولی باشد و نعمتها و عذابهای اخروی به عنوان پاداش و کیفر رفتارهای شایسته و ناشایسته این جهان پذیرفته شود.
از نظر برخی، اعتقاد به معاد عامل سلامت جامعه، عامل امنیت حقوقی و اجتماعی و عامل اصلاح ارتباط انسانها با یکدیگر است.
قرآن کریم اعتقاد به معاد را دارای نتایج اخروی و دنیوی میداند. ازجمله نتایج اخروی آن ایجاد انگیزه به انجام اعمال صالح، دوری از گناهان، دوری از دلبستن به دنیا و تسلیمبودن در برابر اوامر الهی و خضوع و خشوع در برابر آن است و ازجمله نتایج دنیوی آن پرورش انساندوستی، مانند ایثار، گذشت، حمایت از محرومان و کمک به دیگران است. روایات نیز به یادآوری معاد و مرگ سفارش فراوان کرده و آن را سبب زهد در دنیا و حفظ انسان از وقوع در معاصی شمردهاند؛ همچنین یاد مرگ را سبب از میانرفتن لذتها، مکدرشدن شهوات و قطع آرزوها دانستهاند. اندیشمندان اسلامی نیز باور به معاد را مانع پیروی از هوای نفس و فرورفتن در شهوات، ارتکاب گناهان و تضییع حقوق دیگران میشمارند و انکار آن را سبب فرورفتن در علایق دنیوی میدانند.
امامخمینی باور معاد و بازخواست در عالم آخرت را سبب حفظ انسان از لغزشها میداند و یادآور شده است اگر کسی احتمال دهد همه اعمال او ثبت و ضبط میشود و گفتار و کردار او حساب و عقابی دارد و خود را در محضر حقتعالی مشاهده کند، نمیتواند نسبت به گناهان بیباک باشد، بلکه خود را برای عالم آخرت آماده میکند و به درمان رذایل اخلاقی و طهارت قلب خود میپردازد. همچنین باور به آخرت سبب استقامت در هدف و زوال ترس میشود؛ زیرا معتقد به معاد میداند مسافری است که به سوی مقصدی سفر میکند که در این سفر پرخطر به زاد و توشه نیاز دارد و بدون آن به هلاکت میافتد و نمیداند چه زمان، وقت کوچکردن از این عالم است؛ پس لازم است دایم مشغول جمع زاد و راحله باشد و لحظهای غفلت نکند؛ چنانکه فراموشی آخرت سبب میشود انسان عزم و اراده اصلاح خود و حرکت به سوی مقصد را از دست بدهد.
سرنوشت جهان
موضوع باز شدن آسمانها و زمین از حالت پیوسته در آیه زیر از سوره انبیاء اشاره شدهاست:
«آیا کسانی که کفر ورزیدند ندانستند که آسمانها و زمین هر دو به هم پیوسته بودند، و ما آن دو را از هم جدا ساختیم»
همچنین موضوع پایان دنیا و بازگشتن آسمان به حالت اول نیز در چند آیه بعد از همان سوره اشاره شدهاست:
«روزی که آسمان را همچون در پیچیدن صفحه نامهها در میپیچیم. همان گونه که بار نخست آفرینش را آغاز کردیم، دوباره آن را بازمیگردانیم. وعدهای است بر عهده ما، که ما انجام دهنده آنیم.»
نظریات درباره چگونگی معاد جسمانی-روحانی
قائلان به معاد روحانیـجسمانی نظر خود را به چندین صورت ارائه کردهاند:
- بازگشت روح به بدنِ مادیِ دنیوی: طبق این نظر که مشهورترین نظریه شمرده و به متکلمان مسلمان نسبت داده شده، خداوند در آخرت، اجزای پراکنده بدنها را گردآورده و از آنها بدنی همانند بدن دنیوی میآفریند و روح را به آن بازمیگرداند. برخی از متکلمان برآنند که اجزای اصلی بدن هر انسانی که تغییرناپذیرند، در معاد اعاده و بازمیگردند. این اجزا هنگام مرگ از بدن جدا میشوند و به همان حال باقی میمانند و در معاد بازترکیب میشوند.
- بازگشت روح به بدنِ مثالی: طبق این نظر، روح در معاد به بدن مثالی تعلق میگیرد. آیتالله سبحانی این نظریه را به حکمای اشراق و ملاصدرا نسبت داده و این تفاوت را میان این دو گروه بیان کرده که فیلسوفان اشراق نتوانستند عینیت بدنِ مثالیِ اخروی و بدنِ مادیِ دنیوی را ثابت کنند؛ ولی ملاصدرا آن را ثابت کرد و تفاوت آن دو بدن را به نقص و کمال بازگرداند.
- تعلق روح به بدن فلکی (آسمانی) یا بدن متشکل از دود یا هوا: طبق این نظر که به فارابی و ابنسینا نسبت دادهاند، نَفْسهای افرادی که به تکامل نرسیدهاند و علایق خود را از بدن و جهان قطع نکردهاند، به نفْس فلکی یا متشکل از دود و هوا تعلق میگیرد؛ اما افرادی که به تکامل رسیدهاند، بدون بدن به زندگی خود ادامه میدهند.
بازگشت بدن عنصری به روح مجرد (نظریه آقاعلی مدرس)، بازگشت روح به بدنِ عنصریِ تکاملیافته (دیدگاه سید ابوالحسن رفیعی قزوینی) و بازگشت روح به بدن هورقلیایی (نظریه شیخ احمد احسایی) از دیگر دیدگاهها در این باره است.
چگونگی معاد به دو صورت معاد روحانی و جسمانی مطرح شده است. معاد روحانی به معنای تحمل جزا و پاداش از ناحیه نفس است که امری مجرد و روحانی است؛ اما در معاد جسمانی جزا و پاداش بر بدن وارد میشود که امری جسمانی است. بحث از چگونگی معاد در ادیان الهی مطرح بوده است. در برخی کتب آسمانی چنانکه امامخمینی نیز به آن اشاره کرده آمده است که در قیامت انسانها روحانی و شبیه به فرشتگان میشوند. اندیشمندان اسلامی نیز در چگونگی معاد اختلاف دارند. برخی متکلمان و برخی فقیهان چنانکه ظاهر سخن آنان نشان میدهد تنها به جسمانیبودن معاد قائلاند و ارسطو و پیروان او از مشائین به روحانیبودن آن قائل شدهاند. قائلان به معاد روحانی بر این باورند که نفوس انسانی، پس از مرگ، از بدن و مواد عنصری جدا میشوند و سعیدان و کاملان به عالم اعلا و عالم عقل متصل میشوند؛ اما افراد شقیّ و ناقص از این اتصال محجوب میمانند و نفوس آنها متحمل عذاب و جهنم میشوند. بیشتر حکما به روحانی و جسمانیبودن معاد قائلاند.
امامخمینی، مانند برخی حکمای دیگر معاد را جسمانی و روحانی میداند و باور دارد انسان با همین بدن جسمانی اما به گونهای خاص در برزخ و آخرت حضور مییابد. به باور ایشان، تعلق روح به این بدن پس از مرگ در حقیقت همان توجه به نفس خود است که در هنگام سکرات از آن غافل شده بود و بدین معنا نیست که در آن بدنی که دور انداخته بود، دوباره داخل شود؛ زیرا بسیاری از اجزای بدن در طول حیات نیز تحلیل رفته و آن را به دور انداخته است، بلکه نفس به همراه بدن حقیقی و اخروی خود خواهد بود و نسبت نفس به این بدن طبیعی، مانند دیگر اجسام است؛ البته شرع به اعتبار اینکه این بدن در گذشته، بدن مؤمن بوده، برای آن احترامی قائل شده است؛ اما روحانیت معاد بدین سبب است که وقتی نفس انسان قوی شود و علاقه آن به بدن تمام شود و به حقتعالی بازگردد، برای او سعادت و بهجتی است که در وصف نیاید.
به باور امامخمینی، صورت باطنی انسان بر اساس اخلاق و ملکاتی است که کسب میکند که اگر ملکات شیطانی باشد، به همان صورت شیطانی و اگر ملکات و اخلاق نیکو باشد، به صورتهای نیکو در قیامت محشور میشود و این هیئات در همین دنیا به همراه او موجود است و با خروج نفس از این بدن، آن صورت باطنی و غیبی که حقیقت انسان به آن است، پس از مرگ باقی میماند و در برزخ و قیامت با آن صورت و ملکات محشور میشود؛ زیرا بدن در آخرت ظل و سایه روح است. از این جهت صور غیبی تابع ملکاتی است که نفس کسب کرده است؛ برای مثال اگر نفس دارای تکبر باشد که ناشی از ضعف و کوچکبودن نفس است در آخرت بدن به صورت حیوان کوچک و بیمقداری ظهور میکند.
حکمای مشاء و اشراق که قائل به تجرد نفوس ناطقهاند، معتقدند نفوس اهل سعادت پس از مرگ به مبادی عالیه و عالم عقول متصل میشوند و لذتها و بهجتهای عقلی و روحانی دارند؛ اما نفوس افراد متوسط، از آنجاکه علاقهای به بدن ندارند، پس از تحمل عذاب به مجردات میپیوندند. ابنسینا بر این باور است که نفوس افراد مستضعف و جاهل، به اجرام سماوی و مانند آن تعلق میگیرند. شیخ اشراق بر این باور است که نفوس افراد متوسط و افراد شقی به مُثل معلقه و عالم مثال منفصل میپیوندند و لذتهای جسمانی و عذابهای آن را در آن عالم تحمل میکنند و ممکن است نفوس اشقیا، به اجرام دخانی تحت فلک قمر تعلق یابند.
به باور امامخمینی، ابنسینا نتوانسته تجرد خیالی و برزخی را اثبات کند و قوه خیال را مادی میدانست؛ از اینرو از اثبات معاد روحانی برای همه مردم عاجز شد و آن را تنها برای کاملانی که به مرتبه قوه عاقله دست یافتهاند، اثبات کرد؛ در حالیکه انسانها با حرکت جوهری به مرتبه برزخی نایل میشوند و از حالت مادیت محض که در حالت جنینی است، به مرحله متوسطی میرسند که در این مرحله نفس دارای تجرد برزخی میگردد و مستقل میشود. در این مرحله، نفس قوای ادراکی و تحریکی مییابد و این قوا از آنجاکه شئون نفس میشوند، به استقلال نفس، مستقل خواهند شد و وقتی نفس از عالم طبیعت خارج میشود، این قوا نیز نفس را همراهی میکنند. در نتیجه در عالم دیگر، حواس پنجگانه و قوای دیگر به همراه نفس موجود است؛ زیرا قوای ادراکی که در انسان است، حقیقت برزخی نفس است و تا زمانی که انسان در عالم طبیعت است، ادراک این قوا مشروط به شرایطی است؛ چنانکه دیدن به چشم نیاز دارد؛ اما زمانی که نفس از عالم طبیعت خارج شد، این قوا که لوازم ذاتی نفس است، در آن موجود است و به واسطه قوه خیال و قوای ظاهری ادراکهای مختلف و التذاذهای برزخی خواهد داشت.
اثبات معاد جسمانی
قائلان به معاد جسمانی، به ظواهر برخی آیات که دلالت میکند بر اینکه انسانها از قبرها برانگیخته میشوند استناد کردهاند؛ زیرا قبر جایگاه جسم انسانهاست و آیاتی که دلالت میکنند بر اینکه خداوند اعضای بدن انسان، مانند استخوانهای پوسیده، بلکه سرانگشتان آنها را جمع میکند و همچنین روایاتی که ظهور در جمعشدن اعضای پوسیده انسان و برانگیختهشدن از قبرها دارد، بر جسمانیبودن معاد دلالت میکنند. برخی متکلمان در توجیه ظاهر شریعت در جسمانیبودن معاد، باور دارند معاد جسمانی در حقیقت جمع اجزای باقیمانده انسان و به همان صورت بدن سابق است. امامخمینی این توجیه را مستلزم انکار معاد میداند؛ زیرا معاد از دیدگاه ادیان الهی رجوع به یک نشئه دیگر است؛ در حالیکه این توجیه رجوع به نشئه دیگر را نفی میکند. افزون بر اینکه این بدن، عین بدن سابق نیست، بلکه مثل آن است. همچنین لازمه این گفته همانند اعتقاد به تناسخ باطل است؛ زیرا نفس پس از انقطاع از بدن، دوباره به بدن بازمیگردد.
برخی متکلمان برای تصحیح حشر و معاد جسمانی، قائل به جواز اعاده معدوم شدند؛ بدین معنا که خداوند همه موجودات را معدوم میکند و سپس همان موجودات را برای رسیدن به نتایج اعمال خود زنده میسازد؛ اما از دیدگاه حکما و برخی متکلمان امامیه، اعاده معدوم امری محال است. امامخمینی نیز استحاله آن را امری واضح میداند؛ زیرا لازم میآید عدم میان شیء و خود آن فاصله شود.
ملاصدرا را میتوان از نخستین کسانی دانست که توانست جسمانیبودن معاد را از راه برهان اثبات کند. ایشان با استفاده از اصول و مقدمات بسیاری معاد جسمانی را اثبات کرده است؛ ازجمله:
- اصالت وجود؛
- تشخص در وجود؛
- تشکیک در وجود؛
- قوام حقیقت شیء مرکب به صورت آن؛
- هویت و تشخصداشتن بدن به نفس، نه به جرم آن؛
- تجرد قوه خیال؛
- حصول صور خیالی بدون مشارکت ماده و جهت قابلی؛
- جامع اکوان متعدده، طبیعی، مثالی و عقلیبودن انسان؛
- عارضشدن مرگ به واسطه کمال نفس و قطع تعلق از بدن، نه اضمحلال آن.
ایشان با استفاده از این مقدمات نتیجه میگیرد اشخاص در معاد، با همان نفس و بدنی که در دنیا داشتند، محشور میشوند؛ اما خصوصیات بدن از وضع و مقدار، در تشخص بدن دخلی ندارد و تبدل آنها ضرری به تشخص آن نمیزند. به باور ملاصدرا، نفس در قیامت کبرا، از طریق قوه خیال خود و با انشای بدن و بدون مشارکت ماده، آن را در عالم خارج ایجاد میکند زیرا نفس به جهت قوت آن در آخرت و قلّت موانع و شواغل، قدرت ایجاد و تصرف را در خارج دارد. این بدن در آخرت، بدنی خارجی و جسمانی است، اگرچه خصوصیات بدن، مانند مقدار و وضع تغییر کرده باشد؛ زیرا تبدل این امور عرضی، پس از اینکه صورت نفسانی آن باقی باشد، در بقای شخصیت یک شخص تأثیر ندارد.
نظر ملاصدرا مورد نقد برخی حکما واقع شده است. برخی این نظر را منطبق بر ظاهر شریعت نپنداشته و غایت آن را اثبات نوعی معاد مثالی دانستهاند. برخی نیز گفتهاند از آنجاکه نفس اصل و بدن فرع آن است، فرع به اصل، یعنی نفس بازمیگردد. امامخمینی با نقل مقدمات مطرحشده ملاصدرا، جسمانیبودن معاد را قبول میکند؛ اما این بیان ملاصدرا را که بدن مخلوق نفس است، نمیپذیرد و باور دارد بدن در نشئه آخرت، معلول نفس نیست و این امر مستلزم دور است؛ زیرا نفس و بدن جدا از هم نیستند و نفس خود آن بدن است و یک شیء نمیتواند علت خود باشد.
امامخمینی تقریر دیگری از معاد به دست میدهد که در آن به مقدمات متعدد ملاصدرا در اثبات معاد جسمانی نیاز ندارد. ایشان تنها از راه حرکت جوهری نفس و بدن، معاد جسمانی را اثبات میکند. به باور ایشان، تشخص نفس در طول حیات آن از زمان کودکی تا پیری متبدل نمیشود و تنها با حرکت جوهری ترقی وجودی مییابد و این بدن نیز تا زمانی که در دنیاست، امتداد جوهری دارد و این حقیقت پیوسته در حال حرکت است و از قوه به فعل و از مرتبه ضعیف به مرتبه قویتر منتقل میشود و تا زمانی که در عالم طبیعت است، جسم طبیعی است که به همراه هیولا و ماده است و با خروج از عالم طبیعت، جسم طبیعی، قشر خود را ـ که به منزله پوست آن بدن لطیف است ـ از دست میدهد و به جسمی لطیف و خالص بدل میشود و در این حال، حرکت امتدادی جوهری متوقف میشود؛ زیرا اگر این حرکت در عالم مثال نیز ادامه یابد و جسم از عالم مثال هم بگذرد و به موجودی مجرد تبدیل شود، معاد دیگر روحانی خواهد بود؛ در حالیکه حرکت تنها در نشئه طبیعت وجود دارد؛ حتی انبیای کمّل(ع) نیز که به مرتبه ادراک عقلانی رسیدهاند و توجه به مراتب طبیعت و برزخ ندارند، از آنجاکه دارای سیر تدریجی طبیعیاند، با خروج از عالم طبیعت نیز بدن برزخی را به همراه خود دارند؛ زیرا این بدن از لوازم ذاتی و مراتب نفس است؛ همچنانکه قوایی، مانند خیال، بصر، سمع و ذوق نیز در بدن برزخی وجود دارد و هیچگاه روحانی و عقلانی محض نخواهد بود؛ بنابراین معاد جسمانی و روحانی بدین معنا است که شخص در آخرت، افزون بر عذابها و لذتهای عقلانی، دارای عذابها و لذتهای جسمانی و حسی نیز باشد و با همان بدنی که داشته است، به کیفر و پاداش برسد.
شبهات در باب معاد
یکی از معروفترین شبههها در باب معاد، مخصوصا معاد جسمانی «شبهه آکل و ماکول» است. در میان شبهههای باب معاد شبهه «آکل و مأکول» از همه معروف تر است. تاریخ دقیق پیدایش این شبهه و نام نخستین کسی که آن را مطرح ساختهاست، به روشنی معلوم نیست، ولی در قدمت آن نمیتوان تردید کرد.
این شبهه از اوایل پیدایش بحثهای کلامی و فلسفی در میان اندیشه وران مسلمان مطرح شدهاست. نخست به صورت مجمل در آثار ابواسحاق ابراهیم بن اسحاق بن ابی سهل نوبختی (سده ۴ ق) ابن سینا (۴۲۸ ق) مطرح شده و سپس در کتابهای دانشمندانی چون شیخ طوسی (۴۶۰ ق)، محمد بن محمد غزالی (۵۰۵ ق)، فخرالدین رازی (۶۰۶ ق)، نصیرالدین طوسی (د. ۶۷۲ ق)، حسن بن یوسف حلی (۷۲۶ ق)، قاضی عضدالدین ایجی (۷۵۶ ق) و سعدالدین تفتازانی (۷۹۸ ق)، نحوه طرح و راه حلهای پیشنهادی و دلایل ارائه شده گسترش یافته و سرانجام در آثار متأخرانی مانند مقداد بن عبدالله حلی (۸۲۶ ق)، صدرالدین شیرازی (۱۰۵۰ ق)، اسماعیل طبرسی نوری و جز ایشان بحث مستوفی دربارهی آن انجام گرفتهاست.
شبهات متعددی درباره امکان و وقوع معاد از سوی منکران ذکر شده است که برخی از آنان عبارتاند از:
شبهه آکل و مأکول
براساس این شبهه، اگر انسانی غذای انسان دیگر شود، آیا اجزای مأکول (خوردهشده) در معاد، در بدن آکِل (فردی که اجزای بدن دیگری را خورده) بازمیگردد یا در بدن مَأْکول (شخصی که بدنش خورده شده)؟ به هر صورت که فرض شود، بدن یکی از آن دو به صورت کامل، در روز رستاخیز محشور نخواهد شد. این شبهه به این صورت نیز مطرح شده که اگر کافری بدن انسان مؤمن را بخورد، در صورت حشر بدنهای دنیوی، لازم میآید فرد مؤمن عذاب شود و فرد کافر پاداش بگیرد.
پاسخهای گوناگونی به این شبهه داده شده است. برخی از متکلمان مانند علامه حلی با تفکیک بین اجزای اصلی و غیر اصلی بدن معتقدند اجزای اصلی بدن هر شخص از اول تا آخر عمر باقی میماند و به جزء اصلیِ بدنِ فرد دیگر تبدیل نمیشود. همین اجزای اصلی نیز در معاد بازگردانده میشوند.ملاصدرا معتقد است که هویت و حقیقت انسان به نفس اوست، نه بدنش. به همین جهت، بدنی که در آخرت محشور میشود لازم نیست بهعینه همان بدن دنیوی باشد که غذای انسان یا حیوان دیگری شده است؛ بلکه هر بدنی که نفس بدان تعلق گیرد، آن بدن بهعنیه بدن همان شخص خواهد بود. از نظر وی، آنچه در حشر بدنها لازم است، این است که هرکسی فرد محشور را دید، بگوید این همان شخص دنیوی است و بدنش نیز همان بدن دنیوی است.
این شبهه در مسیحیت نیز با عنوان مسئله آدمخواری مطرح بوده و هست.
شبهه اعاده معدوم
محالبودن اعاده معدوم یکی از دستاویزهای منکران معاد شمرده شده است. براساس این شبهه، منکران معاد میپنداشتند انسان همین بدن مادی است و با مرگ نابود میشود. اگر مجدداً زنده شود، انسان دیگری خواهد بود؛ زیرا برگرداندن موجودی که معدوم و نابود شده محال است.
در پاسخ به این شبهه، با توجه به آیه ۱۰ و ۱۱ سوره سجده گفته شده هویت و حقیقت انسان بستگی به روح او دارد، نه بدن و اندامهای مادی. بنابراین معاد، اعاده معدوم نیست؛ بلکه بازگشت روح است. برخی از متکلمان در پاسخ به این شبهه، اعاده معدوم را ممکن دانستهاند. از نظر آنان، بر فرض محال بودن اعاده معدوم، مراد از معاد، اعاده و بازگشت اجزا به حالت و حیاتی است که پیش از مرگ داشتند.
شبهه درباره علم و قدرت خداوند
یکی از شبهات درباره معاد این است که زندهکردن دوبارهٔ مردگان، بر علم و آگاهی از تمام اجزای پراکنده بدنهای انسانها مبتنی است تا اجزای هر انسانی به بدن همان انسان بازگردانده شود. چنین شناخت و علمی غیرممکن است. چگونه ممکن است بدنهایی که خاک شده و ذرات آنها درهم آمیخته شده را از یکدیگر بازشناخت؟ در پاسخ این شبهه، در آیه ۳ سوره سبأ آمده است: «عَالِمِ الْغَيْبِ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِنْ ذَلِكَ وَلَا أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ؛ او عالم غيب است كه حتى به اندازه سنگينى ذرهاى، در آسمانها و زمين از او پوشيده نيست، و نه كوچکتر از آن ذره، و نه بزرگتر از آن، مگر آنكه در كتاب مبين ثبت است.» این شبهه از سوی کسانی مطرح شده که علم نامتناهی خدا را نشناختهاند و آن را با علوم محدود خود مقایسه میکنند؛ اما علم خدا حد و مرزی ندارد و خداوند بر همهچیز احاطه دارد.
از دیگر شبهات معاد این است که از کجا معلوم که خداوند قدرت بر زندهکردن مردگان را داشته باشد. در پاسخ به این شبهه گفته شده که قدرت خدا حد و مرز ندارد و به هرچیز ممکنالوقوعی تعلق میگیرد؛ چنانکه در قرآن آمده است: «وَ اللَّهُ عَلى كُلِ شَيْءٍ قَدِير؛ خدا بر هر كارى تواناست». افزون بر آن، آفرینش مجدد اگر آسانتر از آفرینش نخست نباشد، سختتر از آن نخواهد بود. در آیات قرآن نیز تصریح شده که همان خدایی که شما را نخستین بار آفرید، مجدداً شما را پس از مرگ بازمیگرداند.
انکار معاد
به نظر آیتالله جوادی آملی، انکار در مسائل جهانبینی و اعتقادی از جمله معاد غالباً برخاسته از عدم شناخت آن مسائل است. منکران معاد تصور عمیق و دقیقی از معنای معاد نداشتند و دلیل و منطق آنان بعیدشمردن معاد بود. آنان هیچگاه حتی یک دلیل بر نفی و انکار معاد اقامه نکردند. جهالت، غفلت از قدرت الهی، میل بیبندوباری و عدم مسئولیت و میل به سلطهگری و قدرتطلبی را از جمله اسباب انکار معاد شمردهاند. در آیه ۲۴ سوره جاثیه به جهالت، در آیه ۳-۵ سوره قیامت به عامل میل به بیبندوباری و عدم مسئولیت و در آیه ۳۳ – ۳۸ سوره مؤمنون به قدرتطلبی و سلطهگری اشاره شده است.
فیلسوفان طبیعتگرا را منکر اصل معاد شمردهاند. از دیدگاه این گروه، انسان عبارت است از جسم مادی که به واسطه مرگ بهکلی نابود میشود. از سوی دیگر، اعاده معدوم محال است. پس اعاده انسان پس از مرگ، محال خواهد بود. نقل شده برخی همچون جالینوس و پیروانش در اصل معاد شک داشتند؛ زیرا آنان تردید داشتند که نفس انسانی، مزاج مادی بدنی است که با مرگ نابود میشود یا جوهری است که پس از مرگ باقی میماند.
کتابشناسی
مسئله معاد معمولاً در کتابهای کلامی و تفسیری، بخشی را به خود اختصاص داده است؛ اما افزون بر آن، کتابهای مستقل متعددی نیز پیرامون آن به نگارش درآمده است. در کتاب «منبعشناسی معاد»، ۱۰۹۸ کتاب، ۲۴۰ پایاننامه و ۵۱۲ مقاله با محوریت موضوع معاد معرفی شده است. برخی از کتابها از این قرار است: - سَبیلُ الرَّشاد فی اثباتِ المعاد اثر آقاعلی مدرس طهرانی (۱۲۳۴-۱۳۰۷ق): نویسنده در این اثر نظر خاص خود را در مقابل نظریه ملاصدرا در معاد جسمانی بیان کرده است.
- مَنْهَجُ الرَّشاد فی مَعْرفَةِ المَعاد نوشته محمدنعیم طالقانی از عالمان شیعه در قرن ۱۲ق.
- معادشناسی، سید محمدحسین حسینی طهرانی: این کتاب دهجلدی، سلسلهجلسات سخنرانی علامه طهرانی پیرامون معاد و مسائل مرتبط با آن است. بحثهای او شامل آیات قرآن، روایات، مباحث فلسفی و عرفانی معاد است.
- معاد در قرآن (تفسیر موضوعی قرآن، جلد چهارم و پنجم)، عبدالله جوادی آملی: این کتاب مجموعهبیانات آیتالله جوادی آملی در جلسات تفسیر موضوعی قرآن است که مباحث معاد آن در قالب دو جلد عرضه شده است.
- معاد انسان و جهان، جعفر سبحانی: این کتاب جلد ششم از مجموعه ششجلدی عقاید اسلامی است که نخستین بار در ۱۳۵۸ش از سوی انتشارات صدر منتشر شد. کتاب «معادشناسی» نیز مباحث آیتالله سبحانی درباره معاد در کتاب الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل است که با همت علی شیروانی ترجمه و به صورت کتابی مستقل منتشر شده است.
معاد در قرآن اثر حسین مظاهری، معاد و جهان پس از مرگ تألیف ناصر مکارم شیرازی، معاد در قرآن نوشته ابراهیم امینی، معاد تألیف غلامحسین ابراهیمی دینانی، معاد در المیزان، گردآوری شمسالدین ربیعی (مباحث علامه طباطبایی در تفسیر المیزان پیرامون معاد)، معاد (متن پیادهشده سخنرانیهای مرتضی مطهری)، معاد از نظر روح و جسم (سهجلدی) از محمدتقی فلسفی، المعاد؛ رویة قرآنیة اثر سید کمال حیدری و معاد از دیدگاه آیات و روایات اثر عبدالنبی نمازی از دیگر آثار درباره معاد است.
دیدگاهتان را بنویسید