الحی

الحی

الحی

«حَیّ» از مادّه «حیات» به معنای زندگی است، و این واژه مانند هر صفت مشبّهه دیگر، دلالت بر دوام و ثبات دارد و بدیهی است که حیات در خداوند حیات حقیقی است; چرا که حیاتش عین ذات او است، نه همچون موجودات زنده در عالم خلقت که حیات آنها عارضی است و لذا گاهی زنده اند و سپس می میرند، اما در خداوند چنین نیست.
زنده. زنده رااز مرده و مرده را از زنده خارج می‏کنی . در صحاح گوید: حیاة ضدّ موت و حیّ ضدّمیّت است نا گفته نماند: حیات در کلام اللّه مجید به حیات عادی انسان و حیوان و نبات، و بحیّات دینی و ایمانی گفته شده مثل و نحو و نحو که در این آیه مراد از «اَحْیَیْناهُ» حیات دینی و بصیرت است . و نیز به حیات آخرت اطلاق شده مثل و هکذا به آدم فهیم و عاقل حیّ گفته شده اینک چند آیه را بررسی می‏کنیم: * . در این آیه مثل چند آیه دیگر زنده شدن زمین مورد نظر است. ممکن است بگوئید زنده شدن زمین همان روئیدن تخم‏ها و دانه‏های درون زمین است ولی با مراجعه به آیه دیگر خواهیم دید که زمین قطع نظر از دانه‏ها شخصاً زنده می‏شود گرچه بر ما محسوس نیست چنین است اهتراز به معنی جنبش و حرکت و «رَبَتْ» به معنی بالا آمدن مثل آمدن خمیر است علی هذا خاک شخصاً حرکت می‏کند و مثل خمیر می‏آید یعنی: زمین را خشک و افسرده بینی و چون آب بر آن نازل کردیم بجنبد و بر آید و از همه گیاهان به جهت‏انگیز می‏رویاند. * . به نظر می‏آید این آیه مانند تسبیب و دلالت بر کار است مثلا گوئیم آنکه ابتدا هواپیما را طرح ریزی کرد گویا همه هواپیماها را او ساخته است و آنکه بر تأسیس بیمارستان ذلالت کرده گویا همه بیمازستانها را او ساخته است . هکذا چون قتل عدوانی یک فرد زیر بنای قتلهای دیگر و احیاء یک فرد پایه احیاهای دیگر است لذا گوئیم هر که یک فرد را کشت مثل آن است که همه را کشته الخ . و یا منظور آن است مه افراد بشر از نظر خدای سبحان به حکم یک پیکرند قاتل یک نفر مثل قاتل همه و محیی یکی مانند احیا کننده همه است . * استحیاء طلب حیات و به معنی زنده نگاه داشتن و آن را خواستن است آیه درباره بیان مصیبت بنی اسرائیل است که فرعون برای جلوگیری از تولّد حضرت موسی پسران آنها را سر می‏بریدند معنی آیه چنین است: عذاب بد را به شما تحمیل می‏کردند و آن این بود که پسرانتان را می‏کشتند و زنانتان را زنده نگه می‏داشتند و زنده ماندن آنها را طالب بودند، شاید از آن جهت که خدمتکار فرعونیان باشند و بعضی گفته‏اند: ممکن است مراد از بین بردن عفت باشد یعنی کاری می‏کردند که سبب زوال حیاء آنها بود ولی از کلمه «یُقَتِّلونَ وَ یَذْبِحُونَ» که همیشه قبل از این کلمه آمده است مانع از این حمل می‏باشد . * نا گفته نماند زنده آن است که چهار عمل جذب، دفع، حرکت و تولید مثل داشته باشد مثل انسان و حیوان و علف زنده. و اگر دارای این خواص نباشد مرده است. دانه و تخم تا زیر خاک نرفته است مرده و بی حرکت است و سلّول خفته‏ای میان آن هست ولی چون زیر خاک رفت در اثر حرارت و رطوبت به حرکت می‏آید و زنده شده رشد می‏نماید و چون به گیاه مبدّل گردید دانه‏ها و تخم‏های خود را که در نوبت خود مرده‏اند به زمین می‏ریزند و بدین شکل زنده از مرده و بالعکس بیرون می‏آید و این عمل از اسرار عجیب خلقت و در جهان دائمی است، زنده شدن و روئیدن انسانها از زمین در روز قیامت به آن تشبیه شده است معنی آیه اوّل چنین است: خدا شکافنده دانه و هسته است زنده را از مرده خارج می‏کند و بیرون آورنده مرده از زنده است آن است خدا. پس به کجا می‏روید؟!. * آیه عجیبی است در بیان موقعیّت قصاص. کوتاه‏ترین جمله در جاهلیّت در این باره آن بود که می‏گفتند: «القتل انفی للقتل» ولی قرآن با این کلمه «فی الْقِصاصِ حَیاةٌ» آن را از رونق انداخت. نا گفته نماند اگر قاتل در مقابل قتل کشته شود دیگران به قتل مردم جری نمی‏شوند و آن سبب محفوظ ماندن خونهاست لذا قرآن فرمود: ای خردمندان در قصاص حیات هست. * . در مجمع از ابوعبیده نقل می‏کند که حیوان (بر وزن قمران) و حیات هر دو به یک معنی است قاموس نیز چنین گوید. یعنی: این زندگی دنیا فقط مشغولیّت و بازیچه است و خانه آخرت آن زندگی حقیقی است ای کاش می‏دانستند. در اقرب نقل است که مراد از آن حیاتی است که مرگ در پی ندارد. * ، ، ، ، . حیّ از اسماء حسنی است و آن صفت مشیهه است و دلالت بر دوام و ثبات دارد. حیات خداوند عین ذات اوست، حیات همه موجودات از خداست و از آنها قابل انفکاک است ولی حیات خدا از خدا قابل انفکاک نیست. دلیل این مطلب قید «اَلَّذی لا یَمُوت» است که گذشت یعنی: زنده‏ای که هرگز مرگ ندارد و آیه «هُوَالْحَیُّ لااِلهَ اِلّا هُوَ» که قصر حقیقی است یعنی زنده واقعی و حقیقی فقط او است و زندگی سایر موجودات عارضی و از جانب غیر است و حکم هلاکت بر آنها عمومیّت دارد . اگر گویند: چه می‏گوئید در خلود قیامت که اهل بهشت و جهنّم زنده بودنشان ابدی است؟ اگر گویند: چه می‏گوئید در خلود قیامت که اهل بهشت و جهنّم زنده بودنشان ابدی است؟ گوئیم: ابدیّت و خلودشان از جانب خداست نه عین وجودشان. * . تحیّت: هر دعا و ثنا و تعارفی است که شخص در روبرو شدن با شخص دیگر بر زبان می‏آورد و آن در اصل، مصدر حیّاک اللّه است (المنار) . نظر به اصل مادّه، معنای زنده ماندن و زنده نگه داشتن می‏دهد چنانکه مجمع آن را سلام کردن و بقا گفته و راغب گوید: آن را حیات است و سپس دعا بر حیات را تحیّت گفته‏اند. در اقرب می‏گوید: «حیاه اللّه تحیّة» یعنی خدا عمر او را زیاد کند. علی هذا تحیّت اعمّ از سلام کردن است و سلام کردن از مصادیق آن می‏باشد چنامکه در مجمع ذیل آیه فوق از امام باقر و صادق علیهما السلام نقل شده که تحیّت سلام کردن و سایر نیکی‏هاست . و روایت هست: کنیزی طلقه ریحانی پیش امام حسین صلوات اللّه علیه آورد، حضرت او را آزاد کرد، گفتند: یک طاقه ریحان چه ارزشی دارد تا او را آزاد کنی؟ فرمود: خدا ما را چنین ادب فرموده آنگاه امام علیه السلام آیه «وَ اِذا حُبّیتُمْ…» را خواند و فرمود: بهتر از هدیه او آزاد کردنش بود و از آیه نیز روشن می‏شود که سلام کردن از مصادیق تحیّت است . معنی آیه اوّل چنین است: چون به شما از کسی تحیّتی بهتر از آن یا مثل آن را برگردانید خدا بر همه چیز حسابگر است. اگر سلام کردن را مصداق آیه بگیریم معنی آن است چون کسی به شما سلام علیکم گفت در مقابل سلام علیکم و یا سلام علیکم و رحمة اللّه بگوئید و اگر نیکوئی دیگری و یا دعائی را مصذاق بدانیم مراد آن می‏شود که با مثل آن یا با بهتر از آن تلافی کنید. * چون به خانه‏ها وارد شدید بر خودتان سلام کنید آن تحیّتی است از جانب خدا مبارک و پاکیزه است . در مجمع از حضرت صادق علیه السلام نقل است که آن، سلام شخص بر اهل بیت است و آنها جواب می‏دهند و آن سلام شماست بر خودتان «تَحِیَّةُ مِنْ عِنْدِاللّه» مشعر آن است که سلام کردن به جای تحیّاتیکه در جاهلیّت بود تشریع شده است .

الحی به معنی زنده ای است که مردن و فنا بر او راه نیافته و راه نخواهد یافت و زندگی او از خود اوست و مُدرِک است به ذات خود و تمامی مُدرَکات، تحت ادراک اوست.

عدد ابجدی: 18 الحی  به معنی زنده ای است که مردن و فنا بر او راه نیافته و راه نخواهد یافت و زندگی او از خود اوست و مُدرِک است به ذات خود و تمامی مُدرَکات، تحت ادراک اوست و این اسم منسوب به «ادریس» پیامبر است و آن بزرگوار بر مداومت بر این اسم به مقام مکان بلند ارتقاء یافت و به حیات جاوید فایز گشت. «شیخ بُرسی»(ره) فرموده است: هر کس نوزده مرتبه این اسم را بر مریض بخواند شفا یابد و اگر بر صاحب درد چشم بخواند دردش برطرف گردد و در بعضی از رسایل است که اگر کسی این اسم را تا هفت روز روزی صد و یک مرتبه بر سر نماز بخواند صحّت یابد و اگر بر باغ یا کشت خوانند از آفات آسمانی ایمن گردد و حاصلش با برکت شود و در بعضی کتب است که مداومت بر این نام به خصوص در عقب هر نمازی هجده مرتبه، باعث طول عمر و رفع مفاجات(ناگهانی مردن) و توسعه ی معاش است. و نیز مداومت بر اسم «الحَیُّ القَیُّوم» در زیادتی معاش اثری عظیم دارد و برای حصول مراد و مطلوب غلبه بر دشمنان و تصرّف دلها فایده ی بسیار دارد و هر کس در روز جمعه هنگام طلوع آفتاب رو به قبله این دو اسم را نقش کند در حالی که با طهارت باشد و همراه خود نگاه دارد نامش در میان مردمان به خوبی معروف می گردد اگرچه هیچ کس او را نشناسد و روزی او وسیع شود اگرچه قلیل المال باشد و صورت نقش این است:

حی

ق

ی

و

م

58

14

11

39

52

48

17

الله

41

2

49

20

15

43

47

1

23

74

45

33

  شکل شماره(1)

و اگر نقش به صورت زیر باشد اثرش سریعتر است:

ح

ی

ق

ی

و

و

م

ح

و

ی

ی

ق

ق

م

ی

ح

ی

و

و

ق

ی

م

ح

ی

ق

و

ح

ق

و

ی

ی

ی

م

و

ق

ح

  شکل شماره(2)

هر کس این نقش [شکل شماره(3)] را در شَرَف زهره نقش نماید و همراه خود نگاه دارد، خداوند دل او را زنده گرداند و خُلقش را نیکو و رزقش را واسع گرداند و عُسر(سختی) او را مبدّل به یُسر(آسانی) کند و چنان کند که هر کس را نظر به او افتد، او را دوست دارد و در اهل و مال و جان محفوظ باشد و از احدی چیزی سئوال ننماید مگر آن که دریافت دارد و صورت نقش مذکور این است:

یا

حی

یا

قیوم

ح

ی

ق

ی

و

م

قیوم

م

ح

ی

ق

ی

و

قیوم

یا

و

م

ح

ی

ق

ی

یا

حی

ی

و

م

ح

ی

ق

حی

یا

ق

ی

و

م

ح

ی

یا

ی

ق

ی

و

م

ح

یا

حی

یا

قیوم

  شکل شماره(3)

و اگر کسی در نصفه ی شب هزار مرتبه بگوید «سُبحانَ المَلِکِ الحیِّ القیُّومِ الَّذی لا یَمُوتُ» روزی او وسیع گردد و گشایش در کارش پیدا شود و نیز نقش کردن این صورت [شکل شماره ی(4)] و همراه داشتن آن فواید عجیب تر دارد و بعضی «اسم اعظم» را همین دو اسم دانسته اند و در خبر است که چون پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را حالت اضطراب پیدا می شد، چون می گفت «یا حیُّ یا قیُّوم» فی الحال او را فرج می رسید. یکی از اکابر گفته است که پنجاه و یک دفعه ذکر یاحیُّ یا قیّوم را گفتم، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را در خواب دیدم، عرض کردم مرا چیزی تعلیم فرما که به سبب آن دلم زنده گردد و از کدورت پاک شود؛ فرمود بر تو باد که روزی چهل و یک مرتبه بگویی: «یا حیُّ یا قَیُّومُ یا لا اِلَهَ اِلَّا انتَ اَسئَلُکَ اَن تُحیی قَلبی بِنُورِ مَعرِفَتِکَ اَبَداً یا اللهُ».

ل      ف     م     ح      ی

ا

ا

ل

ف

م

ح

ی

ل

ل

ا

ل

ف

م

ح

ف

ف

ل

ا

ل

ف

م

م

م

ف

ل

ا

ل

ف

ق

ق

م

ف

ل

ا

ل

ی

ی

ق

م

ف

ل

ا

و

و

ی

ق

م

ف

ل

  شکل شماره(4)

اگر کسی مریض باشد و اطبّا از معالجه ی او عاجز باشند این فقره(دعای ذیل) را به مشک و زعفران در کاسه ی چینی بنویسد و با نبات حل کند و از آن بخورد، شفا یابد و عبارت آن فقره چنین است: «یا حَیُّ حینَ لا حَیُّ فی دَیمُومَةِ مُلکِهِ وَ بَقائِهِ یا حَیُّ یا قَیّومُ». و اگر کسی صحیح باشد و بر این فقره (از دعا) مداومت کند هرگز بیمار نشود. و اگر کسی را مطلبی باشد که او را هیچ چاره نباشد بگوید: «یا حَیُّ یا قَیُّومُ یا لا اِلَهَ اِلَّا اللهُ محَمَّدٌ رَسُولُ اللهُ عَلیٌّ وَلیُّ اللهُ» آن مطلب بی زحمت برآورده شود و بعضی گفته اند که اوقات دعوت این دو اسم از سحر است تا طلوع آفتاب و این دو اسم مفتح تمام مطالب دنیا و آخرت است و بزرگان دین از این دو اسم فواید عجیبه و ثمرات غریبه مشاهده فرموده اند و اگر کسی را چیزی گمشده باشد صد و یک مرتبه بگوید: «یا قَیُّومُ فَلا یَفُوتُ شی مِن عِلمِهِ وَلایَوُدُهُ» به زودی آن گمشده پیدا می شود و اگر کسی چهارصد «ت» در روز چهارشنبه در وقت غروب آفتاب بنویسد و در وقت نوشتن مکرّر بگوید «یا قیّوم یا واحدُ» و آن نوشته را بخورد، کوری دلش برطرف گردد و بر قوه ی حافظه ی او افزوده گردد و هر چه بشنود فراگیرد و فراموشش نشود و اگر این نوشته را در میان مصحف نهد هر چه او را گمشده باشد پیدا شود و پریشانی از او برطرف گردد و اگر این نوشته را با خود نگاه دارد از شرّ دشمنان ایمن گردد و با خود داشتن مکسّر این اسم [قَیّوم] فواید بسیار دارد و صورتش این است:

ح

ی

ق

ی

و

م

م

ح

و

ی

ی

ق

ق

م

ی

ح

ی

و

و

ق

ی

م

ح

ی

ی

و

ح

ق

م

ی

ی

ی

م

و

ق

ح

  شکل شماره(5)

و تکسیر «قیّوم» به این نحو نیز خوب است:

ق

ی

و

م

و

م

ق

ی

م

و

ی

ق

ی

ق

م

و

  شکل شماره(6)

و اگر کسی برای هر مطلبی این دعای پی آمده را هفتاد و یک مرتبه در شب بخواند بزودی حاجتش برآورده شود و دعا این است: «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ یا حَیُّ یا قَیُومُ یا حَلیمُ یَومَ لا یَنفعُ مالٌ وَ لا بَنُونٌ اِلّا مَن اَتَی اللهَ بِقَلبٍ سَلیمٍ وَ اُزلِفَتِ الجَنَّةُ لِلمُؤمِنینَ غَیرَ بَعیدٍ» و نیز برای برآوردن هر مطلبی خواندن این دعا تا هزار مرتبه مجرّب است: «یا حَیُّ یا قَیّومُ یا قَدیمُ یا دائمُ یا صَمَدُ یا فَردُ یا وِترُ یا ذَالجَلالِ و الاِکرامِ». «شیخ بُرسی»(ره) فرموده است:« هر کس «الحَیُّ القَیُّومُ» را بر انگشتری نقش کند خداوند نام او را زنده گرداند و او را از ترس ایمن می دارد و در بعضی از رسایل معتبره آمده است که هر کس این نقش را بر انگشتری نقره که یک دانگ آن طلا باشد، نقش کند و آن را در دست نماید و سه هزار و هشتصد و شانزده مرتبه بگوید «یا حَیُّ یا قَیُّومُ» کارش به جایی می رسد که بر هر مرده دل نظر افکند دل او زنده گردد و از نفَس او بیماریها شفا یابند و از چوب خشک به نَفَس او میوه حاصل می شود و جمیع خلایق مطیع او گردند و صورتش این است:

946

960

957

953

958

952

947

959

951

955

962

948

961

949

950

956

  شکل شماره(7)

بعضی گفته اند که نقش فوق حکم خاتم سلیمان را دارد و باید آن را از چشم ناپاک مستور داشت و مدّت دعوت این دو اسم صد و هشتاد روز است و شرطش روزه و طهارت و عُزلت است و اگر کسی بخواهد قلب یکی از سلاطین را تسخیر نماید باید اسم خود را با اسم او تکسیر کند و این دو اسم را تا زمام بازآید [تسخیر حاصل شود] پس به عدد تکسیر تمام این حروف دعا نماید (مدام بگوی یا حَیُّ یا قیُّومُ) تا مقصود حاصل گردد. مثلاً اگر طالبِ تسخیر احمد باشد و مطلوب، محمود باشد بدین نحو عمل نماید:

ا ح م د م ح م و د ح ی ق ی و م

م ا و ح ی م ق د ی م ح ح د م و

و م م ا د و ح ح ح ی  م ی ق د

د و ق م ی م م ا م د ی و ح ح ح

  شکل شماره (8)

و هکذاتا تا زمام باز آید و در حال دعا انگشتری مزبور را در دست نماید و گاهی به آن نظر افکند.

اگر بخواهد کسی را منقاد خود گرداند هفتاد مرتبه بگوید: «وَ عَنَتِ الوُجُوهُ لِلحَیِّ القَیُّومِ» و برای برآورده شدن حوائج روز شنبه هزار مرتبه بگوید: «یا حیُّ یا قَیُّومُ» و روز یکشنبه هزار مرتبه: «اِیَّاکَ نَعبُدُ» و روز دوشنبه هزار مرتبه: «وَ اِیَّاکَ نَستَعینَ» و روز سه شنبه هزار مرتبه: «سُبحانَ اللهِ وَالحَمدُللهِ» و روز چهارشنبه هزارمرتبه: «یااللهُ یا رَحمنُ» و روز پنجشنبه هزار مرتبه: «حَسبِیَ اللهُ وَ نِعمَ الوَکیلُ» و در روز جمعه هزار مرتبه : «یا ذَالجَلالِ و الاِکرامِ».

پژوهه در مفهوم الحیّ از مترجم

این واژه از اسمای خداوند به معنی «زنده» می باشد و پنج بار در قرآن کریم ذکر شده که سه بار آن با صفت قیوم است. (بقره/255؛ آل عمران/2 و طه/111). اهل کلام بر این باورند که حقیقت حیات فرع بر علم و قدرت است، یعنی در هر جا که علم و قدرت محقّق باشد، حیات وجود دارد و از همین حیث چون جمادات فاقد حرکتند فاقد حیات قلمداد شده اند. در باب اتّصاف خداوند به این اسم علاوه بر بحث توقیفیت اسما، ادله ی گوناگونی ذکر شده که دو برهان آن مصون از ایرادات منطقی است:

1 ) برهان اِنّی:

بنابه قاعده ی امکان اشرف چون حیات از کمال های عارض بر اشیا می باشد ثبوت آن در مراتب عِلّی و بالتبع واجب الوجود، ضروری است

2 ) برهان لِمّی:

بنا به ادلّه ی اثبات واجب الوجود و بساطت آن چون خداوند مجرّد علی الاطلاق است، بالتبع به میزان تجرّدش- چون موجودی مجرّدتر از او نیست- عالِم است؛ چه «کُل مجرّدٍ عاقل»- هر مجرّدی عاقل است- او “قادر محض”، “زوال ناپذیر” محض و در نتیجه “حی مطلق” است؛ لذت صفت حیات الهی در مرتبه ی ذات او و غیر عارض بر ذاتش اعتبار می گردد، از همین رو برخی آن را “اسم اعظم” می دانند، چه حیات را منشاء قدرت و علم فرض نموده اند نه بالعکس. همچنین بنا به گفته ی اهل تحقیق و به خصوص با اعتقاد به توقیفیت اسما، اطلاق لفظ «حیوان» با این که از حیات مشتق شده بر خداوند متعال جایز نیست.

“این خالق توانای جهان است که پیوسته موجودات زنده را از عناصری مرده ی عالم بیرون می کشد و از پیکر موجودات زنده، عناصر مرده خارج می سازد”. «سوره روم/19»

“هرچه هست فانی است و فقط ذات پروردگارت ماندنی است که صاحب جلال و ارجمندی می باشد.” « سوره الرحمن، 27»

گفتیم که حیّ به معنی «زنده، زنده بودن»(نقیض میت) است و نیز به معنی «حیات نباتی و قوه ی نامیه و حیات حیوانی و حیات عقلانی» آمده است و به «اَحیاء» جمع بسته شده.

«حیّ»، به معنی زنده، مانند هر صفت مشبهه ی دیگر دلالت بر دوام دارد و با توجه به آغاز کریمه ی آیةالکرسی، حیات خداوند حیات حقیقی است، زیرا حیات او عین ذات اوست نه این که عارضی و از دیگری گرفته شده باشد. در آیه ی 58 سوره ی فرقان آمده است: «بر ذات زنده ای که هرگز نمی میرد توکّل کن…» حیات کامل، حیاتی است که آمیخته با مرگ نباشد بنابراین حیات حقیقی حیات اوست که از ازل تا ابد ادامه دارد.

در تعبیرات معمولی، موجود زنده به چیزی می گویند که دارای نمو، تغذیه، تولید مثل و جذب و دفع و احیاناً دارای حسّ و حرکت باشد، ولی باید به این نکته توجه داشت که: ممکن است افراد کوته بین، حیات را در مورد “خداوند” نیز چنین فرض کنند، با این که می دانیم او هیچ یک از این صفات را ندارد و این همان قیاسی است که بشر را درباره ی خداشناسی به اشتباه می اندازد، زیرا “صفات خدا” را با صفات خود مقایسه می کند، ولی حیات به معنی وسیع و واقعی کلمه، عبارت است «علم» و «قدرت» بنابراین وجودی که دارای علم و قدرت بی پایان است حیات کامل را دارد، “حیات خداوند” مجموعه ی علم و قدرت اوست و در حقیقت به واسطه ی علم و قدرت موجود زنده از غیر تشخیص داده می شود، اما نمو و حرکت و تغذیه و تولیدمثل از آثار موجوداتی است که ناقص و محدودند و دارای کمبودهایی هستند که به وسیله ی تغذیه و تولیدمثل و حرکت آن را تأمین می کنند، ولی آن کس که کمبودی ندارد این امور هم درباره ی او مطرح نیست.

حیّ (الحیّ)، از اسماء الهی. حیّ به معنای زنده و متضاد میّت است و حیّ بودن خدا به این معناست که مرگ و نیستی بر او روا نیست (زَجّاجی، ص 102). راغب اصفهانی (ذیل مادّه) از میان وجوه متعددی که برای حیات ذکر کرده، یک وجه را وصف مختص خدا دانسته و در توضیح آن گفته است که اطلاق حیّ به خدا به معنای این است که ]فرض[ مرگ درباره او صحیح نیست. لفظ و معنای این واژه به واژه‌های متناظر آن در زبانهای عبری، آرامی و سریانی بسیار نزدیک است (رجوع کنید به مشکور، ج 1، ص 204ـ 205؛ زامیت، ص 154).واژه حیّ و جمع آن (اَحیاء)، به صورت معرفه و نکره، 24 بار در قرآن به‌کار رفته است. حیّ/ الحیّ سیزده بار در قرآن آمده که فقط پنج بار آن، که همگی همراه با الف و لام است، به خدا اشاره دارد (برای نمونه رجوع کنید به آل‌عمران: 2؛ فرقان: 58؛ غافر: 65). این نام سه بار (رجوع کنید به بقره: 255؛ آل‌عمران: 2؛ طه: 111) در کنار نام القیّوم، در تعبیر «الحیّ القیّوم»، دیده می‌شود (نیز رجوع کنید به محمدفؤاد عبدالباقی، ذیل مادّه).الحیّ در حدیث مشهور پیامبر اکرم صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم، که در آن 99 نام خدا فهرست‌وار آمده، در کنار القیّوم ذکر شده (رجوع کنید به ابن‌ماجه، ج 2، ص 1269ـ1270؛ ترمذی، ج 5، ص 192ـ193؛ ابن‌بابویه، ص 219ـ220) و در بند سی‌ویکم، و به‌ویژه بند هفتادم، دعای جوشن کبیر* آمده است (رجوع کنید به کفعمی، ص 251، 256). همچنین در برخی احادیث نبوی تلویحاً گفته شده که «الحیّ القیّوم» اسم اعظم خداست. بنابر حدیثی نبوی، اسم اعظم خدا در سه سوره بقره، آل‌عمران، و طه آمده است که این گفته پیامبر را اشاره‌ای به «الحیّ القیّوم» دانسته‌اند (رجوع کنید به حاکم نیشابوری، ج 1، ص 505ـ506؛ بیهقی، ج 1، ص 49ـ50؛ نیز رجوع کنید به ابن‌حنبل، ج6، ص461؛ ابوداوود، ج 1، ص 335). به‌علاوه، طبرسی (ذیل آل‌عمران: 2) قول به اسم اعظم بودن «الحیّ القیّوم» را به ابن‌عباس نسبت داده و فخررازی (التفسیر الکبیر، ج 1، ص 115)، براساس روایتی نبوی، این قول را یکی از چهار قول رایج در این باره دانسته و آن را ضعیف شمرده است.شارحان اسماءاللّه در توضیح معنای الحیّ درباره خدا به دو شیوه عمل کرده‌اند: گروهی این نام را صرفاً ناظر به بقا و فناناپذیری خدا دانسته‌اند و گروهی دیگر آن را با اوصافی چون فعل و ادراک و اختیار مرتبط کرده‌اند.گروه نخست در بیان معنای حیّ بودن خدا عباراتی مختلف با مضمونی تقریباً یکسان گفته‌اند: حیّ زنده‌ای است که نمی‌میرد و دائمی است که فانی نمی‌شود (رجوع کنید به ابوحاتم رازی، ج 2، ص 98)؛ حیّ معنای دوام وجود را افاده می‌کند و خدا دائماً موجود بوده است و خواهد بود (زجّاج، ص 56)؛ خدا همواره موجود و موصوف به حیات است، برخلاف دیگر زندگان که یا قبل از حیات معدوم‌اند یا بعد از حیات مرگ بر آنان عارض می‌شود یا هر دو وصف را دارند (خطابی، ص 80)؛ حیات، علاوه بر صفت بقای خدا، از صفات ذات اوست و حیّ به معنای وجودی دائم‌البقاست که فنا راهی به او ندارد (قشیری، ص 76). طبری (ذیل آل‌عمران: 2) نیز، از میان اقوال مختلف، رأیی مشابه با دیدگاه این گروه را برگزیده است.در بیان گروه دوم، معنای الحیّ با صفات علم و قدرت خدا پیوند خورده است و به نظر می‌رسد اختلاف‌نظر درباره ارتباط آن دو با صفت حیات موجب بروز آرا و اقوال مختلف فلسفی و کلامی در برخی آثار شرح اسماءاللّه شده است (برای بحثهای فلسفی و کلامی رجوع کنید به حیات*؛ نیز برای نمونه رجوع کنید به اشعری، ص 176ـ 177، که اختلاف دو گروه از معتزله را در این باره گزارش کرده است). به نوشته حلیمی (ج 1، ص 191)، فعل اختیاری فقط از حیّ سر می‌زند و حیّ بودن خدا، که در قرآن به آن اشاره شده است، نشان می‌دهد که جملگی افعال او با اختیار و اراده صادر می‌شود. غزالی (ص 142) می‌نویسد که حیّ به معنای «فعال درّاک» است و حیات هر حیّای به اندازه ادراک و فعل اوست و ازاین‌رو مراتب حیات متفاوت است؛ حیِّ کاملِ مطلقْ، خداست که تمامی مُدرَکات تحت ادراک او و تمامی موجودات تحت فعل او قرار می‌گیرد.فخررازی در دو کتابش، لوامع البیّنات و التفسیر الکبیر، به این بحث با دو شیوه پرداخته است. وی در کتاب نخست، که مختص شرح اسماءاللّه است، در تفسیر نام الحیّ به ایجاز فقط به این نکته اشاره کرده که مراد از حیّ بودن خدا در آیات قرآن آن است که او زنده‌ای است که نمی‌میرد (ص 303)؛ اما در التفسیرالکبیر ــ چنان‌که از وی انتظار می‌رود ــ به تفصیل از اختلافات عالمان اسلامی درباره صفت حیات خبر داده است. وی (التفسیرالکبیر، ج 1، ص 133ـ134) در بحث اثبات صفات حقیقی خدا، این صفات را به دو قسم کرده است: صفات نسبی و اضافی، نظیر علم و قدرت، که لزومآ باید به معلوم و مقدوری تعلق داشته باشد؛ و صفات عاری از نسبت و اضافه، که فقط صفت حیات را شامل می‌شود. وی سپس آرای مختلف را در این باره گزارش و ارزیابی می‌کند: 1) فلاسفه معنای حیّ را درّاک فعال می‌دانند و چون درک و فعل نیز نسبی و اضافی‌اند، حیاتْ صفتی مغایر با علم و قدرت نخواهد بود. 2) متکلمان حیات را صفتی می‌دانند که به اعتبار آن، صحیح است که خدا عالم و قادر باشد. 3)گروهی دیگر معتقدند که حیّ بودن خدا به این معناست که قادر و عالم بودن او ممتنع نیست (نیز رجوع کنید به همان، ذیل بقره: 255). گفتنی است دسته‌بندی فخررازی در فهم عبارات برخی مفسرانِ پیش از او در بیان معنای الحیّ راه‌گشاست، چنان‌که طوسی (ذیل بقره: 255) عبارتی را مطابق با دیدگاه گروه سوم، و زمخشری (ذیل بقره: 255) عبارتی را مطابق با دیدگاه گروه دوم ذکر کرده است.به‌علاوه، فخررازی (التفسیرالکبیر، همانجا)، ظاهراً در دفاع از دیدگاه متکلمان، درصدد پاسخ به این اشکال برمی‌آید که اگر حیات صرفآ به معنای صحت برخورداری از علم و قدرت باشد، وصف خدا به صفت حیات ــکه برای تمامی حیوانات حاصل است ــ در قرآن چه امتیازی برای خداست و چه وجهی دارد؟ پاسخ وی آن است که معنای حیات صرفاً صحت‌امر مذکور نیست، بلکه کمال حال است و بر این اساس، الحیّ درباره خدا به معنای موجود مطلقاً کامل است که نه در ذات و نه در صفات، نیستی به آن راه ندارد. علامه حلّی (ص30)، پس از اثبات دو صفت قادر و عالم برای خدا، از حیّ بودن او بحث کرده است. او ضمن نقل و رد اقوال دیگران ــ که برخی از آنها ذکر شدــ می‌نویسد که هر عالم قادری ضرورتآ حیّ است. در واقع، با اثبات علم و قدرت برای خدا، دیگر به اقامه برهان برای اثبات حیات نیازی نیست (رجوع کنید به ص 30 و پانویس 1).طباطبائی (ذیل بقره: 255) می‌نویسد که حیات نحوه وجودی است که علم و قدرت از آن تراوش می‌کند؛ حیاتِ حقیقی، حیات واجب ــ تعالی ــ است، به این معنا که وجود الهی بالذات علم و قدرت دارد و از اینجا معلوم می‌شود که حصر در «هو الحیّ لااله الّا هُو» (رجوع کنید به غافر: 65)، حصر حقیقی است نه اضافی، و حقیقت حیات که شائبه مرگ و فنا در آن نیست حیات خدای تعالی است.برخی نیز تعابیر دیگری، همچون «فعال مدبّر»، را در بیان معنای الحیّ به کار برده‌اند.
یکی از اسماء حسنی خداوند صفت حیّ است که در لغت به این معناست که مرگ و نیستی بر او روا نیست.

حیّ (الحیّ)، از اسماء الهی و به معنای زنده و متضاد میّت است و حیّ بودن خدا به این معناست که مرگ و نیستی بر او روا نیست.
راغب اصفهانی
از میان وجوه متعددی که برای حیات ذکر کرده، یک وجه را وصف مختص خدا دانسته و در توضیح آن گفته است که اطلاق حیّ به خدا به معنای این است که (فرض) مرگ درباره او صحیح نیست. لفظ و معنای این واژه به واژه‌های متناظر آن در زبان‌های عبری، آرامی و سریانی بسیار نزدیک است.


واژه حیّ و جمع آن (اَحیاء)، به صورت معرفه و نکره، ۲۴ بار در قرآن به‌ کار رفته است. حیّ/ الحیّ سیزده بار در قرآن آمده که فقط پنج بار آن، که همگی همراه با الف و لام است، به خدا اشاره دارد.این نام سه بار در کنار نام القیّوم، در تعبیر «الحیّ القیّوم»، دیده میشود.


الحیّ در حدیث مشهور پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله وسلم، که در آن ۹۹ نام خدا فهرست‌وار آمده، در کنار القیّوم ذکر شده و در بند سی و یکم، و به ویژه بند هفتادم، دعای جوشن کبیر آمده است.


همچنین در برخی احادیث نبوی تلویحاً گفته شده که «الحیّ القیّوم» اسم اعظم خداست. بنابر حدیثی نبوی، اسم اعظم خدا در سه سوره بقره، آل عمران، و طه آمده است که این گفته پیامبر را اشاره‌ای به «الحیّ القیّوم» دانسته‌اند.به‌علاوه،قول به اسم اعظم بودن «الحیّ القیّوم» را به ابن عباس نسبت داده و فخررازی،براساس روایتی نبوی، این قول را یکی از چهار قول رایج در این باره دانسته و آن را ضعیف شمرده است.


شارحان اسماءاللّه در توضیح معنای الحیّ درباره خدا به دو شیوه عمل کرده‌اند: گروهی این نام را صرفاً ناظر به بقا و فناناپذیری خدا دانسته‌اند و گروهی دیگر آن را با اوصافی چون فعل و ادراک و اختیار مرتبط کرده‌اند.

۵.۱ – صفت حیّ ناظر به فنا ناپذیری خدا

گروه نخست در بیان معنای حیّ بودن خدا عباراتی مختلف با مضمونی تقریباً یکسان گفته‌اند: حیّ زنده‌ای است که نمی‌میرد و دائمی است که فانی نمی‌شود حیّ معنای دوام وجود را افاده میکند و خدا دائماً موجود بوده است و خواهد بود خدا همواره موجود و موصوف به حیات است، برخلاف دیگر زندگان که یا قبل از حیات معدوم‌اند یا بعد از حیات مرگ بر آنان عارض میشود یا هر دو وصف را دارند حیات، علاوه بر صفت بقای خدا، از صفات ذات اوست و حیّ به معنای وجودی دائم‌البقاست که فنا راهی به او ندارد.
طبری نیز، از میان اقوال مختلف، رأیی مشابه با دیدگاه این گروه را برگزیده است.

۵.۲ – صفت حیّ از صفات فعل

در بیان گروه دوم، معنای الحیّ با صفات علم و قدرت خدا پیوند خورده است و به نظر می‌رسد اختلاف نظر درباره ارتباط آن دو با صفت حیات موجب بروز آرا و اقوال مختلف فلسفی و کلامی در برخی آثار شرح اسماءاللّه شده است.
به نوشته حلیمی،فعل اختیاری فقط از حیّ سر میزند و حیّ بودن خدا، که در قرآن به آن اشاره شده است، نشان می‌دهد که جملگی افعال او با اختیار و اراده صادر می‌شود. غزالی می‌نویسد که حیّ به معنای «فعال درّاک» است و حیات هر حیّ‌ای به اندازه ادراک و فعل اوست و ازاین‌رو مراتب حیات متفاوت است؛ حیِّ کاملِ مطلقْ، خداست که تمامی مُدرَکات تحت ادراک او و تمامی موجودات تحت فعل او قرار می‌گیرد.

۵.۳ – معنای حیّ در کلام فخر رازی

فخررازی در دو کتابش، لوامع البینات و التفسیر الکبیر، به این بحث با دو شیوه پرداخته است. وی در کتاب نخست، که مختص شرح اسماءاللّه است، در تفسیر نام الحیّ به ایجاز فقط به این نکته اشاره کرده که مراد از حیّ بودن خدا در آیات قرآن آن است که او زنده‌ای است که نمی‌میرد اما در التفسیرالکبیر ــ چنان‌که از وی انتظار میرود ــ به تفصیل از اختلافات عالمان اسلامی درباره صفت حیات خبر داده است. وی در بحث اثبات صفات حقیقی خدا، این صفات را به دو قسم کرده است: صفات نسبی و اضافی، نظیر علم و قدرت، که لزومآ باید به معلوم و مقدوری تعلق داشته باشد؛ و صفات عاری از نسبت و اضافه، که فقط صفت حیات را شامل می‌شود.
وی سپس آرای مختلف را در این باره گزارش و ارزیابی میکند:

۵.۳.۱ – معنای صفت حیّ از منظر فلاسفه

فلاسفه معنای حیّ را درّاک فعال می‌دانند و چون درک و فعل نیز نسبی و اضافی‌اند، حیاتْ صفتی مغایر با علم و قدرت نخواهد بود.

۵.۳.۲ – معنای صفت حیّ از منظر متکلمین

متکلمان حیات را صفتی می‌دانند که به اعتبار آن، صحیح است که خدا عالم و قادر باشد.

۵.۴ – معنای صفت حیّ از منظر دیگران

گروهی دیگر معتقدند که حیّ بودن خدا به این معناست که قادر و عالم بودن او ممتنع نیست. گفتنی است دسته‌بندی فخررازی در فهم عبارات برخی مفسرانِ پیش از او در بیان معنای الحیّ راه‌گشاست.

۵.۴.۱ – شیخ طوسی

چنانکه طوسی عبارتی را مطابق با دیدگاه گروه سوم دارد.

۵.۴.۲ – زمخشری

زمخشری عبارتی را مطابق با دیدگاه گروه دوم ذکر کرده است.

۵.۴.۳ – پاسخ فخر رازی به یک شبهه

فخررازی،ظاهراً در دفاع از دیدگاه متکلمان، درصدد پاسخ به این اشکال برمی‌آید که اگر حیات صرفآ به معنای صحت برخورداری از علم و قدرت باشد، وصف خدا به صفت حیات ــ که برای تمامی حیوانات حاصل است ــ در قرآن چه امتیازی برای خداست و چه وجهی دارد؟ پاسخ وی آن است که معنای حیات صرفاً صحت امر مذکور نیست، بلکه کمال حال است و بر این اساس، الحیّ درباره خدا به معنای موجود مطلقاً کامل است که نه در ذات و نه در صفات، نیستی به آن راه ندارد.

۵.۴.۴ – علامه حلی

علامه حلی،پس از اثبات دو صفت قادر و عالم برای خدا، از حیّ بودن او بحث کرده است. او ضمن نقل و رد اقوال دیگران ــ که برخی از آن‌ها ذکر شدــ می‌نویسد که هر عالم قادری ضرورتآ حیّ است. در واقع، با اثبات علم و قدرت برای خدا، دیگر به اقامه برهان برای اثبات حیات نیازی نیست.

۵.۴.۵ – علامه طباطبایی

طباطبائی می‌نویسد که حیات نحوه وجودی است که علم و قدرت از آن تراوش میکند؛ حیات ِ حقیقی، حیات واجب ــ تعالی ــ است، به این معنا که وجود الهی بالذات علم و قدرت دارد و از اینجا معلوم می‌شود که حصر در «هو الحیّ لااله الّا هُو»،

حصر حقیقی است نه اضافی، و حقیقت حیات که شائبه مرگ و فنا در آن نیست حیات خدای تعالی است.

۵.۴.۶ – تعابیر دیگر در معنای حیّ

برخی نیز تعابیر دیگری، همچون «فعال مدبر»، را در بیان معنای الحیّ به کار برده‌اند.

اشتراک گذاری

متولد سال1369طلبه سطح3مشغول به درس خارج

8 یک نظر

  1. Online health data collection پاسخ

    Yo, fam! How’s it hanging? Gotta hear what’s new, dude.

    It’s quite surprising, but I think I’ve discovered a site that rivals the quality of your project Digital patient documents

    Take care, and keep on being awesome

  2. hairybeautypics پاسخ

    She strips naked on her love-seat and lays go to fling her hairy pussy. She opens her legs extensive, touches her pussy and shows her pink lips in favour of us.
    https://hairybeautypics.com/galleries/hairy-japanese-pussy-pic-milf-reiko.html
    https://hairybeautypics.com/hairy-college-pussy/
    https://hairybeautypics.com/galleries/hairy-pussy-blowjob-pics-over-30.html
    bushy porn pics
    teen hairy porno pic
    hairy blonde milfs
    plump hairy pussies
    extremely hairy porn pics

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *