اجتهاد بالاترین درجه علمی در دانش فقه اسلامی و به معنای توانایی استنباط احکام شرعی از منابع دینی است. کسی را که به رتبه اجتهاد رسیده مُجتَهِد یا فقیه میخوانند. اجتهاد نیازمند آموختن شاخههای مختلفی از علوم دینی و ادبی مثل ادبیات عرب، اصول فقه، منطق، آیات الاحکام، رجال و درایه، نظریههای فقهای متقدم و تفسیر قرآن است. بنابر فقه شیعه، اجتهاد واجب تخییری است؛ بدین معنا که هر مکلفی مخیر است یا اجتهاد کند یا به واسطه تقلید از مجتهد و یا با احتیاط، احکام شرعی خود را به دست آورد. از سویی دیگر، اجتهاد برای حفظ احکام شرعی از فراموشی و برای پاسخگویی به مسائل فقهی مسلمانان، واجب کفایی است.
کلمه اجتهاد و مجتهد در قرآن به کار نرفته ولی برخی پژوهشگران شیعه معتقدند واژه قرآنی «تَفَقُّه»، به لحاظ معنایی، به اجتهاد نزدیک است.
«اجتهاد» در اصطلاح فقه شیعه عبارت است از به کاربردن تلاش و کوشش فقیه در راه به دست آوردن احکام شرعی از منابع فقه اسلامی که عبارتند از قرآن، سنت، عقل و اجماع. علما و فقهای بزرگ شیعه، همواره اجتهادشان پویا بوده، که با تحول زمان و مکان و بر اساس منابع معتبر شرعی تحول میپذیرد و جوابگوی فقه به نیازهای بشری در همه زمینهها میباشد.
اجتهاد در لغت و اصطلاح
واژه «اجتهاد» در لغت به معنی نهایت تلاش و کوشش در انجام هر کاری است. بیشترین استعمال این کلمه در علم فقه و اصول می باشد. «اجتهاد» در اصطلاح فقها و اصولیین به معنای «تمام توان خود را در راه بدست آوردن حکم شرعى مبذول داشتن» است.
سید ابوالحسن اصفهانی در معنی اجتهاد می گوید: اجتهاد به کاربردن تلاش و کوشش خویش در راه به دست آوردن احکام شرعی از راه ها و منابعی که نزد فقیهان اسلام، معمول و متعارف است.
و شهید مطهری (ره) در این باره می گوید: اجتهاد به معنای صحیح و منطقی، به کار بردن تدبر و تعقل در فهم ادله شرعی است؛ یعنی اهلیت و تخصص فنی.
اما اجتهاد به معنای اینکه مجتهد حکمی را که در کتاب و سنت نیست، با فکر و رأی خودش وضع کند – که به آن در اصطلاح «اجتهاد به رأی» می گویند – از نظر شیعه ممنوع است، ولی اهل تسنن آن را جایز می دانند.
مفهومشناسی
اجتهاد بهمعنای به کار بردن تمام تلاش و جستجو برای به دست آوردن حکم شرعی است. همچنین در تعریف آن گفتهاند اجتهاد ملکهای است که در پرتو آن توانایی استنباط حکم شرعی به دست میآید.
واژه اجتهاد از ماده «جَهْد» و به معنای مشقت و سختی است.
پیشینه و تاریخچه
تاریخ اجتهاد را به ۳ عصر مىتوان تقسیم کرد: عصر تشریع، عصر حضور امامان معصوم علیهم السلام و عصر غیبت.
دورۀ تشریع
این دوره، همزمان با حیات پیغمبر(صل الله علیه و آله) و نزول وحی است. در این عصر، احکام الهی از گذر قرآن و سنّت بیان میشد. آیه ۱۲۲ سوره توبه «لِیتفقَّهوا فِی الدّینِ و لِینذِروا قَومَهُم» بر جواز و وجود اجتهاد در این عصر دلالت دارد هرچند برخی، با استدلال به امکان تحصیل یقین به احکام از طریق وحی، وجود جواز اجتهاد در این عصر را نفی کردهاند.
مقصود از عصر تشریع، زمان حیات پیامبر صلى الله علیه وآله و هنگام دریافت وحى است. در این عصر، احکام الهى به وسیله قرآن و سنت بیان شده است.
آیه ۱۲۲ سوره توبه «لِیتفقَّهوا فِى الدّینِ ولِینذِروا قَومَهُم» بر جواز و وجود اجتهاد در این عصر دلالت دارد؛ هر چند برخى با استدلال به امکان تحصیل یقین به احکام از طریق وحى، اجتهاد در این عصر را جایز نمىدانند.
دورۀ امامان معصوم
این دوره از رحلت پیامبر(صل الله علیه و آله) تا عصر غیبت کبری را شامل میشود. بنابر آموزههای شیعه، امامان(ع) از گناه، خطا و اشتباه معصوماند و بدین رو تبعیت از سنت آنان واجب است. بر اساس این اعتقاد، فقه شیعه پویا و غنی است. با این حال، در این دوره، چنانکه در برخی از روایات نیز آمده، شیعیان با تشویق امامان(ع)، به اجتهاد صحیح روی آوردند و امامان(ع) برای حفظ میراث فقهی و کلامی، ضمن تأکید بر اجتهاد، پیروان خود را از خلط آرای شخصی با احادیث، بازداشتند و به حفظ، کتابت و نقل صحیح آن سفارش کرده، همزمان، اجتهادات مبتنی بر قیاس و استحسان و اجتهاد به رأی را مردود دانستند.
عصمت امامان علیهم السلام، تبعیت از سنت آنان را واجب مىکند و بر اساس این اعتقاد، فقه شیعه پویا و غنى است. در این عصر، چنانکه در برخى از روایات نیز آمده، شیعیان با تشویق امامان علیهم السلام به اجتهاد صحیح روى آوردند؛ امام صادق علیه السلام می فرماید: «إنّما علَینا أنْ نُلْقی إلَیکمُ الاُصولَ، و علَیکم أنْ تُفَرِّعوا» بر ما است که اصول را به شما القاء کنیم و بر شما است که فروع و شاخه ها را از آن منشعب سازید. همچنین امامان معصوم براى حفظ مواریث فقهى و کلامى، ضمن تأکید بر اجتهاد، پیروان خود را از خلط آراى شخصى با احادیث بازداشتند و بر حفظ، کتابت و نقل صحیح آن ترغیب کرده، همزمان، اجتهادات فقیهان اهلسنت را که بر اساس قیاس و استحسان و اجتهاد به رأى بوده، مردود دانستهاند.
دورۀ غیبت
شیعیان پس از غیبت امام دوازدهم(علیه السلام) در حوادثی که برایشان پیش میآمد و نیازمند حکم شرعی آن بودند، با خلأ روبرو شدند؛ اما بنابر روایاتی که از امامان معصوم(علیهم السلام) بر جای مانده بود، مأمور شدند به فقیهان شیعه رجوع کنند. امام زمان(ع) در حدیثی، مرجع دستیابی اهل دین به احکام در عصر غیبت را فقیهان میداند. با توجّه به این بیان، رهبری فکری و مرجعیت دینی در عصر غیبت از امامان معصوم(ع) به فقیهان جامع شرایط سپرده شد.
در حدیثى، امام زمان علیه السلام، مرجع دستیابى اهل دین به احکام در عصر غیبت را فقیهان مىداند. با توجه به این بیان، رهبرى فکرى و مرجعیت دینى در عصر غیبت، از امامان معصوم علیهم السلام به فقیهان جامع شرایط سپرده شده است.
در عصر غیبت، اجتهاد فراز و نشیبها و تطوراتى را پشت سر گذاشته است:
- الف. مرحله جمعآورى و تنظیم احادیث و تألیف کتابهاى فقهى به صورت روایى با حذف سند؛ کتابهایى نظیر «المقنع» شیخ صدوق و «المقنعه» شیخ مفید و «النهایه» شیخ طوسی به همین شکل تألیف شد.
- ب. مرحله کمال اجتهاد و تدوین کتابهاى مستقل فقهى نظیر «المبسوط» شیخ طوسى.
- ج. رکود اجتهاد در فقه شیعه. در این مرحله، اجتهاد شیعه از پویایى و حرکت بازایستاد و با اثرپذیرى غالب فقیهان از آراى شیخ طوسى، اجتهاد در عمل تعطیل شد.
- د. مرحله حرکت و رشد مجدد اجتهاد توسط ابن ادریس حلی.
- هـ. پیدایش اخبارىگرى که انزواى اجتهاد مبتنى بر اصول را سبب شد.
- و. مرحله احیاى دوباره اجتهاد و افول تفکر اخبارىگرى توسط وحید بهبهانی.
اجتهاد در عصر غیبت مراحلی را پشت سر گذاشت:
- مرحله جمعآوری و تنظیم احادیث و تألیف کتابهای فقهی بهصورت روایی با حذف سند کتابهایی نظیر المقنع شیخ صدوق و المقنعه مفید و نهایه شیخ طوسی به همین شکل تألیف شدند.
- مرحله کمال اجتهاد و تدوین مستقلّ کتابهای فقهی نظیر المبسوط شیخ طوسی.
- رکود اجتهاد در فقه شیعه. در این مرحله، اجتهاد شیعه از پویایی و حرکت بازایستاد و با اثرپذیری غالب فقیهان از آرای شیخ طوسی، اجتهاد در عمل تعطیل شد.
- مرحله حرکت و رشد مجدّد اجتهاد.
- پیدایش اخباریگری که انزوای اجتهادِ مبتنی بر اصول را سبب شد.
- مرحله احیای دوباره اجتهاد و افول تفکر اخباریگری.
لزوم اجتهاد و تقلید
الزام عقلی بر اجتهاد و تقلید:
اسلام مکتبى جامع و منطبق با سرشت آدمى است که در همه عصرها قدرت پاسخ گویى به نیازهاى انسان را دارد. آموزههاى اسلامى در سه بُعد عقاید، اخلاق و احکام خلاصه مىشود. این تعالیم هر کدام در حوزه خود، نیازهاى انسان را تأمین و هدایت او را تضمین مىکنند. فقه و احکام آن در مقام عمل، متکفّل شناخت راه صحیح از سقیم و تبیین کننده عمل خوب از بد، بر اساس مصالح و مفاسد است.
هر انسانى به حکم عبودیت و بندگى، در برابر احکام الهى مسئولیت دارد و باید رفتار خود را در همه مراحل زندگى با قوانین و دستورهاى الهى هماهنگ سازد؛ از این رو لازم است موضع عملى خویش را در برابر هر رویدادى بر اساس خواست شارع مقدس تعیین کند.
انجام تکالیف، جز با معرفت و شناخت ممکن نیست و یگانه راه شناخت تکالیف ـ با توجه به صعوبت احتیاط در همه امور ـ اجتهاد و فقاهت است. اگر احکام شرعى در همه موضوعات روشن بود، هر مکلّفى مىتوانست حکم را به سادگى شناسایى کند و عمل خویش را بر آن منطبق سازد و نیازى به کاوش و تحقیق نداشت؛ ولى عواملى گوناگون از جمله فاصله زمانى ما با زمان تشریع و نقش علوم گوناگون دیگر، سبب ابهام در شناخت احکام شده است و همین امر سبب پیدایش و گسترش علم فقه شده تا با استنباط و اجتهاد، احکام و وظایف مکلفان مشخص شود و آنان بتوانند اعمال خود را در عبادات، معاملات، سیاسات و امور کیفرى بر شریعت منطبق سازند و چون این کار، امرى نظرى و نیازمند صرف وقت براى تعلیم است و اگر همه افراد به تحصیل ملکه اجتهاد و فقاهت بپردازند، نظام معیشتى جامعه مختل مىشود، تنها گروهى به آن اقدام مىکنند و دیگران به آنان مراجعه و احکام را از آنان فرامىگیرند.
در سایر علوم نیز چنین است که براى رفع نیاز جامعه افرادى با صرف وقت و تعلیم و تعلم، نیازهاى همنوعان خود را برطرف مىسازند و مردم نیز در رشتههاى غیرتخصصى خود به متخصص آن مراجعه مىکنند، تا آنجا که رجوع غیرمتخصص به متخصص، سیره عقلایى شناخته شده است.
لزوم اجتهاد و تقلید در قرآن:
مسئله لزوم اجتهاد و تقلید را قرآن نیز مورد تاکید قرار داده است. در آیه ۱۲۲ سوره توبه آمده است: «وَ مَا کاَنَ الْمُؤْمِنُونَ لِینفِرُواْ کافَّةً فَلَوْ لَا نَفَرَ مِن کلُِّ فِرْقَةٍ مِّنهُْمْ طَائفَةٌ لِّیتَفَقَّهُواْ فىِ الدِّینِ وَ لِینذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیهِْمْ لَعَلَّهُمْ یحَْذَرُون»؛ براى مؤمنین (سایر شهرهاى غیر مدینه) جایز نیست که همگى به جهاد بروند، چرا از هر شهرى یک عده بسوى مدینة الرسول کوچ نمىکنند تا در آنجا احکام دین را یاد گرفته و عمل کنند، و در مراجعت هموطنان خود را با نشر معارف دین انذار نموده، آثار مخالفت با اصول و فروع دین را گوشزد ایشان بکنند، تا شاید بترسند، و به تقوا بگرایند.
البته منظور از تفقه در دین که در این آیه آمده فهمیدن همه معارف دینى از اصول و فروع آن است، نه خصوص احکام عملى؛ اما قطعا تفقه در احکام عملی را نیز شامل می شود، چه بدون آن انذار مورد نظر آیه صورت نمی پذیرد.
همچنین از دلایل لزوم تقلید می تواند این آیه شریفه باشد که می فرماید: «فَسْئَلُوا اَهْلَ الذِّکْرِ اِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» (سوره نحل، ۴۳)؛ «بپرسید از اهل ذکر و علم اگر خودتان به آنها عالم نیستید» و بدون شک هزاران مسئله شرعی را کسی بدون مراجعه به اهل علم نمی داند و تقلید هم چیزی جز پرسیدن مسائل از اهل دانش نیست.
منابع و مقدمات اجتهاد
مراد از اجتهاد در دوره تشریع (عصر حیات پیامبر اکرم و امامان)، استفاده حکم شرعی از کلام پیامبر(صل الله علیه و آله)و امامان شیعه بود؛ از همین روی به فراگیری برخی شاخههای علمی و ادبی نیازمند نبود؛ ولی در دوره غیبت، رسیدن به توانایی اجتهاد، به تبحر در برخی علوم مانند صَرف، نحو، لغت، منطق، رجال، اصول فقه و آشنایی با قرآن و سنّت و محاورات عرفی و… نیازمند است. در اینکه چه مقدار باید در این علوم تبحر داشت اختلاف است ولی در حقیقتِ اجتهاد که در اصطلاح فقهی، «ردِّ فرع به اصل» است، تفاوتی میان عصر حضور پیامبر(ص)و امامان، و عصر غیبت نیست.
«منابع اجتهاد» در بین فقهای شیعه عبارتند از: قرآن، سنت، عقل و اجماع.
منظور از «سنت»، گفتار و اعمال معصومین علیهم السلام و نیز تاییدات آنها بر اعمال دیگران است.
حجیت «عقل» از نظر شیعه به این معنی است که اگر در موردی عقل یک حکم قطعی داشت، آن حکم به حکم اینکه قطعی و یقینی است، حجت است.
«اجماع» نیز عبارت است از: «اتفاق نظر فقهای شیعه در یک عصر بر یکی از احکام شرعی که فاقد دلیلی آشکار و معتبر است به گونهای که بتواند کاشف از رأی و نظریه معصوم علیه السلام باشد».
باید توجه نمود که اجتهاد در عصر حضور معصومان، بر استفاده حکم از کلام پیامبر اکرم و امامان علیهم السلام اطلاق مىشد؛ از این رو بر فراگیرى علوم پیشنیاز و مقدمات متوقف نبود؛ ولى اجتهاد در عصر غیبت، بر شناخت مجموعهاى از علوم، مانند: صرف، نحو، لغت، منطق، رجال، اصول، فقه و آشنایى با کتاب و سنت و محاورات عرفى و… موقوف است. در مقدار لازم هر یک از این علوم پیشنیاز بحث است؛ ولى در حقیقت اجتهاد که همان ردّ فرع به اصل است، تفاوتى میان عصر حضور و عصر غیبت نیست.
اجتهاد پویا
بکارگیری اجتهاد در منابع اصیل و معتبر شرعی، بعد از بررسی ابعاد و ویژگیهای مختلف موضوعات و سنجیدن ابعاد قضایا برای استنباط احکام شرعی را «اجتهاد پویا» گویند. اجتهاد پویا و بالنده با همه ضوابط و شرایطش چشمه جوشانی است در دل فقه برای همگام کردن آن با رویدادهای زندگی در بستر زمان.
اجتهاد پویا و بالنده و مترقی، در همه زمینهها بر اساس ملاکهای معتبر شرعی و سنجیدن ابعاد قضایای فردی، اجتماعی، سیاسی، اداری، قضایی، حکومتی و با در نظر گرفتن دو عنصر زمان و مکان تحقق مییابد و این اجتهادی است که به فقه جامعهساز، در همه زمینهها عینیت میبخشد.
در اجتهاد پویا، مجتهد از رخدادهای جامعه خودآگاهی کامل داشته و از آنها تحلیل صحیح دارد و اجتهاد او ناظر به حل مشکلات مردم و مسئولان جامعه است و حکم هر واقعهای را در زمان مناسب آن استنباط مینماید. در اجتهاد پویا، شناخت موضوعات جدید، بسیار مؤثر و توجه به مشکلات و نیازهای جامعه و کوشش برای حل آنها اساسی است؛ همچنین توجه به شرایط جهانی و منطقهای نیز لازم است.
در عصر حاضر، اجتهاد پویا که با تحول زمان و مکان و احوال و عرف بر اساس منابع معتبر شرعی تحول میپذیرد، تکیه گاه محکم و استوار تئوری حکومت اسلامی و جوابگوی فقه به نیازهای بشری در همه زمینهها میباشد.
اقسام
برای اجتهاد به دلایل متعددی تقسیمبندیها و انواعی برشمردهاند؛ از جمله:
- اجتهاد به معنای عام: این اصطلاح مرادف با رأی و عبارت از نوعی تشریع و جعل قانون از سوی فقیه در موارد فقدان نص و مصداق روشن آن قیاس است بلکه شافعی آن را مرادف قیاس میداند. در این گونه از اجتهاد، وقتی در کتاب و سنت، برای استنباط شرعی، نص وجود ندارد، مجتهد به اجتهاد و برداشت شخصی و ذهنی خویش رجوع میکند. در واقع این نوع اجتهاد نوعی عملیات فکری و ذهنی است که در آن رأی و نظرِ شخصی مجتهد مبدّل به یکی از منابع فقه میگردد.
- اجتهاد بالفعل و بالقوه: اجتهاد بالقوّه آن است که مجتهد، ملکه و توانایی استنباط احکام شرعی را دارد، اما در عمل، استنباط نکرده و یا موارد استنباط او اندک است. اجتهاد بالفعل آن است که مجتهد علاوه بر قدرت بر استنباط، در عمل نیز احکام بسیاری را استنباط کرده است.
- اجتهاد مطلق و تجزّی در اجتهاد: اجتهاد مطلق عبارت است از قدرت بر استنباط در همۀ ابواب فقهی، ولی اجتهاد به نحو تجزّی عبارت است از توانایی بر استنباط در بعضی ابواب فقهی، مانند نماز.
- اجتهاد تحلیلی و سیستمی: در اجتهاد تحلیلی، احکام شرعی بدون توجه به ارتباط آنها با یکدیگر و ابتناء بر مبانی فلسفی و سازگاریشان در جهت اهداف و مقاصد شریعت، استنباط میشود. در اجتهاد سیستمی، هدفِ غایی، کشف احکام، روابط میان آنها و چگونگی کارکردشان در جهت هدفهای نظام احکام افعال مکلفان است. در روش دوم، منابع اجتهاد همان منابع چهارگانه اجتهاد مصطلح (تحلیلی) است و نیز اغلب قواعد اصول فقه نیز معتبر و قابلاستفاده است.
حکم اجتهاد
اجتهاد از دو جهت تکلیفی و وضعی دارای احکامی است.
حکم تکلیفی
اجتهاد از دو جهت، دارای حکمی تکلیفی است:
۱. وجوب تخییری: بر هر مکلّفی واجب است که برای عمل به تکالیف شرعی خویش، به احکام شرعی آگاهی بیابد و اجتهاد کند و یا به یکی از دو روش دیگر عمل کند: تقلید از مجتهد ؛ احتیاط.
۲. وجوب کفایی: از آنجا که حفظ احکام شرعی از فراموشی و تحریف و نیز پاسخ گویی به نیازهای جامعۀ اسلامی واجب است، دست یابی به اجتهاد، واجب کفایی است. بدین معنا که بر همگان لازم است به تحصیل اجتهاد بپردازند مگر آن که گروهی به تحصیل آن برخیزند که در این صورت وجوب از عهده دیگران ساقط میشود.
حکم وضعی
- حجیت فتوا: فتوای مجتهد حجت است و تبعیت از احکامی که استنباط کرده است، واجب است. مباحث بسیاری ذیل این مبحث میگنجد؛ از جمله:
- حجیت فتوای مجتهد برای خود او: فتوای مجتهد چه مجتهد مطلق و متجزّی بر خود او حجّت است و تقلید از دیگران برای او جایز نیست.
- ججیت فتوای مجتهد برای دیگران: فتوای مجتهد مطلق بر دیگران حجّت است و مردم میتوانند از او تقلید کنند؛ ولی در جواز تقلید از مجتهد متجزّی، میان فقیهان اختلاف است.
- جواز قضاوت: قضاوت برای مجتهد مطلق، جایز و حکم او نافذ است، اما این حکم درباره مجتهد متجزّی مورد اختلاف است.
- تخطئه یا تصویب: بنابر آموزههای شیعه حکم شرعی، در واقع، وجود دارد و مجتهد در پی رسیدن به آن است؛ گاه به آن میرسد و گاه در این راه به خطا میرود. به همین سبب، شیعه را مُخطِئه و در مقابل، اهل سنت را مصوّبه خواندهاند.
- إجزاء: از مباحثی که در باب اجتهاد مطرح است، این است که اگر مجتهد در مسئلهای به اشتباه رفت و حکمی نادرست را استنباط کرد، تکلیف اعمال خود او و مقلدشان چیست؟ آیا آنان اعمالی را که بر اساس فتوای اشتباه انجام دادهاند، باید طبق اجتهاد جدید، دوباره انجام دهند یا همان عمل سابق مُجزی و کافی است.
راههای اثبات
اجتهاد شخص مجتهد از سه راه بر دیگران ثابت میشود:
- خود مقلّد به اجتهاد فقیه یقین یابد.
- شهرت اجتهاد فقیه به حدی باشد که باعث یقین شود.
- گواهی دو تن عادل آگاه و متخصص؛ به این شرط که دو عادل آگاه دیگر، برخلاف آن گواهی ندهند.[۲۲]
اجازه اجتهاد
در سدههای اخیر این امر تداول داشته است که به هنگام رسیدن طالب فقه به مقام شایستهای از علم، از سوی استاد یا استادان وی، تصدیقی غالباً به صورت کتبی و احیاناً به طور شفاهی صادر میگردد که وصول او را به درجه اجتهاد گواهی میدهد. این تصدیق را اصطلاحاً «اجازه اجتهاد» مینامند. اما این اجازه ورای جنبه تشریفی و بازتاب اجتماعی، از دیدگاه علمی ارزش فراوانی در بر ندارد، مگر از باب قول خبره یا بهاحتمال ضعیف از باب شهادت.
دیدگاهتان را بنویسید