مباحث امامت بر پنج محور کلی استوار است: ۱. حقیقت یا چیستی امامت (ما الإمام؟)؛ ۲. وجوب و وجود امام (هل الإمام؟)؛ ۳. فلسفه و غایت امامت (لم یجب وجود الإمام؟)؛ ۴. صفات وویژگیهای امام (کیف الإمام؟)؛ ۵. تعیین امام در هر زمان (مَنِ الإمام؟).
چهار مبحث نخست، مباحث کلی امامت (امامت عامه) را تشکیل میدهد و مبحث اخیر مربوط به امامت خاصه است. به عبارت دیگر مسایل کلّی و عمومی امامت، مربوط به امامت عامّه است و مسایل مربوط به مصداق شناسی امام و اینکه امامان پس از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) چه کسانی بودهاند، مسایل امامت خاصّه است. مباحث امامت خاصه در مدخلهای مناسب تبیین خواهد شد. چنان که پارهای از مباحث کلی امامت نیز که از اهمیت یا گستردگی خاصی برخوردارند مدخل های مستقلی خواهند داشت.
عصمت امام، افضلیت امام و علم امام از این گونه مباحثاند. در این مقاله دیگر مباحث کلی امامت بررسی خواهد شد.
امامت واژه عربی است که به رهبری و اداره جامعه اشاره دارد و معمولا برای توصیف جایگاه امام استفاده میشود. امام در لغت به معنای «پیشوا» یا فردی است که مورد اقتدا قرار میگیرد و در معنای عامش شامل امام هدایتگر و امام گمراهکننده است. در آثار کلامی و فقهی مسلمانان شیعه و سنی، به رهبر جامعه و دولت اسلامی امام گفته شدهاست. جامعه مسلمانان اصطلاح امامت را به مسئله جانشینی و خلافت پس از پیامبر اسلام مربوط میدانند و در این مورد دیدگاههای مختلفی دارند.
واژه امام به صورت مفرد و جمع در آیههای متعددی از قرآن بهکار رفتهاست. به استناد منابع متعدد شیعه، تعدادی از آیههای قرآن از جمله آیههای ولایت ، اکمال، تبلیغ و اطاعت مربوط به موضوع امامت هستند.
اگر چه متکلمان سنی امامت را امر اعتقادی نمیدانند و آن را مسئلهای فقهی بهشمار میآورند اما روایتهایی را مبنی بر شناخت امام در منابع خود نقل کردهاند. شیعیان نیز احادیثی به نقل از پیامبر اسلام گزارش کردهاند که حدیث غدیر و منزلت از مهمترین آنها محسوب میشوند. روایتهای متعددی از راویان شیعه و اهل سنت به نقل از پیامبر اسلام آورده شدهاست که تعداد جانشینان او را دوازده نفر معرفی کردهاند. در بعضی از این احادیث به تبار و نام این دوازده نفر اشاره شدهاست.
اهل سنت امامت را نوعی حکومت و ریاست بر مردم میدانند و به بیعت مردم با امام به عنوان رهبر جامعه اسلامی معتقدند، درحالی که شیعیان امامت را مقامی برای انسانهای خاص میدانند که از طرف خداوند به آنها اعطا شده و در امتداد نبوت پیامبر اسلام است. در میان اهل سنت و شیعیان بر مسائلی مانند راههای تعیین خلیفه، ویژگیها و گستره مسئولیتهای او اختلاف نظر وجود دارد. علاوه بر این؛ در بحث امامت در باور شیعیان امامیه با عقاید دیگر فرقههای شیعی (زیدیه و اسماعیلیه) تفاوتهایی موجود است. از نقاط مشترک باورهای اهل سنت و شیعیان میتوان به وجوب اطاعت از امام نام برد که با وجود اختلاف نظرها در بخشهای مختلف امامت؛ هر دو گروه اطاعت از امام را واجب و ضروری میدانند.
امامت رهبری جامعه اسلامی و جانشینی پیامبر صل الله علیه و آله در امور دینی و دنیوی است. این آموزه، از اصول اعتقادی مذهب شیعه و از اختلافات بنیادین اعتقادی میان شیعه و اهل سنت است. اهمیت مسئله امامت نزد شیعیان باعث شده که آنان امامیه لقب گیرند.
در ضرورت و وجوب امامت، میان فرقههای مسلمان، اختلافی نیست؛ اما در نوع آن اختلافنظر وجود دارد. برخی اشاعره بر این باورند که امامت واجب شرعی است و برخی معتزله گفتهاند واجب عقلی است و برعهده مردم است که خودشان امام تعیین کنند. امامیه معتقدند که امامت، وجوب عقلی دارد و بر خدا واجب است که امام تعیین کند؛ بدین معنا که عقلاً خوب است که خداوند به مقتضای حکمتش، امام تعیین کند و ترک آن قبیح است.
از نظر امامیه، امامت پیمان الهی است و خداوند این مقام را به بندگان برگزیدهاش اعطا کرده است. آنان، امامت را عامل کاملشدن دین و تداوم هدایت بشر پس از پیامبر(ص) دانستهاند.
امامیه و برخی فرقههای مسلمان برای امام، ویژگیهایی همچون عصمت و افضلیت در همه فضایل انسانی در نظر گرفتهاند. امامیه بر این باورند که امام باید بر اساس بیان صریح و روشن از سوی خدا، پیامبر یا امام قبل انتخاب شود. آنان معتقدند امام علی(ع) و سایر امامان(ع) شیعهٔ پس از وی، معصوم بوده و برترین افراد از جهت فضایل انسانی در عصر خودشان بودهاند و لذا امامان امت به شمار میروند.
رهبری سیاسی جامعه اسلامی، اقامه و اجرای حدود الهی، پاسداری و حراست از دین و اموری از این قبیل را از اهداف و فلسفه امامت بر شمردهاند. امامیه علاوه بر این امور، مرجعیت دینی را نیز از اهداف امامت دانستهاند.
امامت امامان شیعه به معنای رهبری و جانشینی پیامبر اکرم صل الله علیه و آله در امور دینی و دنیوی امامان دوازدهگانه شیعه است. بنابر آموزههای شیعه امامیه، دوازده نفر معصوم، از اهل بیت(ع) پیامبر(ص)، بر دیگران امامت و ولایت دارند و خداوند آنان را به این مقام نصب کرده است. بدین مناسبت، شیعه امامیه، را شیعه اثنی عشری نیز میخوانند.
نام امامان شیعه به ترتیب عبارت است از: علی(ع)، حسن(ع)، حسین (ع)، علی(ع)، محمد(ع)، جعفر(ع)، موسی(ع)، علی(ع)، محمد(ع)، علی(ع)، حسن(ع) و محمد(عج).
دلایل امامت ائمه(ع) را میتوان در دو بخش کلی روایات مانند حدیث دوازده خلیفه، حدیث جابر و حدیث لوح و ویژگیهای خود ائمه(ع) مانند عصمت، افضلیت و معجزه دستهبندی کرد.
معنای امامت
معنای لغوی
در زبان عربی امامت مصدر مره از واژه عربیِ امام است که معمولا برای توصیف جایگاه امام استفاده میشود. امام در لغت به کسی گفته میشود که مقدّم و مقتدای مردم باشد و مردم او را پیشوا و رهبر و راهنمای خود قرار دهند؛ بنابراین تعریف، امامت در صورتی تحقق مییابد که گروهی از فردی اطاعت کنند و در مقابلش تسلیم باشند.
ابن فارس لغتشناس سنی مذهب، در تعریف معنای امام در معجم المقاییس اللغة آوردهاست که امام، کسی است که به او اقتدا شود و در امور مقدم داشته شود. ابن منظور زبانشناس شافعی مذهب، در کتاب لسان العرب در تعریف امامت آوردهاست: «امامت یعنی گروهی را امامت کرد و به گروهی امام شد؛ بلکه بر آنها مقدم شد. این حقیقت امامت است. و امام همه آن کسانی را گویند که عدهای به آنان اقتدا کنند؛ اعم از اینکه به راه راست یا گمراه باشند.» بنابراین، «امام» در لغت معنای عامی دارد که شامل هر دو معنای امام هدایتگر و امام گمراهکننده میشود. راغب اصفهانی لغتشناس سنی مذهب، نیز در معنای امام چنین مینویسد: «کسی یا چیزی که بدان اقتدا کنند؛ چه برحق باشد و چه بر باطل. امام هم بر انسانی که به قول و فعل او اقتدا شود و هم به کتاب آسمانی یا غیر آن هم گفته میشود.»
امامت در لغت به معنای پیشوایی و رهبری است و امام، فرد یا چیزی است که به او اقتدا میشود. در کتاب های لغت برای امام مصادیقی برشمرده شده است که عبارتند از: قرآن کریم، پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، جانشین پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، امام در نماز جماعت، فرمانده سپاه، راهنمای مسافران، ساربان و راهنمای شتران، چوب و ریسمان، تراز در ساختمان، راه پهن و آشکار، دانشمندی که از او پیروی میشود.
معنای اصطلاحی در کلام اسلامی
واژه «امام» در اصطلاحات و امور مختلف، معانی گوناگونی دارد. از این واژه برای اشاره به قرآن، پیامبر اسلام، جانشین پیامبر، امام در نماز جماعت، فرمانده سپاه، راهنمای مسافران، ساربان و راهنمای شتران، چوب و ریسمان، تراز در ساختمان، راه پهن و آشکار و دانشمندی که از او پیروی میشود؛ استفاده میشود. همچنین به نوشته رابرت گلیو در دانشنامه جهان اسلام، رهبر و مرجع، نمونه و الگو از معانی کلمه امام هستند. با وجود اینکه معمولا مسلمانان به کسی که نمازگزاران در نماز به او اقتدا میکنند، امام میگویند اما این واژه در مفهوم خاص و جهانی آن و در آثار فقهی مسلمانان برای اشاره به رهبر و رئیس امت مسلمان بهکار میرود. امامت از دیدگاه اهل سنت نوعی حکومت و ریاست بر مردم است و امام از طریق بیعت با مردم معین میگردد، اما در اعتقاد شیعیان امامت مقامی است که خداوند به عدهای از انسانهای خاص دادهاست و این مقام در امتداد و استمرار نبوت پیامبر اسلام قرار دارد. محمد یزدی مطلق پژوهشگر شیعی، در تعاریف اصطلاحی امامت از دیدگاه فرقههای شیعه و سنی از سه تعریف نام میبرد: ریاست و زعامت در امور دین و دنیای مردم، ریاست و زعامت در امور دین و دنیا به عنوان خلیفه پیامبر، تحقق بخشیدن برنامههای دینی اعم از حکومت به معنای وسیع آن و اجرای حدود و احکام خدا و اجرای عدالت اجتماعی. تفتازانی و ماوردی از علمای اهل سنت، نیز در تعریف امامت از ریاست و رهبری عامه در دین و دنیا با عنوان خلیفه پیامبر نام میبرند و آن را جایگاهی برای جانشینی پیامبر در پاسداری از دین و سیاست دنیا میدانند. همچنین بر اساس گزارش رشید رضا از اندیشمندان اهل سنت، سه واژه هم معنای «خلافت»، «امامة العظمی» و «امارة المؤمنین» بر ریاست و رهبری حکومت اسلامی که بر پایه مصالح دین و دنیای مسلمانان استوار باشد، به کار میروند. معنای اصطلاحی «امامت» در موسوعة الفقهیة یکی از آثار فقهی شیعی، ریاست عامه در دین و دنیا به عنوان خلیفه و جانشینی پیامبر اسلام آمده و برای تمایز با امامت جماعت در نماز، آن را با عبارت «امامت الکبری» معرفی کردهاست. از نظر ابن خلدون، دانشمند سنی مذهب، امامت همان خلافت و جانشینی از مقام صاحب شرع یعنی پیامبر در نگاهبانی از دین و دنیاست. در همین راستا؛ استفاده از دو اصطلاح هم معنا و مترادف «خلیفه» و «امام» در میان مسلمانان رایج شدهاست. مسلمانان اهل سنت، معمولا اصطلاح امام را بیشتر به جهت احترام و لقب افتخاری برای متکلمان و علمای برجسته خود مانند ابوحنیفه، شافعی، مالک بن انس، احمد بن حنبل، غزالی و محمد بن عبده بهکاربردهاند. در حالیکه آنها به شخصی که جانشین و قائم مقام پیامبر اسلام در اجرای احکام شرعی و رئیس مسلمانان در امور دین و دنیاست، خلیفه میگویند. بنابه گزارش دانشنامه اسلام و جهان مسلمین، مسلمانان سنی مذهب از قرن نهم میلادی به بعد؛ برای توصیف عالمان و پیشوایان دینی خود از واژه امام استفاده کردهاند و عنوانهای خلیفه، سلطان، امیر و شیخ برای اشاره به رهبران سیاسی آنها بودهاست. اما در میان شیعیان، امام به جانشین پیامبر اسلام که فردی معصوم است، اشاره دارد.
مجموع تعریفهایی که متکلمان اسلامی برای امامت بیان کردهاند دو دسته است: تعریفهای عام که نبوت را نیز در برمیگیرد و تعریفهای خاصی که شامل نبوت نمیشود. عبارت: «الإمام الذی له الریاسة العامة فی الدین والدنیا جمیعاً امام کسی که دارای رهبری عمومی در مسائل دینی و دنیوی است» و عبارتهای دیگری همانند آن تعریفهای عام امامت میباشد.
در این تعریفها به خلافت یا نیابت از پیامبر اشاره نشده است، بدین جهت، نبوت را نیز شامل میشود، ولی دسته دوم، تعریفهایی است که قید خلافت یا نیابت از پیامبر در آنها آمده است و بدین جهت شامل نبوت نمیشود. دو نمونه از این تعریفها به قرار ذیل است:
۱. «الإمامة ریاسة عامة فی الدین و الدنیا لشخص من الأشخاص نیابة عن النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)؛ امامت، رهبری عمومی در امور دین و دنیا و برای فردی از افراد به عنوان نیابت از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است».
۲. «الإمامة خلافة الرسول فی إقامة الدین بحیث یجب اتباعه علی کافة الأمة؛ امامت عبارت است از جانشینی پیامبر در اجرای دین، به گونهای که پیروی از او بر همه مسلمانان واجب است».
مفهومشناسی
امامت، بنا به یک تعریف که بهگفته محقق لاهیجی، مورداتفاق متکلمان مسلمان است، پیشواییِ همه مردم در امور دین و دنیا، به نیابت و جانشینی از پیامبر اسلام صل الله علیه و آله است.
تعاریف دیگری نیز برای امامت ارائه شده است. برای نمونه، سیفالدین آمدی (۵۷۵-۶۲۲ق)، از متکلمان اهل سنت، در تعریف امامت گفته است: «جانشینی شخصی از اشخاص، از رسول خدا(ص)، در اجرای قوانین شریعت و حفظ جامعه است، بهگونهای که تبعیت از او بر تمام امت واجب است.» میر سیدشریف جرجانی (۷۴۰-۸۱۶ق)، متکلم اشعری، در کتاب شرح المواقف و تفتازانی (۷۲۲-۷۹۲ق)، متکلم و فقیه اشعری، در شرح المقاصد همین تعریف را پذیرفته و ارائه کردهاند. همچنین گفتهاند امامت، جانشینی پیامبر برای حراست از دین و رهبری سیاسی جامعه است.
بهگفته ناصر مکارم شیرازی این تعاریف، تنها، با یک مسئولیت ظاهری در حد ریاست حکومت، از سنخ دینی آن سازگار است و عنوان جانشینی پیامبر را به خود گرفته و چنین امامی میتواند از سوی مردم برگزیده شود؛ حال آنکه از نظر امامیه، مقام امامت امری الهی است و تعیین امام از سوی خداوند است و به تعیین و نصب مردم نیست. برخی همچون قاضی نورالله تستری در تعریف امامت گفتهاند: «منصبی الهی و خدادادی است که تمام مراتب والا و فضایل، غیر از نبوت و آنچه لازمه آن است را دارد.»
در برخی از عبارات، امامت به رهبری عمومی در دین تعریف شده است مقصود آنان این نیست که رهبری سیاسی و اجتماعی مسلمانان از دایره امامت خارج است، بلکه مقصودشان این است که این مسئله نیز صبغه دینی دارد.
امامت امامان شیعه به معنای مقام سرپرستی و امامت دوازده امام و جانشین پیامبر اسلام صل الله علیه و آله است. بنابر آموزههای شیعه امامیه، دوازده نفر معصوم، از اهل بیت(ع) پیامبر(ص)، بر دیگران امامت و ولایت دارند و خداوند آنان را به این مقام نصب کرده است.بدین جهت، شیعه امامیه، را شیعه اثنی عشری نیز میخوانند.
نام امامان دوازدهگانه شیعه به ترتیب عبارت است از: علی(ع)، حسن(ع)، حسین (ع)، علی(ع)، محمد(ع)، جعفر(ع)، موسی(ع)، علی(ع)، محمد(ع)، علی(ع)، حسن(ع) و محمد(عج).
جایگاه و اهمیت
مسئله امامت از مسائل بسیار مهم، اختلافی و بحثبرانگیز در میان مذاهب اسلامی است. امامت از نظر امامیه امتداد نبوت پیامبر اسلام و عامل بقا و استمرار آن است و امام همان وظایفی را که برعهده پیامبر بوده انجام میدهد. اعتقاد به امامت همچنین از نظر امامیه، از اصول دین است و برای همین، مسئلهای کلامی به شمار میرود؛ حال آنکه برخی از اشاعره و معتزله و برخی از دیگر مذاهب اهلسنت، آن را از فروع دین و مسئلهای فقهی تلقی کردهاند.
محمدحسین کاشفالغطاء در کتاب اصل الشیعة و اصولها، باور به امامت را از اصولی دانسته است که شیعه را از دیگر فرق اسلامی متمایز میکند. از همین رو قائلان به امامتِ امامان دوازدهگانه به امامیه مشهورند و کسی که آن را قبول نداشته باشد از دایره تشیع خارج میگردد.
علامه حلی در مقدمه کتاب مِنهاجُ الكِرامة فی معرفةِ الاِمامه، مسئله امامت را از بزرگترین مسائل و از ارکان ایمان شمرده است که به سبب درک آن، جاودانگی در بهشت و رهایی از غضب خدای رحمان به دست میآید.
کلینی در کتاب الکافی روایتی از امام رضا(ع) در بیان اهمیت امامت نقل کرده است. در این روایت، امامت با ویژگیهایی مانند مقام پیامبران، میراث اوصیاء، خلافت الهی، جانشینی پیامبر، زمام دین و نظام مسلمین، اصلاح دنیا و عزتمندی مؤمنان، ریشه بالنده اسلام و شاخهٔ برافراشته آن، معرفی شده است.
مسئله امامت در تفکر اسلامی جایگاه بسیار بالایی دارد. قرآن کریم امامت را برتر از نبوت دانسته است، زیرا درباره ابراهیم خلیل، یادآور شده است که او پس از آنکه دارای مقام نبوت بود، مورد آزمونهای ویژهای قرار گرفت و آن گاه مقام امامت به او اعطا گردید.در روایات اهل بیت (علیهمالسلام) بر این مطلب تصریح و تأکید شده است.
فلسفه امامت
درباره فلسفه امامت و هدف از آن، دیدگاههای مختلفی ارائه شده است. معتزله، فلسفه امامت و هدف از آن را تحقق بخشیدن به امور شرعی مانند اقامه حدود الهی، اجرای احکام و نظایر آن دانستهاند. ماتُریدیه و اشاعره علاوه بر این موارد، اموری همچون فرماندهی و تدبیر سپاه، پاسداری از مرزها، تجهیز نیرویهای نظامی، مبارزه با آشوبگران، حمایت مظلومان و سرکوبی ستمگران، فصل خصومتها و منازعهها، تقسیم غنایم و اموری از این قبیل که بهعهده آحاد جامعه نیست را از جمله اهداف و فلسفه امامت دانستهاند.
امامیه علاوه بر این امور، برخلاف سایر فرقههای مسلمان، تبیین شریعت و مرجعیت دینی پس از پیامبر(ص) را نیز از اهداف مهم و حساس امامت برشمردهاند. کاشفالغطاء برای اثبات لزوم تبیین شریعت بهواسطه امام و مرجعیت دینی آنان چنین استدلال کرده است: همانگونه که وجود مُؤسِس و آورنده احکام، برای علم به احکام الهی، عقلاً لازم است، وجود مُبَیِّن (بیانکننده) این احکام نیز لازم است و فقدان هریک از ایندو موجب جهل به احکام الهی میشود. همچنین تعداد زیادی از آیات و روایات نبویِ مُجمَل و متشابه وجود دارد که برای تبیین، نیاز به فردی دارد که جزئیات آنها و متشابهات قرآن و سنت نبوی علم داشته باشد.
از دیگر اموری که وجود امام را ضروری میکند و از فلسفههای امامت بهشمار میرود، حفظ شریعت است. بر این اساس، وجود امام باعث میشود دین از تغییر و تحریف محفوظ بماند؛ چراکه گذشت زمان، وجود دشمنان، فهم نادرست متون و عوامل دیگر میتواند در انحراف مردم از تعلیمات اصیل اثرگذار باشد و همچنین از آنجا که دستکم، در فهم دیگران از قرآن، احتمال خطا و اشتباه دارد، به کسی نیاز است که فهمش از قرآن، مصون از خطا باشد و وجودش ملاک و معیاری برای تشخیص خطای فهم دیگران قرار گیرد و این فرد همان امام و جانشین پیامبر است که باید معصوم باشد.
می توان گفت وجوب امامت مورد اجماع مسلمانان است، زیرا دیدگاه مخالف در این باره شاذّ بوده و قابل اعتنا نیست، اما درباره اینکه وجوب امامت عقلی است یا نقلی، و واجب علی الله است یا واجب علی الناس، دیدگاهها مختلف است. شیعه امامیه امامت را واجب علی الله میداند؛ از نظر آنان امامت از مصادیق لطف الهی است و لطف بر خداوند واجب است یعنی مقتضای حکمت خداوند است. کسی آن را بر خدا واجب نکرده است، بلکه خداوند به مقتضای حکمت خود آن را بر خود واجب کرده است؛ چنان که خداوند هدایت را بر خود واجب میداند: (إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی).
گروهی از زیدیه و کیسانیه نیز درباره امامت طرفدار «وجوب علی الهی» بودهاند.
معتزله، اشاعره، ماتریدیه، اباضیه و گروهی از زیدیه امامت را واجب علی الناس دانستهاند. عدهای از معتزله وجوب امامت را عقلی و دیگران وجوب آن را نقلی شمردهاند.
====منکران وجوب امامت====
از هشام بن عمر فوطی و ابوبکر اصمّ دو تن از متکلمان معتزله به عنوان منکران وجوب امامت یاد شده است. البته مخالفت آن دو نیز مشروط است. هشام وجوب امامت را به حاکم بودن عدل در جامعه اسلامی مشروط کرده و ابوبکر اصم عکس آن را شرط وجوب امامت دانسته است.
از دو فرقه محکّمه و نجدات از فرقههای خوارج نیز به عنوان منکران وجوب امامت یاد شده است.
امامت در قرآن
واژه «امام» در قرآن به صورتهای مفرد و جمع، دوازده مرتبه بهکار رفتهاست. واژه «امام»، هفت مرتبه به صورت مفرد و پنج مرتبه به شکل جمع آن یعنی «ائمه» در قرآن آمدهاست. از جمله آیههایی که این واژه در آنها در شکل مفرد به کار رفتهاست آیه ۱۲۴ سوره بقره و آیه ۷۴ سوره فرقان است که این واژه به معنای پیشوا در آن آمدهاست. از این واژه برای اشاره به تورات در آیه ۱۷ سوره هود و آیه ۱۲ سوره احقاف استفاده شدهاست. در آیه ۱۲ سوره یس نیز این واژه به معنای لوح محفوظ به کار رفتهاست. این واژه به معنی راه آشکار در آیه ۷۹ سوره حجر و به معنای جامع بین امامان هدایت و ضلالت در آیه ۷۱ سوره اسراء اشاره دارد. لفظ «ائمه» به هر دو معنای پیشوای هدایتکننده و پیشوای گمراهکننده در قرآن آمدهاست. در آیه ۴۱ سوره قصص و آیه ۱۲ سوره توبه از لفظ جمع امام بر پیشوایان ضلالت استفاده شدهاست. در آیههای ۷۳ سوره انبیاء، ۲۴ سوره سجده و ۵ سوره قصص نیز از واژه ائمه به پیشوایان صالح و رهبری خوبان اشاره شدهاست. یزدی مطلق با توجه به آیههای مذکور نتیجه می گیرد ، که امام برای هر جامعهای لازم است؛ خواه امام هدایت باشد یا امام ضلالت. فخر رازی نیز در کتاب تفسیرش درباره کاربرد واژه قرآن و منظور خدا از این کلمه را چنین بیان میکند: «منظور از امام مطلق در قرآن؛ امام هدایت است نه غیر از آن. خداوند هرگاه از امامان ضلالت در قرآن یاد میکند؛ آن را با قید «بهسوی آتش دعوت میکنند»، همراه میسازد.»
واژه امام در قرآن کریم کاربردهای گوناگونی دارد که به دو دسته بشری و غیر بشری تقسیم میشوند: کاربردهای غیر بشری امام عبارتند از: لوح محفوظ، راه آشکار و کتاب آسمانی حضرت موسی. کاربردهای بشری امام در قرآن دو گونه است: حق و باطل. مصادیق امام حق عبارتند از: پیامبران الهی، بندگان شایسته خداوند و مستضعفان. پیشوایان کفر و از آن جمله فرعون و دستیاران او مصادیق امام باطل در قرآن کریم میباشند در آیهای نیز امام به گونهای به کار رفته است که همه کاربردهای پیشین را شامل میشود: (وَیَوْمَ نَدْعُو کُلّ أُناس بِإِمامِهِم). پیامبران الهی، کتابهای آسمانی، نامههای اعمال و هر کس که در دنیا از او پیروی شده است، وجوهی است که مفسران درباره مقصود از امام در آیه یاد شده گفتهاند.
آیه امامت
آیه ۱۲۴ سوره بقره که با نام آیه ابتلاء ابراهیم مشهور است، از جمله آیههای قرآن است که با موضوع امامت است. ناصر مکارم شیرازی، مفسر شیعه در ترجمه این آیه آوردهاست: «و هنگامی که خداوند، ابراهیم را با دستوراتی آزمود و او بهطور کامل از عهده آنها برآمد. خداوند به او فرمود من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم. ابراهیم گفت از دودمان من [نیز امامانی قرار بده] خداوند فرمود پیمان من به ستمکاران نمیرسد.»
مفسران اهل سنت و شیعه برداشتهای متفاوتی از این آیه ارائه دادهاند. اهل سنت معتقدند منظور از «امام» در این آیه همان «نبی» است و «عهد» را «عهد امامت و نبوت» و «ظلم» را «فسق و شرک» معرفی کردهاند. بدین صورت آیه مذکور را دلیلی بر عصمت ظاهری و باطنی انبیا میدانند. با توجه به لزوم عصمت ظاهری و باطنی انبیا در نظر اهل سنت، تنها خداست که میتواند فردی را به نبوت برگزیند ولی از آنجا که این نوع از عصمت در نظر آنها در امام وجود ندارد، بنابراین نصب الهی در مقام امامت لازم نیست و اهل حل و عقد قادر به نصب و گزینش امام هستند. شیعیان لفظ «امام» در آیه را به معنای فراتری از نبی دانستهاند. آنها منظور از «عهد» را «عهد امامت» و با توجه به عبارت پایانی این آیه یعنی «پیمان من به ستمکاران نمیرسد.»، آن را دلیل محکمی بر عصمت ظاهری و باطنی انبیا و در کنارش عصمت ظاهری و باطنی امام میدانند. با استناد به این آیه، شیعیان باور دارند که نصب امام تنها بر عهده خداوند است و سایر مردم در این زمینه حقی ندارند.
آیه ولایت
آیه ۵۵ سوره مائده که به آیه ولایت مشهور است، از دیگر آیههای مربوط با موضوع امامت است. ناصر مکارم شیرازی، مفسر شیعه در ترجمه این آیه آوردهاست: «سرپرست و رهبر شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آوردهاند و نماز را بر پا میدارند و در حال رکوع زکات میپردازند.»
احمدی میانجی از محققان شیعه با استناد به روایتها و گزارشهای متعدد، نزول این آیه را در شأن علی بن ابیطالب دانستهاست که پیامبر اسلام «عبارت الذین آمنوا» را در این روایتها بر او تطبیق کردهاست. بنا به گفته او، از میان منابع اهل سنت که این مطلب را گزارش کردهاند میتوان به شواهد التنزیل، تفسیر طبری و تفسیر فخر رازی و از منابع شیعه نیز به کتابهایی چون تلخیص الشافی، غایة المرام و تفسیر المیزان اشاره کرد. بر اساس گزارش احمدی میانجی، ولایتی که در این آیه مورد اشاره قرار گرفتهاست؛ از آنِ خداست — به معنای وجوب اطاعت و حرمت مخالفت با خدا — و این ولایت برای پیامبر و گروهی از مؤمنان که دارای ویژگیهایی مشخص شده در همین آیه هستند، تلقی شدهاست. در همین راستا، اعتقاد شیعیان امامیه بر این است که ولایت مطلق تکوینی و تشریعی تنها از آنِ خداست و عقیده به صحت چنین ولایتی برای پیامبر اسلام و اولی الامر تنها و تنها به جعل و امر الهی امکانپذیر است.
آیه تبلیغ
از آیههای دیگر مربوط به موضوع امامت، شصت و هفتمین آیه سوره مائده که مشهور به آیه تبلیغ است. مکارم شیرازی، مفسر شیعه در ترجمه این آیه آوردهاست: «ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شدهاست؛ بهطور کامل [به مردم] ابلاغ کن و اگر چنین نکنی رسالت او را انجام ندادهای. خداوند تو را از [خطرات احتمالی] مردم حفظ میکند و خداوند گروه کافران [لجوج] را هدایت نمیکند.»
مباحث متعددی دربارهٔ عبارت «ما انزل الیک» در این آیه در منابع اهل سنت و شیعه مطرح است. آنچه از روایتهای امامان شیعه برداشت میشود این است که این تعبیر به ولایت علی بن ابیطالب اشاره دارد. بنا به گفته آرام از محققان شیعه، علمای بزرگ اهل سنت نظیر طبری، ابن ابی حاتم، ابو نعیم اصفهانی، ثعلبی، واحدی، سجستانی، ابن مردویه، ابن عساکر و حسکانی با اسناد مختلف از بزرگان صحابه این قول را تصدیق کردهاند. همچنین شماری از پیشتازان حدیث اهل سنت مانند ترمذی، نسائی، ابن ماجه و احمد بن حنبل این مطلب را در کتابهای خود گزارش کردهاند. فخر رازی ده حالت را در شأن نزول آیه بیان میکند که ماجرای غدیر خم نیز در بین آنهاست اما او این وجه را در بین وجوه دیگر ترجیح ندادهاست. طبری نیز در کتاب مستقلی که در باب ولایت نوشتهاست؛ دربارهٔ شأن نزول آیه تبلیغ و ولایت علی بن ابیطالب سخن گفتهاست.
امامیه با توجه به آیه اکمال و آیه تبلیغ و روایاتی از امامان معصوم علیهم السلام که ذیل این آیات نقل شده است، امامت را عامل تکمیل دین دانستهاند. از نظر آنان آیه اکمال دین، در روز عید غدیر، پس از آنکه پیامبر(ص)، امام علی(ع) را به امامت و جانشینی خود برگزید، نازل گردید و خبر از اکمال دین، با این عمل، داده شد.
همچنین با استناد به آیه تبلیغ میگویند امامت از چنان جایگاهی برخوردار است که اگر پیامبر(ص) آن را ابلاغ نمیکرد، گویی رسالت الهی خویش را ابلاغ نکرده بود و زحماتش از بین میرفت.
آیه اکمال
آیه اکمال یکی دیگر از آیههای قرآن در موضوع امامت است که در بخش میانی آیه سوم مائده آمدهاست. مکارم شیرازی، مفسر شیعه در ترجمه این آیه آوردهاست: «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تکمیل کردم و اسلام را به عنوان آیین [جاودان] شما پذیرفتم.»
مفسران شیعه و اهل سنت در باب شأن نزول آیه با یکدیگر اختلاف نظر دارند. مفسران شیعه با تکیه بر آیهها و روایتها این آیه را مرتبط با بحث ولایت و جانشینی علی بن ابیطالب در رویداد غدیر خم میدانند. مفسران اهل سنت، عدهای زمان نزول را روز عرفه و آیه را مربوط به اکمال احکام و فرایض و سنن الهی میدانند و عدهای دیگر از آنها نظری مشابه مفسران شیعی دارند. از میان مفسران اهل سنت که قائل به نزول آیه در روز عرفه هستند؛ به ابواسحاق احمد ثعلبی و جلالالدین سیوطی میتوان اشاره کرد. از مفسران اهل سنت حاکم حسکانی شأن نزول آیه را در روز غدیر و با موضوعیت جانشینی علی بن ابیطالب میداند. بهاعتقاد باقر، امام پنجم شیعیان، چنانکه در منابع شیعی آمدهاست، در روز غدیر خم و بعد از انتصابِ علی بن ابیطالب به امامت بود که این آیه نازل شد.
از احادیثی که در شأن نزول آیه «إکمال دین» روایت شده است نیز جایگاه بالای امامت به دست میآید. مطابق این روایات، آیه مزبور ناظر به واقعه غدیر خم است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به فرمان خداوند، علی (علیهالسلام) را به عنوان پیشوای امت اسلامی پس از خود معرفی کرد بر این اساس، امامت آموزهای اسلامی است که دین اسلام با آن به کمال مطلوب خود رسیده است؛ چنان که آیه «تبلیغ» نیز بیانگر این مطلب است، زیرا مطابق این آیه و با توجه به روایات شأن نزول آن، امامت علی (علیهالسلام) از چنان جایگاهی برخوردار بوده است که اگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آن را ابلاغ نمیکرد، گویی رسالت الهی خویش را ابلاغ نکرده است.
آیه هادی (تداوم هدایت)
بخش انتهای آیه هفتم سوره رعد از آیههای مرتبط با امامت عنوان شدهاست. مکارم شیرازی، مفسر شیعه در ترجمه این آیه آوردهاست: «… تو تنها بیم دهندهای، و برای هر گروهی هدایت کنندهای است.»
در کتب اهل تسنن ذیل این آیه روایتهایی گزارش شدهاست که مراد از واژه «هادی» را علی بن ابیطالب میدانند. سیوطی در شان نزول آیه چنین نقل کردهاست که محمد به هنگام نزول آیه با اشاره دست به سینهاش خود را منذر و هشدار دهنده معرفی میکند و منظور از هادی در این آیه را علی بن ابیطالب بیان میکند. در منابع شیعی نیز مراد از بودن هادی در هر قوم را اشاره به این موضوع دانستهاند که در هر عصر و دورهای امام و حجت زنده خدا برای هدایت مردم وجود دارد.
امامیه با استناد به آیه هادی و روایاتی که ذیل آن نقل شده، امامت را تداوم هدایت بشر پس از پیامبر صل الله علیه و آله دانستهاند. محمد بن جریر طبری (متوفای ۳۱۰ق)، از مفسران اهلسنت، در کتاب تفسیرش، روایتی را با چند واسطه از ابنعباس نقل کرده که وقتی آیه هادی نازل شد، پیامبر دستش را بر سینه خود گذاشت و گفت: «من انذاردهنده و هشداردهندهام» و با دستش به شانه امام علی اشاره کرد و گفت: «ای علی، تو هدایتکنندهای (هادی) و پس از من، هدایتشوندگان به دست تو هدایت میشوند.»
آیه فراخوانی امت با امام
در قسمت ابتدای آیه ۷۱ سوره اسراء به رابطه امام و امت اشاره مستقیم دارد. مکارم شیرازی، مفسر شیعه در ترجمه این آیه آوردهاست: «به یاد آورید روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان میخوانیم.»
به گفته محمد بن جریر طبری از مورخان اهل تسنن؛ درستترین معنا با توجه به بیشترین وجه کاربردی از واژه امام به معنای کسی است که به او اقتدا میکنند و در دنیا پیشوایش قرار میدهند. سیوطی از علمای اهل تسنن نیز معتقد است که در قیامت هر گروه و دستهای از مردم با سه چیز — یعنی امام زمانشان، کتاب خدا و سنت پیامبرشان — فراخوانده میشوند. در منابع شیعی مقصود از این واژه امامانی از سوی خدا و برای هدایت مردم میآیند، گزارش شدهاست.
آیه اطاعت
پنجاه و نهمین آیه از سوره نساء که به آیه اولی الامر نیز مشهور است، از آیههای قرآن با محوریت امامت و رهبری است. مکارم شیرازی، مفسر شیعه در ترجمه این آیه آوردهاست: «ای کسانی که ایمان آوردهاید اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و صاحبان امر را و هرگاه در چیزی نزاع کردید آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید اگر ایمان به خدا و روز رستاخیز دارید، این برای شما بهتر و عاقبت و پایانش نیکوتر است.»
نظرات گوناگونی در فرقههای مختلف اسلامی دربارهٔ این آیه وجود دارد. به عنوان مثال قرطبی در تفسیر خود و همچنین زمخشری در الکشاف معتقدند که اولی الامر به معنای حاکمان است، اما با این تفاوت که زمخشری حاکمان حق را معنای بهتری برای این واژه دانستهاست. آلوسی دیگر مفسر اهل سنت منظور از اولی الامر را عالمان دین میداند. ابوحیان، نحوی اندلسی در تفسیر البحر المحیط در مصداق اولی الامر، آن را فرماندهان نظامی یا اصحاب محمد برشمرده است. فخر رازی مفسر و عالم اهل تسنن در تفسیر خود ذیل این آیه میآورد که از آنجا که در این آیه اطاعت از اولی الامر هم ردیف اطاعت از خدا و رسولش آورده شدهاست و هیچ قیدی برای آن نیامده است؛ لذا اولی الامر باید ویژگی پیامبر — عصمت از خطا — را داشته باشند تا شایسته چنین اطاعتی شوند و مسلمانان دچار حیرت و سرگردانی نگردند. دهقان پژوهشگر شیعی، پس از آوردن این نظر فخر رازی، عدم عصمت اولی الامر را مغایر با قرآن نیز برشمردهاست. چرا که خداوند در مواضع مختلف در قرآن اطاعت از گناهکاران، مسرفین و مکذبین یا کسانی که از ذکر خدا غافلند و از هوای نفس خود تبعیت میکنند… را نهی کردهاست. مصباح یزدی از پژوهشگران شیعه، روایتی را از جابر بن عبدالله انصاری گزارش میکند که او در این روایت از پیامبر اسلام درباره مصادیق اولی الامر سؤال میکند و محمد در پاسخ از دوازده نفر نام میبرد که نخستین نفر از آنان علی بن ابیطالب است و بعد از او یازده نفر از فرزندانش که همه آنها را به عنوان جانشین و خلیفه خویش معرفی میکند.
امامت عهد الهی
مطابق آیه ۱۲۴ سوره بقره، پس از آنکه حضرت ابراهیم به مقام امامت رسید، این مقام را برای ذریهاش درخواست نمود که خداوند در جواب وی گفت: «لاینالُ عَهدی الظّالِمینَ؛ عهد من به ظالمان نمیرسد.» بسیاری از مفسران گفتهاند منظور از «عهد» در این آیه امامت است. از همین رو امامیه بر این باورند که امامت، منصبی است که از سوی خداوند به برخی بندگان برگزیدهاش اعطا میشود.
جایگاه امامت در مفاد آیه۷۱سوره اسراء
(یَوْمَ نَدْعُو کُلّ أُناس بإِمامِهِمْ) این است که روز قیامت هر گروه و جمعیتی با نام پیشوایشان مورد خطاب قرار میگیرند؛ چنان که در حدیثی که شیعه و اهل سنت از امام رضا (علیهالسلام) روایت کردهاند، آمده است که روز قیامت هرگروهی را با نام کتاب آسمانی و سنت پیامبر و امام زمان آنها فرا میخوانند از آیه و حدیث یاد شده نیز میتوان به اهمیت مسئله امامت پی برد.
یکی از دلایل وجوب امامت آیه اولی الأمر است، زیرا این آیه اطاعت از اولی الأمر را بر مؤمنان واجب کرده است، و وجوب اطاعت از اولی الأمر بدون تحقق آن امکان پذیر نیست، بر این اساس وجود امام واجب خواهد بود.
آیات دیگر
بر اساس گزارش موسوی یزدی پژوهشگر شیعی، آیههای خلافت، علم الکتاب، بینه، مباهله، تطهیر، مودت، شهادت، اجتباء و آیه رؤیت اعمال تعدادی از آیههای قرآن هستند که موضوعشان در ارتباط با مسئله امامت و ولایت است. مکارم شیرازی یکی دیگر از محققان شیعه، آیه صادقین را از آیههای امامت میداند. همچنین بنابه نظر محسن اراکی محقق شیعی، آیههای ایتاء و اصطفاء نیز به امامت و گزینش الهی در قرآن اشاره دارند.
امامت در احادیث
مبانی حدیثی امامت نزد اهل سنت
با وجود آنکه امامت در دیدگاه متکلمان سنی، امری فقهی و نه اعتقادی است، اما روایتهایی در اهمیت شناخت امام و رهبر جامعه مسلمانان در آثار و منابع اهل سنت وجود دارد. یکی از این روایتها، حدیث «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة» است که با مضامین مختلف و گوناگونی نقل شدهاست. تفتازانی از عالمان اهل سنت، در شرح المقاصد این روایت را با همین مضمون در تفسیر آیه پنجاه و نه سوره نساء از پیامبر اسلام نقل نمودهاست. اما احمد بن حنبل فقیه حنبلی، حدیث مذکور را به نقل از معاویه با عبارت ابتدایی «من مات بغیر امام» و در نقل عبدالله بن عمر «من مات مفارقا للجماعة» میآورد. روایت دیگری که در نزد عالمان و متکلمان اهل سنت مورد بحثهای فراوانی قرار گرفته و درصدد یافتن مصادیق آن بودهاند، روایتی از پیامبر اسلام است که در آن به دوازدهگانه بودن جانشینان پس از خویش اشاره کردهاست. قرشی بودن و تعداد خلفا (دوازده نفر)، بیان اسامی آنها و اشاره به برخی از صفات ایشان موارد مشترکی هستند که منابع اهل سنت به نقل از محمد در مجموعه احادیث خلفای دوازدهگانه آوردهاند. مضمون این روایت به گزارش قندوزی حنفی چنین است: «این دین پابرجاست تا زمانیکه رهبری شما برعهده دوازده خلیفه که همه از قریشند؛ باشد.» همچنین او در کتاب خود روایتهایی را میآورد که در آنها محمد نام تمامی خلفای خویش را معین کردهاست. اما در دسته دیگری از اینگونه روایتها، دوازده خلیفه تنها با عبارت «کعدة نقباء بنی اسرائیل» معرفی شدهاند. بر اساس گزارش زینلی پژوهشگر شیعه، با توجه به تعدد و گوناگونی مضامین این روایتها، اهل سنت از دو روش ترتیب و گزینش برای تعیین مصداق خلفای پیامبر استفاده کرده و نامشان را در کتابهای خود ثبت نمودهاند. ابن حجر عسقلانی عالم شافعی مذهب، از کسانی است که بر اساس ترتیب و حاکمیت ظاهری، از بنیامیه و بنیمروان به عنوان خلفای دوازدهگانه نام بردهاست. بنابر عقیده او؛ ابوبکر، عمر، عثمان، علی بن ابیطالب، معاویه، یزید، عبدالملک بن مروان، ولید بن عبدالملک، سلیمان بن عبدالملک، یزید بن عبدالملک، هشام بن عبدالملک و ولید بن یزید بن عبدالملک مصداق حدیث دوازده خلیفه پیامبر اسلام هستند. از نظر ابوحاتم بن حبّان محدث شافعی، بعد از خلفای راشدین؛ معاویه، یزید، معاویه بن یزید، مروان بن حکم، عبدالملک مروان، ولید بن عبدالملک، سلیمان بن عبدالملک و عمر بن عبدالعزیز از خلفای دوازدهگانه محسوب میشوند. ولی سیوطی از اندیشمندان شافعی مذهب، در تاریخ الخلفا به روش گزینشی روی آوردهاست و تعداد خلفا را بدین گونه مینویسد: «هشت تن از جانشینان محمد عبارتند از خلفای راشدین، حسن بن علی، معاویه، عبدالله بن زبیر و عمر بن عبدالعزیز. المهتدی و الظاهر از حاکمان عباسی که همه این افراد از نظر او حاکمان عادل و شایستهای بودهاند. سپس در ادامه میآورد: دو نفر دیگر از جانشینان محمد باقی است که باید منتظر آنها بود؛ یکی از آنها مهدی از اهل بیت پیامبر است. او از نفر دوم نامی نمیبرد و در اینباره سکوت میکند.»
مبانی حدیثی امامت نزد شیعه
در خصوص الهی بودن امامت، محمد باقر از امامان شیعه، بیشتر به قرآن استناد کردهاست، اما در تکمیل نظریاتش از احادیث فراوانی منقول از پیامبر هم استفاده کردهاست. مهمترین حدیثی که باقر در تأیید امامت ائمه به آن استناد کرده، حدیث غدیر است. بر طبق این حدیث، پیامبر از مردم پرسید: «مَن أَوْلَی بِکُم» یعنی «چه کسی به شما نزدیکتر و سزاوارتر است؟» مردم پاسخ دادند خدا و پیامبرش بهتر میدانند. سپس پیامبر با اشاره به آیهٔ ششم سورهٔ اَحزاب پرسید مگر من به شما سزاوارتر و نزدیکتر از خودتان نیستم؟ مردم پاسخ مثبت دادند. پیامبر سپس دست علی را بالا گرفت و گفت «مَن کُنتُ مَوْلیٰ فَعَلیٌّ مَوْلاه» یعنی «هرکه من مولای او هستم، علی نیز مولای اوست». حدیث دیگری که محمد باقر برای اثبات امامت علی بن ابیطالب از آن استفاده میکند، گفتهٔ پیامبر خطاب به علی است که «یا علی، تو برای من مانند هارون نسبت به موسی هستی، جز آنکه بعد از من پیامبری نیست.» به گزارش دانشنامه کلام اسلامی، این حدیث در منابع اهل سنت مانند صحیحین (بخاری و مسلم)، مسانید احمد بن حنبل و طیالسی، سنن ترمذی و ابن ماجه آمدهاست. حدیث دیگری که در اثبات وجوب امامت مورد استفادهٔ محمد باقر است، روایت «هرکس بی امام بمیرد به جاهلیت مردهاست» است. محمد باقر برای اثبات گزینش امام توسط خداوند، به داستان ابراهیم در قرآن اشاره دارد که خداوند ابتدا او را بهعنوان «عَبد»، سپس بهعنوان «پیامبر»، سپس بهعنوان «رسول»، بعد بهعنوان «دوست» و در نهایت بهعنوان «امام» پذیرفت. در این هنگام ابراهیم پرسید آیا این فضیلت به نسل او هم میرسد که خداوند در پاسخ گفت آنان که گمراه شوند از آن نصیبی نخواهند داشت.
جایگاه امامت در کلام امیر المومنان
امیرالمؤمنان (علیهالسلام) فرموده است: امامان، رهبران و راهنمایان خداوند بر بندگان او هستند و کسی داخل بهشت نخواهد شد، مگر اینکه آنان را بشناسد و آنان نیز او را بشناسند، و کسی داخل دوزخ نخواهد شد، مگر اینکه آنان را انکار کند و آنان نیز او را انکار نمایند ابن ابی الحدید این سخن امام را ناظر به آیه پیشین دانسته و گفته است حدیث: «من مات بغیر إمام مات میتة جاهلیة» نیز بیانگر همین مطلب است. بر این اساس، امامان در قیامت پیروان خود را میشناسند هر چند در دنیا آنان را ندیده باشند.در احادیث متعددی از امامان اهل بیت (علیهمالسلام) روایت شده که نماز، زکات، روزه، حج و ولایت ارکان اسلام به شمار میروند و در این میان ولایت از جایگاه برتری برخوردار است، زیرا کلید و راهنمای آنها میباشد.
دلیل دیگر بر وجوب امامت، حدیث «من مات» است، زیرا مطابق این حدیث هر کس بدون شناخت امام زمان خود از دنیا برود، به مرگ جاهلیت مرده است: «من مات ولم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیة»عدهای از متکلمان اسلامی حدیث مزبور را دلیل وجوب امامت دانستهاند، زیرا مطابق این حدیث، معرفت امام در هر زمانی یک تکلیف شرعی است، لازمه آن این است که هیچ گاه زمان از امام خالی نباشد.
روایات خلفای دوازدهگانه
از جمله دلایلی که امامت دوازده امام علیهم السلام را اثبات میکنند، احادیثی هستند که در آنها تعداد جانشینان پیامبر صل الله علیه و آله منحصر در دوازده نفر که همگی از قریش هستند، ذکر شده است. این احادیث علاوه بر منابع حدیثی شیعه، در منابع حدیثی اهل سنت نظیر صحیح مسلم، صحیح ابن حبان، جامع ترمذی، سنن ابن داوود، سنن ابن ماجه، مسند احمد بن حنبل، مسند ابن جعد، مسند ابو یعلی، کنزالعمال و… نقل شده است.
پیامبر(ص) در برخی از این احادیث، از این دوازده نفر با عنوان «اثناعشر خلیفة» یاد کرده است، مثل حدیث: «یکون من بعدی اثنا عشر خلیفة کلّهم من قریش؛ پس از من دوازده خلیفه خواهد بود که همگی از قریشاند»، «لا یزال هذا الدین عزیزاً منیعاً إلی اثنی عشر خلیفة کلّهم من قریش؛ این دین قدرتمند و شکست ناپذیر خواهد بود تا دوازده خلیفه بر آن حکومت کنند که همه از قریشاند»، «لا یزال الدین قائماً حتی یکون اثنا عشر خلیفة من قریش؛ دین اسلام بر پا خواهد بود تا اینکه دوازده خلیفه حکومت کنند که همه از قریشاند» و احادیث مشابه دیگر.
پیامبر(ص) در برخی موارد، از امامان بعد از خود با عنوان «اثنا عشر امیراً» (دوازده امیر) نام برده است، مثل حدیث: «یکون من بعدی اثنا عشر أمیراً… کلّهم من قریش».
در چند حدیث دیگر تعداد جانشینان پیامبر(ص) همان تعداد نقبای بنیاسرائیل برای حضرت موسی(ع)، دانسته شده است، مثل: «انّ عدة الخلفاء بعدی عدة نقباء موسی» و «الخلفاء بعدی اثنا عشر کعدد نقباء بنی اسرائیل».نقبای بنیاسرائیل نیز دوازده نفر بودهاند.
عدم تطابق این روایات بر غیر اهلبیت
بعضی از محققان اهل سنت نیز اذعان کردهاند که مراد از این دوازده نفر در احادیث نبوی، دوازده نفر از اهل بیت است؛ زیرا این احادیث بر کسان دیگر قابل تطبیق نیست، نه بر خلفای بعد از پیامبر صل الله علیه و آله چون تعداد آنان کمتر از دوازده نفر است، و نه بر حاکمان بنی امیه چون تعداد آنان بیشتر از دوازده نفر است. علاوه بر اینکه حاکمان بنیامیه شدیداً ظالم بودند و هاشمی هم نبودند. این دوازده نفر همچنین بر خلفای بنی عباس قابل تطبیق نیست؛ زیرا تعداد آنان نیز بیشتر از دوازده نفر بوده است.
بنابراین ناگزیر این احادیث نبوی باید بر ائمه دوازدهگانه که اهلبیت پیامبر(ص) هستند تطبیق شود؛ زیرا آنان از نظر علم و جلالت و وَرَع و تقوا و نَسَب، برتر از همگان بودهاند. حدیث ثقلین و احادیث مشابه آن نیز مؤید و شاهد این مدعاست که مراد پیامبر(ص) از امامان دوازدهگانه، دوازده نفر از اهلبیت آن حضرت بوده است.
روایاتِ مشتمل بر اسامی ائمه علیهم السلام
پیامبر صل الله علیه و آله ضمن تأکید بر دوازده نفر بودن جانشینان خود، به معرفی این دوازده نفر پرداخته و آنان را از اهلبیت خود دانسته است.این نوع روایات خود بر چند دستهاند:
۱. در برخی روایات پیامبر صل الله علیه و آله، امامان دوازدهگانه را با ذکر اسامی و القاب به طور کامل معرفی کرده است مانند حدیث معروف جابر.
در حدیث معروف به حدیث لوح نیز اسامی امامان دوازدهگانه با توصیفات خاص هر کدام ذکر شده است.
۲. در یک دسته از این احادیث، امیرمؤمنان علیه السلام، اولین نفر از ائمه و امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف آخرین آنان ذکر شده است؛ چنانکه از پیامبر صل الله علیه و آله نقل شده است:
-
-
- امامان بعد از من دوازده نفرند. اولین آنان علی بنابیطالب و آخرین آنان قائم است. اطاعت از آنان، اطاعت از من و نافرمانی از آنان، نافرمانی از من است. هر کس آنان را انکار کند، مرا انکار کرده است.
-
آن حضرت در جای دیگر میفرماید:
-
-
- امامان بعد از من دوازده نفرند. اولین آنان علی بنابیطالب و آخرین آنان حضرت قائم است. آنان جانشینان من و اوصیا و اولیای من و حجتهای الهی بر امت من بعد از من هستند. اقرارکنندگان به امامت آنان، مؤمن و انکارکنندگان آنان کافرند.
-
۳. در دسته دیگر از احادیث، پیامبر صل الله علیه و آله نه نفر از دوازده امام بعد از خود را از نسل امام حسین (علیهالسلام) ذکر کرده است که آخرین آنان حضرت قائم است.
ابوذر از پیامبر(ص) نقل میکند که فرمود:
- «الأئمة من بعدی اثنا عشر، تسعة من صلب الحسین تاسعهم قائمهم، ثم قال: ألا انّ مثلهم فیکم مثل سفینة نوح من رکبها نجی ومن تخلف عنها هلک»(ترجمه: امامان بعد از من دوازده نفرند. نه نفر آنان از نسل حسیناند که نهمین آنان قائم آنان است. آگاه باشید که امامان دوازدهگانه در میان شما همانند کشتی نوح هستند؛ هر کس بر آن سوار شود نجات مییابد و هر کس از آن دوری گزیند، هلاک میشود.)
۴. در دسته دیگر احادیث، پیامبر صل الله علیه و آله فقط اسامی مشترک میان امامان علیهم السلام را بیان کرده است، مثل حدیث:
- «الأئمة بعدی اثنا عشر أوّلهم علی ورابعهم علی وثامنهم علی وعاشرهم علی وآخرهم مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف»: (ترجمه: امامان بعد از من دوازده نفرند اولین آنان علی و چهارمین آنان علی و هشتمین آنان علی و دهمین آنان علی و آخرین آنان مهدی است.)
همچنین حدیث: «انّ الأئمة من بعدی اثنی عشر من اهل بیتی علی أوّلهم وأوسطهم محمد وآخرهم محمد ومهدی هذا الأُمّة الذی سیصلی خلفه عیسی بن مریم»: (ترجمه: امامان بعد از من دوازده نفر از اهلبیت مناند که اولین آنان علی و وسط آنان محمد و آخر آنان محمد و مهدی این امت است کسی که عیسیبنمریم در نماز بر او اقتدا میکند.)
معجزات و کرامات
دلیل دیگر بر اثبات امامت ائمه دوازدهگانه شیعه، معجزهها و کرامتهایی است که از آنان در موارد متعددی صادر شده است. صدور این معجزات به صورتهای زیر بوده است:
- گاهی به صورت خبردادن از آینده بوده است که دقیقاً مطابق آنچه خبر دادهاند، به وقوع پیوسته است.
- گاهی به صورت خبردادن از حقایق غیبی و ملکوتی بوده است که کسی از راه عادی به آن راه ندارد.
- گاهی به صورت اظهار علم در حال کودکی بوده است، به گونهای که همگان در برابر آنان، اظهار عجز و حقارت میکردند.مانند پاسخ امام جواد به سؤالات شیعیان در سنین کودکی.
- گاهی نیز به صورت تصرفات ولایی و ملکوتی در عالم تکوین بوده است، مثل:
- به سخن در آمدن حجرالاسود به دستور امام سجاد (علیهالسلام) و شهادتدادن آن بر حقانیت ادعای امامت حضرت.
- به بارنشستن و میوهدادن چوب خشک خرما به دستور امام مجتبی (علیهالسلام).
- اعطای بینایی کامل به ابوبصیر توسط امام باقر (علیهالسلام) و بازگرداندن او به حال اول به تقاضای خود وی.
و صدها معجزه دیگری که از امامان معصوم(ع) حکایت شده و در کتابهای حدیثی و تاریخی معتبر مانند اصول کافی، مناقب ابن شهر آشوب، اثبات الوصیة مسعودی، دلائل الامامة طبری و… ثبت شده است.
صدور این معجزات از امامان معصوم(ع) که همراه با ادعای امامت است، دلیل امامت آنان است، همانگونه که معجزههای پیامبران دلیلی قاطع بر صحت ادعای نبوت آنان بوده است.
جایگاه ویژه امامت از منظر تاریخی
اگر از منظر تاریخی نیز به امامت بنگریم جایگاه ویژه آن نزد مسلمانان آشکار میگردد. پس از پیامبر گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) مهمترین و حساسترین مسئلهای که مورد بحث و گفت وگوی مسلمانان قرار گرفت، امامت بود. هیچ یک از آموزههای دینی، در هیچ زمانی مانند امامت مورد بحث و نزاع واقع نشده است.از دیدگاه شیعه امامت از اصول عقاید اسلامی است، ولی معتزله و اشاعره و دیگر مذاهب اسلامی آن را از فروع دین میدانند. بر این اساس، شیعه برای امامت جایگاه برجستهتری در مقایسه با اهل سنت قائل است، ولی همان گونه که اشاره شد از دیدگاه اهل سنت نیز امامت مسئلهای مهم و برجسته است، زیرا از فروع دین بودن یک مسئله با مهم بودن آن منافات ندارد.
امامت در دیدگاه اهل سنت
تعریف امامت
بر اساس گزارش دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، اهل سنت به مانند شیعیان از دیدگاه جانشینی پیامبر اسلام به امامت توجه دارند ولی برخلاف دیدگاه شیعه آن را امری میدانند که مردم از طریق مشورت و تبادل نظر در موردش تصمیم میگیرند. در این تصمیمگیری جمعی، سرانجام فردی انتخاب میشود که توانایی تأمین مصالح جامعه اسلامی و اجرای احکام اسلامی را داشته باشد. پس در نگاه اهل سنت این امّت است که با انتخاب امام و بیعت با او به قدرت مشروعیت میبخشد. در حقیقت مشروعیت سیاسی و امر امامت بر عهده امّت اسلامی واگذار شدهاست. سخن ابن خلدون، از منتقدان تشیع، دربارهٔ امامت این است که نهایت امر امامت به این مسئله ختم میشود که مقتضای مصلحت جامعه در آن باشد و به اجماع مسلمانان انجام گیرد و برگشت این امر به مسائل اعتقادی نیست. در میان متکلمان اهل سنت دمیجی در کتاب الامامه العظمی عند اهل السنه و الجماعه تعریف ابن خلدون را پذیرفتهاست. تعریف جامع ابن خلدون بر اساس گزارش او چنین است که امامت اداره و رهبری همگان است در مصالح اخروی و منافع دنیایی که به آخرت بازگشت کند. در حقیقت امامت جانشینی بعد از پیامبر اسلام در نگهبانی از دین و شریعت و سیاست امور دنیا به وسیله آن است. ماوردی در تعریف امامت میگوید: ریاست عمومی در امور دین و دنیا که در جایگاه جانشینی پیامبر انجام میشود. پس بنابراین تعاریفِ نزد متکلمان سنی، امامت خلافت و جانشینی پیامبر، از سنخ ریاست و حکومت بر مردم است که امور دنیایی و اخروی آنها را شامل میشود و اطاعت از امام بر همه مسلمانان واجب و ضروری است. عبدالرحمن لاهیجی از علمای اهل سنت در تعریف امامت میگوید: گروهی امامت را به زمامداری و ریاست در امور دین و دنیا تعریف کردهاند ولی بهتر آن است که بگوییم: خلافت پیامبر در برپاداشتن دین و حفظ حوزه مسلمانان به گونهای که اطاعت از او بر عموم مسلمانان واجب است. به عقیده متکلمانی از اهل سنت همچون تفتازانی، امامت امری غیر الهی و از مسئولیتهای عالِم دین بهشمار میآید. به همین جهت آن را از فروع دین دانسته و مباحثش را در علم فقه مطرح کردهاند. به عبارت دیگر میتوان گفت که امامت در نزد آنان از فروع دین به حساب میآید و وجوب نصب امام از نظر آنان، امری فقهی است.
رهبری امت اسلامی پس از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) هم خلافت نامیده میشود و هم امامت؛ چنان که کسی که عهده دار این مقام میشود هم خلیفه نام دارد و هم امام. از آن جهت که مردم باید از او پیروی کنند و او پیشوای آنان است، امام نامیده میشود، و از آن جهت که رهبری او به عنوان جانشینی از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است، خلیفه نام دارد. بر این اساس، امام در شریعت اسلامی خلیفة الرسول است. در اینکه آیا میتوان او را خلیفة الهد نیز نامید دو قول است، برخی آن را جایز دانسته و برخی دیگر آن را مجاز نشمردهاند.در روایات اهل بیت (علیهمالسلام) از امامت به عنوان خلافة الهش وخلافة الرسول یاد شده است: «الإمامة خلافة الله وخلافة الرسول».
امامت رهبری امت اسلام
از مطالب پیشین به دست آمد که تعریف امامت به رهبری امت اسلامی در امور دینی و دنیوی آنان به عنوان جانشین پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) مورد قبول همه فرق اسلامی است.
متکلمان اهل سنت در پاسخ این اشکال که با گزینش امام توسط مردم چگونه او جانشین پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میباشد؟ گفتهاند: جانشین پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به دو صورت مستقیم و غیر مستقیم امکان پذیر است، و انتخاب مردم از گونه دوم خواهد بود.
به عبارت دیگر، بیعت و انتخاب مردم در تعیین امام موضوعیت ندارد، بلکه جنبه طریقی دارد، مانند طریقیت قیاس و اجماع در دلالت بر احکام شرعی.
ضرورت امامت
اشاعره و معتزله از اهل سنت براین باورند که نصب امام شرعاً بر مردم واجب است و این وجوب دارای دو قید است، یکی آنکه وجوبش شرعی، نه عقلی است و دیگری آنکه وجوبش از باب «وجوب علی الناس» است. ازجمله ادله آنها بر اعتقادشان، اجماع است. آنها میگویند: «کلیه اصحاب پس از درگذشت پیامبر مهمترین واجب الهی — دفن بدن او — را رها کردند و به سر و سامان بخشیدن به جانشینی او پرداختند. اصحاب دربارهٔ شخص جانشین به توافق نرسیدند ولی همه لزوم جانشین را تأیید کردند. بعد از صحابه، امّت عمل آنها را قبول کردند. بدین ترتیب عملی که مورد تأیید صحابه است، واجب میشود.» مستند نظر این گروه، روایت «لاتجتمع امّتی علی الضلالة» است و از آنجا که اجماع از منابع شرع است؛ پس امامت شرعاً واجب است. غزالی نیز در کتاب الاقتصاد هرگونه ضرورت عقلی امامت را انکار کرده و معتقداست که علاوه بر اجماع میتوان وجوب امامت را به نظام امر دین مستدل کرد. او در اینباره میگوید: «نظام امر دین قطعاً مقصود شارع است و این امر جز به وجود امام فرمانده — رهبر — حاصل نمیشود؛ لذا نصب امام شرعاً واجب است.» از ادله دیگر اشاعره بر نصب امام حدیث «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیّّة» است. آنها به حکم این حدیث وجوب امامت را شرعی میدانند. چرا که معرفت فرع بر حصول و تعیین است؛ بنابراین تعیین و انتخاب امام بر مردم شرعاً واجب میشود. اما فخر رازی از گروه اشاعره و برخی از معتزلیان همچون ابوالقاسم جاحظ، ابوالقاسم کعبی و ابوالحسین بصری انتخاب امام را عقلی میدانند. نظر آنها به این صورت است که نصب امام موجب دفع ضرر از نفس است و چون دفع ضرر از نفس بر انسان عقلا واجب، لذا نصب امام بر اساس یک اصل عقلی واجب میشود.
شروط امامت در نزد اهل سنت
منصب امامت همواره از دیدگاه اهل سنت برای دفاع از اسلام و اجرای احکام شریعت ضروری و لازم است. به همین جهت در منابعشان ویژگیها و شرایط عامی برای امام ذکر کردهاند که بهطور معمول این ویژگیها برای هر نوع حکومت و حاکمی لحاظ میشود. در نظر آنها امام باید مرد، عاقل، بالغ، مسلمان، عادل و دارای مکارم و فضیلتهای اخلاقی، عالِم به مسائل دین و نَسَب او از قریش باشد، معیوب و معلول نباشد و از لحاظ جسمانی بتواند جامعه را اداره کند. در دستهبندی دیگری بر اساس گزارش ماوردی از متکلمان معتزلی هفت خصوصیت را برای امام برشمردهاند که شامل عدالت با تمام شرایطش، علم در حد اجتهاد، سلامتی حواس و اعضای بدن، آشنایی با امور و علوم سیاست و حکومت، شجاعت و نسب — یعنی قرشی بودن — است. از میان این شروط سه شرط مجتهد بودن، افضل بودن و قریشی بودن مورد اختلاف است. همچنین داشتن عصمت و علم الهی برای امام شرط مورد قبولی در نزد آنها نمیباشد. به گفته میلانی پژوهشگر شیعی، از میان صفات و ویژگیهایی که اهل سنت برای امام ضروری میدانند، سه ویژگی اجتهاد و علم، عدالت و شجاعت مورد اجماع همه آنهاست. او در ادامه نیز میافزاید که اهل سنت بر عدم اعتبار صفت عصمت اتفاق نظر دارند؛ به اعتقاد آنها عدالت در جانشین و خلیفه پیامبر کافی است و نیازی به عصمت برای امام نیست. بنابه گزارش دانشنامه جهان اسلام، اهل سنت احتمال خطا و اشتباه و حتی فسق را از امام نفی نمیکنند و معتقدند اگر فردی صلاحیت برای زمامداری و اداره امور دنیوی را دارا باشد، برای رسیدن به مقام امامت و جانشینی پیامبر کفایت میکند. اما با این وجود اطاعت از امام را واجب میدانند و برای مخالفت با او حرمت قائلند.
نحوه انتخاب (راههای تعیین امام)
سه روشِ انتخاب شورای اهل حل و عقد، استخلاف و عهد و همینطور غلبه و قهر مورد تأیید اهل سنت است که برای انتخاب امام برگزیدهاند. در اولین روش اهل حل و عقد بر امامت یک نفر اجماع کرده و با او بیعت میکنند. استناد آنان نیز بر این امر انتخاب ابوبکر به عنوان اولین جانشین انتخابی مردم بعد از پیامبر اسلام است. متکلمان اهل سنت در گام اول اجماع همه مسلمانان بر امامت یک نفر را بیان میکنند ولی از آنجایی که این امر امکانپذیر نیست، منتخب اهل حل و عقد را به عنوان امام مسلمانان میپذیرند و بعد از انتخاب و بیعت اهل حل و عقد با این فرد، بیعت با او بر همه مردم واجب است. تفتازانی در شرح المقاصد و ماوردی و ابو یعلی فراء در الاحکام السلطانیه اجماع اهل حل و عقد را برای انتخاب امام واجب میدانند. در برخی از منابع اهل سنت تعداد معینی برای اهل حل و عقد گفته شدهاست، ازجمله قلقشندی در مآثر الانافه تعدادشان را چهل نفر و رملی در نهایة المحتاج تعداد معتبر را دو تا چهار نفر میدانند. ماوردی نیز در کتابش از معتبر دانستن بیعت یک نفر با امام در نزد اهل سنت گزارش میکند که دلیل آن را بیعت عباس عموی پیامبر با علی بن ابیطالب عنوان کردهاند. در روش استخلاف و عهد این امام قبلی است که امام بعدی را برمیگزیند و او را به جانشینی خویش معرفی میکند. به همان گونه که در صدر اسلام ابوبکر بعد از خود عمر را به جانشینی برگزید. در این روش امام قبلی میتواند جمع معدودی را انتخاب کند و آنان یکی را از جمع خود به امامت برمیگزینند. این روشی بود که عمر برای جانشینی پس از خود بهکار برد. در مبانی اعتقادی سنی، در اینکه این استخلاف برای امامت امام بعدی کفایت میکند یا این روش مشروط به بیعت اهل حل و عقد است، اختلاف وجود دارد. عدهای همچون ماوردی، رضایت اهل حل و عقد را همراه این روش شرط نمیدانند و گروهی دیگر چون ابن تیمیه، رضایت ایشان را لازم میدانند. در میان اهل سنت سومین روش گزینش امام بدینگونه است که فرد از طریق قهر و زور — کودتا — امور جامعه را در دست میگیرد که به موجب آن اطاعت حاکم واجب خواهد بود و خروج و قیام بر ضد او حرام میباشد. اکثریت مذهب عامه این طریقه را صحیح دانستهاند مگر عدهای از خوارج، معتزله و گروهی از شافعی مذهبها. البته میلانی در کتاب جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام چهار نظر عمده را برای تعیین امام برمیشمرد که عبارتند از انتخاب امام از سوی مردم بهطور مستقیم — بیعت —، تعیین امام از طریق شورای اهل حل و عقد، وصیت امام قبلی بر امامت امام پس از خود، نص — دلیل واضح و صریح —، سپس در ادامه با طرح نظرات جرجانی، فخر رازی و تفتازانی از بزرگان اهل سنت، سه روش بیعت با امام، وصیت و شورای اهل حل و عقد را مورد اجماع آنان میداند. از میان راههای گفتهشده؛ منصوص بودن را تنها روش مورد تأیید امامیه برای تعیین جانشین پیامبر بیان میکند.
در خصوص ضرورت امامت، بین شیعه و سایر فِرَق اسلامی، اختلافی نیست؛ اما درباره نوع این وجوب و نحوه تعیین امام، اختلافنظر وجود دارد. البته گفتهاند که برخی متکلمان معتزله و گروهی از خوارج، بر این نظرند که امامت، اساساً واجب نیست. سایر فرقههایی که میگویند واجب است، در وجوب عقلی یا شرعی بودن آن اختلافنظر دارند.جبائیان (پیروان ابوعلی جبایی از معتزلیان بصره)، اصحاب حدیث و اشاعره براین باورند که امامت واجب شرعی است، نه عقلی. در مقابل، گروهی از معتزله، ماتریدیه و اباضیه، امامت را واجب عقلی دانستهاند؛ اما بر این باورند که نصب و تعیین امام بهعهده مردم است.
امامیه به وجوب عقلی امامت قائلاند و میگویند نصب و تعیین امام، عقلاً بر خداوند واجب است. منظور از وجوب در این بحث، وجوب فقهی نیست؛ بلکه وجوب کلامی است که مترتب بر بحث حسن و قبح عقلی است؛ یعنی خوب است که خداوند، بهمقتضای حکمتش، امام تعیین کند و ترک آن، خلاف مقتضای حکمت وی و قبیح است.
امامیه بر این باورند که امام باید بهواسطه بیانی روشن و صریح (اصطلاحاً «نَصِّ جَلی») از سوی خدا، پیامبر یا امام قبلی، تعیین شود و برای این باور به ادله زیر استناد کردهاند:
- از ویژگیهای امام این است که معصوم باشد و عصمت امری درونی است که برای غیر خدا و غیر کسی که خدا او را آگاه کرده، قابل درک نیست. بنابراین باید بهوسیله نص، وی را به مردم شناسانده شود.
- پیامبر(ص) که امت خود را در کوچکترین احکام رهبری میکرد و هرگاه یک یا دو روز از مدینه خارج میشد، کسی را بهجای خود برای رسیدگی به امور مسلمانان جایگزین مینمود، چگونه ممکن است که مهمترین امر مانند خلافت و جانشینی پس خودش را مُهمَل گذارد و کسی را بهجای خود تعیین نکرده باشد؟ بنابراین از سیره و روش وی چنین به دست میآید که امام پس از خود را تعیین کرده و بهوسیله نص، به مردم شناسانده است.
- روایاتی از امامان معصوم وجود دارد که بر وجوب تعیین امام بهوسیله نص دلالت دارند.
بنیعباس و طرفدارانشان گفتهاند امام بهوسیله نص معتبر، میراث یا انتساب به پیامبر(ص) نیز ثابت میشود. زیدیه بر این باورند که اگر فردی از نسل حضرت فاطمه(س) دعوت به خویش کند و با شمشیر برای امر به معروف و اجرای احکام اسلام قیام کند، امامتش صحیح است و سایر فرقههای مسلمان بر این نظرند که امام بهوسیله نص یا تعیین اهل حل و عقد (عالمان، رؤسا و افراد متنفذ جامعه) ثابت میشود.
تفاوت دیدگاهها در وجود بر نص در امامت
ولی در اینکه آیا نص در امامت وجود دارد یا نه، دیدگاهها متفاوت است. مذاهب شیعی در وجود نص درباره علی بن ابی طالب و امام حسن و امام حسین (علیهمالسلام) اتفاق نظر دارند؛ چنان که شیعه امامیه معتقد است بر دیگر امامان اهل بیت که همگی از نسل امام حسین (علیهالسلام) می باشند نیز نص وجود دارد، اما شیعیان زیدی بر دیگر امامان مورد قبول خود معتقد به نص نیستند، آنان معتقدند امامت به فرزندان فاطمه زهرا (علیهاالسلام) اختصاص دارد. هر یک از آنان که شجاع، عالم و زاهد باشد شایستگی امامت را دارد، ولی تعیین امامت در فردی خاص در گرو آن است که علیه ظالمان قیام کند و مردم را به امامت خود دعوت نماید.
کیسانیه فرقهای از شیعه که پس از امام حسین (علیهالسلام) به امامت محمد بن حنفیه، فرزند دیگر علی (علیهالسلام) معتقد شدند و چون رهبر آنان، مختار بن ابی عبیده ثقفی در آغاز کیسان نامیده میشد، به کیسانیه شهرت یافتند راه تعیین امام را نص دانسته و معتقدند نص در امامت پس از سه امام نخست (علیهمالسلام)) در مورد محمد حنفیه وارد شده است.
آنان بر این عقیده، دلایلی آوردهاند که شیخ مفید آنها را نقد کرده است.
وجود نص در امامت افراد خاص به نظر برخی از محدثان اهل سنت
گروهی از محدثان و ظاهرگرایان اهل سنت نیز به وجود نص در امامت عقیده داشتهاند. به اعتقاد آنان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) ابوبکر بن ابوقحافه را به عنوان جانشن خود تعیین کرده است. از آنجا که رهبر آنان بکر بن اخت عبدالواحد بود، به «بکریه» شهرت یافتند. وی که معاصر واصل بن عطا، مؤسس مذهب معتزله بوده، علاوه بر این عقیده، عقاید شاذ دیگری نیز اظهار کرده است.
ذهبی، رجالی معروف اهل سنت از ابن حبّان نقل کرده که او را «دجّال و جعل کننده حدیث» معرفی کرده است.
سید مرتضی عقیده آنان را درباره امامت نقد کرده است.
فرقهای به نام عباسیه یا راوندیه بر این عقیده بودند که طریق تعیین امام نص و وراثت است و این دو در مورد عباس فرزند عبدالمطلب تحقق یافته است، بدین جهت، وی را جانشین پیامبر میدانستند. رهبر این گروه عبدالله راوندی نام داشت، از این رو «راوندیه» نامیده شدهاند. محققان، این فرقه را ساخته زمامداران عباسی دانستهاند.
نظر شیعه امامیه در این باره
شیعه امامیه چنانکه اشاره شد معتقد است یگانه راه معتبر برای تعیین امام، نص است، زیرا به اعتقاد آنان در امام شرایطی چون عصمت و افضلیت معتبر است که راه فهم آنها منحصر در نص است. البته، معجزه نیز نقش نص را ایفا میکند و به عبارت دیگر نص فعلی است، زیرا اعطای معجزه به کسی که مدعی امامت است تأیید عملی اوست؛ چنان که نص تأیید قولی او میباشد.
سیره پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نیز اقتضا میکند که پیشوای مسلمانان پس از خود را تعیین کرده باشد، زیرا پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نسبت به سرنوشت اسلام و مسلمانان بسیار حساس و نگران بود، او برای سعادتمندی آنان از بیان ساده ترین مسائل دریغ نمیورزیدند، چگونه ممکن است درباره جانشین خود که مهم ترین تأثیر را در سرنوشت مسلمانان داشت هیچ گونه اقدامی نکرده و فرد یا افراد شایستهای را برای این مهم تعیین نکرده باشد.
امامت لطف است
امامیه برای اثبات وجوب نصب و تعیین امام از سوی خداوند، به قاعده لطف استدلال کردهاند.قاعده لطف به این معنا است که هر کاری که به نزدیک شدن انسانها به اطاعت از خدا یا دور شدن آنها از گناه بینجامد، انجام آن بر خداوند لازم است و خدا حتماً آن کار را انجام میدهد؛ مانند تشریع تکالیف دینی و ارسال پیامبران که انسانها از این راه، با تکالیف دینیشان آشنا میشوند. مطابق این قاعده، وجود امام لطف است؛ چون سبب میشود بندگان به طاعت الهی نزدیک و از انجام اموری که مورد نهی خداوند است دور شوند. بنابراین نصب و تعیین امام بر خداوند واجب است.
استدلال پیشین، عقلی بوده و به قاعده لطف باز میگردد، که یکی از براهین مهم وجوب امامت از دیدگاه متکلمان امامیه است. آنان امامت را از مصادیق روشن قاعده لطف میدانند، از آنجا که لطف به مقتضای حکمت خداوند، واجب است، امامت نیز واجب خواهد بود. سید مرتضی در تبیین لطف بودن امامت گفته است: «ما امامت را به دو شرط واجب میدانیم: یکی اینکه تکالیف عقلی وجود داشته باشد، و دیگری اینکه مکلّفان معصوم نباشند، دلیل وجوب امامت با توجه به دو شرط مزبور این است که هر عاقل آشنا با عرف و سیره عقلای بشر میداند که هرگاه در جامعهای رهبری با کفایت و تدبیر وجود داشته باشد که از ستمگری و پلیدی جلوگیری و از عدالت و ارزشهای انسانی دفاع کند، شرایط اجتماعی برای بسط فضایل و ارزشها فراهمتر خواهد بود و این، چیزی جز لطف نیست، زیرا لطف آن است که با توجه به آن، مکلفان به طاعت و فضیلت روی میآورند و از پلیدی و تباهی دوری میگزینند. بنابراین، امامت در حق مکلفان، لطف است.ابن میثم بحرانی برهان لطف امامت را با توجه به تکالیف شرعی تقریر کرده و گفته است: «نصب امام لطفی است از خداوند در انجام دادن تکالیف شرعی و فعل لطف به مقتضای حکمت الهی واجب است، پس نصب امام از جانب خداوند واجب است. عدهای از متکلمان شیعه، لطف امامت را مقتضای تکالیف الهی دانستهاند و از عقلی یا شرعی بودن تکلیف سخن نگفتهاند.
اشکال به قاعده لطف
به استدلال پیشین اشکال شده است که امامت در حق همه مکلفان لطف نیست، زیرا در میان انسانها کسانی یافت میشوند که اگر الزام و نظارت حکومتی در بین نباشد نیز به رعایت احکام الهی اقدام میکنند و چه بسا لزوم اطاعت از امام برای آنان گران باشد و همین امر موجب روی گردانی آنها از دین شود.
جواب به اشکال
اگر اشکال یاد شده، بر لطف بودن امامت وارد باشد، بر لطف بودن نبوت نیز وارد خواهد بود، چرا که اگر نبوت و امامت را با توجه به نوع بشر مطالعه کنیم. بدون شک از این جهت، نبوت و امامت برای نوع بشر لطف است و مخالفت افرادی اندک، آن هم به خاطر عوامل وانگیزههای شیطانی و نفسانی، ناقض قاعده مزبور نخواهد بود. نبوت وامامت برای چنین افرادی معیار امتحان الهی خواهد بود که خود یکی از قواعد شریعت است.
اشکال دیگر به قاعده لطف
اشکال دیگر اینکه وجوب لطف در امامت، تعیینی نیست، بلکه تخییری است، زیرا میتوان عصمت مکلفان را به عنوان جایگزین لطف فرض کرد، که نقش هدایت گری آن نیز کامل تر از لطف امامت است.
پاسخ به این اشکال
پاسخ این است که موضوع بحث در لطف امامت مکلفان موجود است که از ویژگی عصمت برخوردار نیستند، فرض مکلفان معصوم، واقعیت را تغییر نمیدهد.
اشکال
گفته شده است: هرگاه موضوع لطف در باب امامت، مکلفان غیر معصوم باشد میتوان مکلفانی را فرض کرد که نه امام باشند و نه مأموم؛ چنان که شیعه به عصمت امیرمؤمنان (علیهالسلام) و حضرت زهرا (علیهاالسلام) و امامان دیگر قائل است. در این صورت در زمان علی، حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین (علیهمالسلام) نه امام بودند و نه مأموم. واین مطلب بر خلاف اجماع امت اسلامی است، زیرا هر مکلفی یا امام است و یا مأموم.
پاسخ
پاسخ این است که وجه نیازمندی مکلفان به امام، منحصر در لطف بودن امام در انجام تکالیف الهی نیست، بلکه امامت فواید و آثار دیگری، مانند تعلیم معالم دینی و احکام شریعت و پیروی از او در مکارم اخلاق و سیر و سلوک معنوی دارد. فواید یاد شده در مورد مکلفان معصوم نیز متصور است.
اشکال
اشکال دیگر اینکه لطف امامت در مورد انجام تکالیف الهی منوط به حضور امام و اعمال ولایت و زعامت سیاسی و اجتماعی توسط اوست. این مطلب با اعتقاد شیعه به امامت امام غایب سازگاری ندارد.
پاسخ
پاسخ این است که وجود امام به خودی خود لطف است و تصرف او لطف دیگری است و عدم تحقق این لطف ناشی از عدم آمادگی مکلفان است. توضیح اینکه لطف در باب امامت، در حقیقت از سه مرحله تشکیل میشود که هر یک به خودی خود لطف است.
۱. آفریدن امام توسط خداوند و اعطای منصب امامت به او؛
۲. پذیرش منصب امامت توسط امام و آمادگی او برای عمل به مقتضای آن؛
۳. آمادگی مکلفان در یاری دادن امام و اطاعت از او.
مراتب یاد شده بر یکدیگر ترتب دارند و تا مرتبه نخست محقق نشود، موضوع مرتبه دوم تحقق نخواهد یافت، بر این اساس، مرتبه سوم که مربوط به مکلفان است در گرو تحقق دو مرتبه پیشین است. بنابراین، وجود امام و نصب او به امامت از جانب خداوند واجب است، تا موضوع مرتبه سوم لطف امامت تحقق پذیرد. اما تحقق نیافتن لطف در مرتبه سوم ناشی از سوء تصمیم و عمل مکلفان است.
بحث گسترده درباره آثار و فواید وجودی امام غایب در مدخل جداگانه خواهد آمد.
امامت در دیدگاه شیعه امامیه
گستردهترین بحث درباره امامت در نزد شیعه امامیه یا اثنی عشری گزارش شدهاست. بنابه گزارش دانشنامه جهان اسلام، این گروه از شیعیان به جهت اعتقاد به امامت دوازده امام — شامل علی بن ابیطالب و یازده نفر از فرزندانش — به این نام مشهور شدهاند. مقام امامت در دیدگاه آنها از نقش و جایگاهی معنوی حکایت دارد که عبارتاند از «مرجعیت انحصاری دینی» که شیعیان امامیه برای امامان خویش قائلند. شیعیان دربارهٔ انتصاب امام بر این باورند که امری «الهی بوده» و از طریق «نص» انجام میپذیرد. «عصمت»، «علم» و «قدرت» نیز از ویژگیهای خاص امام در نزد شیعیان برشمرده شدهاست. باور شیعیان امامیه دربارهٔ امامت از جهات مختلفی با عقاید فرقههای دیگر شیعه مانند کیسانیه، زیدیه و اسماعیلیه متفاوت است در حالیکه در معیّن بودن امام همگی اتفاق نظر دارند. شیعیان، امام را از نظر عقیده و ایمان، التزام به مکارم و فضیلتهای اخلاقی، آشنایی کامل و درست با احکام و قوانین واقعی اسلام، عبادت خدا و انجام وظایف دینی، برجستهترین و بهترین فرد زمان خود میدانند؛ لذا به دلیل این فضیلتها، امام را در رتبه بعد از پیامبر میدانند که میتواند در جایگاه جانشینی پیامبر و پیشوای مردم قرار بگیرد.
تعریف امامت
بنابه نظر شیخ طوسی، «امام» رئیس و رهبری است دارای ولایت مطلق که از طغیان ستمگران جلوگیری و از مظلومان در برابر ظالمان دفاع میکند. خواجه نصیر طوسی نیز در تعریف امامت، معتقد است که ریاست عام و مطلقی است که مردم را بر حفظ مصالح دین و دنیایشان راهبری و راهنمایی مینماید و از کارهایی که بر خلاف مصلحتشان است بازمیدارد. از دیدگاه شیخ مفید، «امامت» ریاست جامعه دینی است و بنابر نظر او امامان قائم مقام پیامبرند و همچون پیامبر دارای مقام تنفیذ قوانین و احکام شرع و برپایی حدود الهی و تربیت بشر و حفاظت از دین و شریعت هستند. در این دیدگاه وجود «تکلیف» عقلا ضرورت وجود امام را گواهی میدهد و تعیین امام را از سمت خدا لازم و ضروری میداند.
مرتضی مطهری در تفاوت میان مقام امام و نبی معتقد است که نبی از جانب خدا به راهنمایی مردم میپردازد و امام مسئولیت رهبری امّت را برعهده دارد. بنابر این، امامت و نبوت دو منصب و دو شأن جداگانه از هم هستند. براین اساس، در طول تاریخ، بسیاری از پیامبران فقط نبی بودهاند و وحی الهی را به مردم رساندهاند. امامان شیعه هم دارای مقام امامتند و نبی نیستند. دو مقام نبوت و امامت قابل جمع با یکدیگر هستند؛ چنانکه پیامبران بزرگی چون ابراهیم و محمد دارای هر دو مقام بودند. نکته دیگر اینکه با ختم نبوت پیامبر اسلام، جنبه راهنمایی الهی و ارائه راه و برنامه بهپایان رسید ولی نقش رهبری الهی ختم نشد. پس بنابر اعتقاد شیعیان، امامان آنها بعد از پیامبر وظیفه ولایت و سرپرستی کسانی که رهبری او را پذیرفتهاند؛ برعهده دارند. مکارم شیرازی در تعریف امامت آوردهاست که امامت تحقق بخشیدن برنامههای دینی اعم از حکومت به معنی وسیع آن و اجرای حدود و احکام خدا و اجرای عدالت اجتماعی است به همراه تربیت و پرورش نفوس انسانها در ظاهر و باطن که در حوزه ویژگی هدایت تکوینی امام است. به عقیده او مقام امامت بالاتر از رسالت و نبوت است. چرا که نبوت و رسالت تنها رساندن فرمان خدا و بشارت و انذار است اما در امامت علاوه بر آنها اجرای احکام و تربیت نفوس هم اضافه میشود. در معنای امامت هدایت نهفته و پنهان است که در حقیقت این هدایت یا همان امامت، رساندن به مقصد توسط امام است نه فقط نشان دادن راه.
مؤلفههای امامت
صفات و نشانههای امام از نظر شیخ طوسی بنابه گفته دانشنامه جهان اسلام؛ عالم بودن، بهترین خلق از میان مردم و معصوم بودن اوست. همچنین به عقیده او، معرفی امام توسط پیامبر و امام قبلی که نص نیز گفته میشود، از شاخصههای مهم شناخت مدعی مقام امامت در اعتقاد شیعیان امامیه میباشد. محمد باقر پنجمین امام شیعیان، از «نصّ، علم، نور و عصمت» بهعنوان مؤلفههای ضروری امامت از نگاه شیعه نام میبرد. در این میان نص بهنوبهٔ خود ملزوماتی دارد که بهعقیدهٔ لالانی راه را بر سوءاستفادهٔ مدعیان دروغین امامت میبندد؛ زیرا نص علاوه بر اینکه بهعنوان انتصاب صریح امام توسط خداوند تعریف میشود، بر مبنای حدیثی از باقر فقط در نسل پیامبر ادامه پیدا میکند. این ویژگی موروثی بودن، نوعی محدودیت ایجاد میکند تا همهٔ مدعیان نصّ، بهراحتی نتوانند به رهبری و امامت دست پیدا کنند. طومارهای دینی سِرّی و سلاح پیامبر از جمله دیگر ملزومات نص بهشمار میرود و از یک امام به امام بعدی منتقل میشود. محمد باقر اهمیت این سلاحها برای مسلمانان را همسنگ اهمیت تابوتِ عَهد برای بنیاسرائیل میداند. از دیگر ملزومات نص در دیدگاه محمد باقر، علم خاص و ویژهای است که دریافتکنندهٔ نص آن را به ارث میبرد. علمی که سرچشمهاش علی بن ابیطالب است و در زبان پیامبر با عبارت «من شهر علم هستم و علی دَرِ آن است.» توصیف شدهاست. از نظر باقر علمی که به آدم داده شد با مرگش از بین نرفت، بلکه از نسلی به نسل دیگر منتقل شد. بر مبنای این نظریه، پیامبر اسلام وارث علم تمام پیامبران پیشین است. پیامبر سپس این علم را به علی داد که علی هم بهنوبهٔ خود آن را برای ائمهٔ بعدی به ارث گذاشت؛ بنابراین امامتی که باقر از آن سخن میگوید مبتنی بر علم است نه قدرتِ سیاسی، هرچند آن را نیز حقّ ائمه میداند. باقر برای پرهیز از سردرگمی، میان نبیّ و رسول و مُحدَّث (امام) فرق میگذارد و مرتبهٔ هر یک را از جهت چگونگیِ اتصال به عالَم بالا متفاوت توصیف میکند. بنابر احادیث دیگری که از باقر روایت شدهاست، بهنظر میرسد نص، افزونبر علم، مُتَضَمِّن نور هم بودهاست. این نور که از آن بهعنوان «نور خدا» نام برده میشود، بنابر تفسیر باقر در آیهٔ ۸ سورهٔ تَغابُن، همان نور امامان است: «و به خدا و فرستادهاش ایمان بیاورید و به نوری که فروفرستادیم.»
ویژگیها
امام، یعنی فردی که دارای مقام امامت است، باید ویژگیهای زیر را دارا باشد:
- عصمت: امامان به همراه محمد و فاطمه زهرا، چهارده نفر هستند که به چهارده معصوم معروفند و طبق برداشت ویژهای از آیه تطهیر — آیه ۳۳ سوره احزاب — هیچ گناه شرعی اعم از کبیره و صغیره را مرتکب نمیشوند. چرا که پیشوا و الگو در صورتی گفتار و رفتارش حجیّت دارد و لازم به تبعیت است، که یقین به صحت آن وجود داشته باشد. البته در مورد خطا و اشتباه اختلاف نظرهایی وجود دارد. امام از دیدگاه متکلمان امامیه همانند پیامبران و فرشتگان باید معصوم و از هرگونه پلیدی پاک باشد. سرپیچی از دستورهای الهی و ارتکاب گناهان — کوچک یا بزرگ، عمدی یا سهوی، آشکار یا پنهان — با تصدی منصب امامت منافات دارد. بر اساس این دیدگاه مسئولیت اصلی امام حفاظت از شرع است و به این جهت باید معصوم و مبری از خطا و اشتباه باشد. کاملترین تعریف عصمت از دیدگاه شیعه دوازده امامی در سخن شیخ طوسی آمدهاست: عصمت شرط اساسی برای تمام انبیا و امامان محسوب میشود که دایره عصمت آنها شامل عصمت از جمیع گناهان صغیره و کبیره — عمدا و سهوا — و در تمام دوران عمرشان — قبل و بعد از تصدی مقام نبوت یا امامت — میشود؛ بر این اساس آنان از هر خطا و اشتباهی مبری و معصومند.امامیه و اسماعیلیه بر این باورند که امام باید معصوم باشد و برای اثبات آن به ادلهای همچون برهان امتناع تسلسل، برهان حفظ و تبیین شریعت توسط امام، برهان وجوب اطاعت از امام، برهان نقض غرض، برهان انحطاط و سقوط امام در صورت ارتکاب گناه استدلال کردهاند.همچنین گفتهاند امام باید از جمیع عیبهای ظاهری مانند بیماریهای پوستی، نقصهای مربوط به اصل و نسب و اشتغال به فنون و شغلهای بیارزش و امور منزجرکنندهای که موجب دوری مردم از وی میشوند و به نوعی با لطف بودن وی (نزدیککنندگی بندگان به طاعت خداوند و دورکنندگی آنان از گناه) منافات دارد مبرا باشد.در احادیث متعددی، از امامان علیهم السلام با ویژگی عصمت یاد شده است. این روایات در حقیقت به برهان عقلی بر امامت ائمه(ع) دلالت دارند؛ زیرا از نظر عقلی، امام باید معصوم باشد و چون در میان امت کسی جز امامان دوازدهگانه(علیهم السلام) از ویژگی عصمت برخوردار نبوده است، امامت آنان قطعی خواهد بود.
- عدالت: امامان هیچ حقی را از خود، دیگران و خدا — چنانکه در دین این حقوق تعریف شده و مطابق عقل محض باشد — پایمال نمیکنند.
- علم: علم به تمام علوم و قوانین و احکام شریعت به وسیله تعلیم پیامبر و نه از طریق وحی. امامان کاملاً به دین آگاهند و جواب تمام سؤالات دینی را میدانند؛ لذا در دوره بعد از محمد تفسیر دین بر عهده آنهاست. در خصوص نحوه تحصیل علم و حدود آن اختلافهایی وجود دارد. اعلم بودن امام از صفات معتبر در افضلیت است که تنها به علوم شرعی اختصاص ندارد و امور غیرشرعی را نیز در برمیگیرد. امام علم مناظره با دیگران را میداند تا در برخورد با آنهایی که در عقاید مردم ایجاد شک و شبهه میکنند پیروز شود و دین را از زوال حفظ نماید.
- حجت: امامان حجت خدا در هر عصری هستند. بدین معنا که حیات دینی تماماً و کاملاً در وجود آنها محقق شدهاست؛ لذا رفتار و کردار آنها بر سایرین حجت محسوب میشود. به عبارت دیگر مردم با مشاهده رفتار و گفتار آنها به آنچه در اسلام پسندیده و توصیه شدهاست، آگاه میشوند.
- ولایت: بنا به عقیده شیعیان ولایت و سرپرستی امور مردم از شئون مالکیت است که در حقیقت مالک مطلق مردم خداست. سپس در راستای ولایت خدا، ولایت پیامبران و امامان قرار دارد که از طرف خداوند به آنها داده شدهاست. این نوع ولایت به ولایت تکوینی و تشریعی تقسیم شدهاست. بنابه تفسیر آیههای قرآن — آیه ۵۵ مائده، آیه ۵۹ نساء، آیههای۳۶ و ۳۷ ص و آیات ۸۱ و ۸۲ انبیاء — این ویژگی برای امامان ثابت گردیدهاست.
- افضلیت: دیگر ویژگی امام که بنابه نظر شیعه امام باید افضل از دیگران باشد و در صورت وجود مفضول حق امامت ندارد و خداوند کسی را به امامت منصوب میکند که از سایر مسلمانان افضل باشد. در بین مسلمانان در اشتراط و غیر اشتراط افضلیت امام اختلاف دیدگاه وجود دارد. امامیه افضلیت را شرط میدانند و اشاعره آن را لازم نمیدانند. از معتزلیان هم برخی اعتقاد به شرط بودن افضلیت دارند و گروهی از آنان افضلیت را شرط نمیدانند.از نظر امامیه و گروهی از مُرجِئه، مُعتزله و زیدیه، امام باید در علم، دین، کرامت، شجاعت و در همه فضایل نفسانی و بدنی، برتر از همه مردمان عصر خود باشد؛ چرا که اولاً اگر امام در فضیلت، مساوی دیگران باشد، انتخاب او به عنوان امام، ترجیح بلا مُرَجِّح است (برگزیدن یکی از دو امر مساوی، بدون وجود دلیل رجحانآور) که عقل آن را قبیح میداند و اگر پایینتر از دیگران باشد، ترجیح شخص پایینتر بر شخص برتر (تقدیم مفضول بر فاضل) پیش میآید که عقلاً درست نیست. ثانیاً آیاتی مانند آیه ۳۵ سوره یونس و آیه ۹ سوره زمر، نیز بر لزوم تبعیت از فاضل و ترجیح او بر مفضول دلالت دارند.امامان شیعه به دلیل برخورداری از کمالات و ویژگیهای منحصر به فردی نظیر علم، عصمت و… بر دیگران برتری دارند و مستحق تصدی مقام امامت و ریاست عامهاند. بدیهی است با وجود آنان، مقدمداشتن دیگران برای تصدی مقام امامت، عقلاً قبیح و ناروا است.
علاوه بر اینکه روایات بسیاری بر این برتری و افضیلت اشاره دارد، فلسفه امامت نیز اقتضا میکند امام به دلیل رسالت سنگینی که در مورد هدایت و رهبری دینی و دنیوی مردم برعهده دارد، از همه افضل و شایستهتر باشد تا مردم او را در همه کمالات الگو بدانند و از او تبعیت کنند. لازمه چنین امری، پاکی و آراستگی شخص امام به عالیترین آداب و صفات انسانی است. از این نظر هر کدام از امامان دوازدهگانه شیعه، کاملترین شخص زمان خود بودهاند، به گونهای که عظمت شخصیت آنان مورد اعتراف همگان بوده و حتی کسانی که با آنان به مناظره و محاجه میپرداختند نیز در مقابل عظمت علمی و معنوی آنان، اظهار حقارت و خضوع میکردند.
از دید شیعیان محمد تمام ویژگیها و وظایف امام را دارد و علاوهبرآن وظیفه تشریع و تبلیغ دین و ویژگی ارتباط با خدا از طریق وحی را نیز دارد. همچنین فاطمه دختر محمد تمام ویژگیهای بالا را دارد و فقط مسئولیتهای زیر را ندارد.
مسئولیتها
- مرجعیت دینی: در دیدگاه شیعیان بعد از تکمیل تشریع دین توسط محمد، تفسیر آن و پاسخ به مسائل جدید پیش آمده نیازمند ویژگیهای خاصی است، که شامل علم کامل به دین و عصمت از گناه میشود. با توجه مجموعه صفات فوق تنها ائمه این ویژگی را دارند. آنها از جانب خدا مکلف هستند آموزههای دین را برای مردم تبیین کنند و مردم باید سؤالات خود را نزد آنها ببرند.
- رهبری اجتماع (ولایت امر): این مفهوم بین شیعه و سنی مشترک است. بدین معنا که هر دو بر ضرورت وجود چنین جایگاهی در جامعه مسلمانان اتفاق نظر دارند. اهل سنت آن را اصطلاحاً «خلیفه» میخوانند. آنها برای شخص خلیفه صفت و ویژگی خاصی قائل نیستند و راه انتخاب او را «شورا»، «اهل حل و عقد»، «وصایت» و برخی «غلبه» میدانند. در طول تاریخ بسیاری خلفا با شمشیر این مقام را تصاحب کردهاند. بسیاری از خلفا را کشته و بسیاری را عزل کردهاند. اما نزد شیعه ولی امر باید عالم، عادل، معصوم و حجت باشد، تا بر طبق دین حکم کند و بر هیچکس ظلمی روا نکند و مردم مکلف به اطاعت از او هستند. این مفهوم با ولایت فقیه تشابه ظاهری و تفاوت باطنی دارد. شیعیان معتقدند که شخص ولی امر توسط خدا برگزیده شده و توسط نبی یا امام قبلی به مردم معرفی میشود. خلافت حق اوست و سایرین که این مسند را گرفتهاند، غاصب هستند. استناد آنها به آیه «انّما ولیکم الله و رسوله و الذین ءامنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هُم راکعون» است. شیعیان مصداق این آیه را علی بن ابیطالب میدانند، که در حال رکوع نماز به فقیری انگشتری خود را بخشید. ضمن آنکه این آیه سیاست اقتصادی و اجتماعی ولایت شیعی را نیز مشخص میسازد و بین اصلاح امور مسلمین و دستگیری آنان با عبادت خدا جمع میکند. تلاش برای نشر و تبلیغ علوم و احکام اسلام و مبارزه با انحرافات، اجرای قوانین سیاسی، اجتماعی، قضایی، حقوقی، جزایی، اقتصادی اسلامی و ادامه حکومت اسلامی پیامبر که همراه با مصونیت کامل از خطا و اشتباه و فراموشی و خطای عمدی در انجام موارد یادشده است، از وظایفی است که امام در حوزه رهبری اجتماع برعهده دارد.
- ولایت باطنی: این مسئولیت به مفهوم باطنی ولایت مرتبط میشود و اموری نظیر شفاعت را شامل میشود. امامت و ولایت علی بن ابیطالب و ولایت تشریعی که دارای دو معناست. اول به معنای تشریع احکام و وضع قوانین و دوم به معنای مقام مرجعیت خلق در امور دینی و دنیوی و همچنین مقام وجوب اطاعت و سرپرستی امور دینی و دنیوی خلق.
تعداد امامان
روایتهای بسیاری از راویان شیعه و سنی گزارش شدهاست که به نقل از پیامبر اسلام تعداد اوصیای بعد از ایشان به عدد نقبای بنی اسرائیل، حواریون عیسی و ماههای سال تشبیه شدهاست. این حدیث نبوی که در مجموع احادیث مسلمانان از اهمیت بالایی برخوردار است، با این مضمون نقل شدهاست: «الخلفاء بعدی اثنا عشر کعدد نقباء بنی اسرائیل». این روایت را ۱۹ صحابی و ۶ امام روایت کردهاند. از مجموع این روایتها به وضوح دوازدهگانگی خلفای پیامبر دریافت میشود. برخی شیعیان با استناد به حدیث جابر و برخی احادیث دیگر معتقدند ائمه ۱۲ فرد کاملاً مشخص هستند، که از جانب خدا و از زمان محمد با اسم معرفی شدهاند. البته برخی احادیث، امامت عموم اهل بیت را اثبات میکند مثل حدیث ثقلین و برخی دیگر به تعداد امامان اشاره کردهاست. برای نمونه مسلم در صحیح خود از جابربن سمره به نقل از محمد روایت کردهاست که گفت: این دین همیشه تا قیام قیامت و تا هنگامی که دوازده نفر خلیفه بر سر شما باشند، استوار و برپاست. این خلفا همگی از قریش هستند. روایت دیگری نیز از پیامبر اسلام به این مضمون نقل شدهاست: کار این امّت همیشه به سامان است و پیوسته بر دشمنانشان پیروزند تا آنگاه دوازده نفر خلیفه که همگی آنها از قریش هستند؛ درگذرند.
امامت امام علی علیه السلام
بنا به دیدگاه شیعه، امام علی علیه السلام جانشین بلافصل پیامبر صل الله علیه و آله و امام پس از وی است. برای اثبات آن به آیاتی از قرآن مانند آیه تبلیغ، آیه ولایت، آیه مودت، آیه اولی الامر، آیه اِکمال دین، آیه تطهیر و آیه صادقین استدلال کردهاند. علامه حلی در کتاب نهج الحق و کشف الصدق به ۸۴ آیه در اثبات امامت امام علی(ع) و جانشینی وی پس از پیامبر استناد کرده است. شیعیان معتقدند از سوی پیامبر نص صریح و روشن (نص جلی) بر امامت و جانشینی بلافصل امام علی وجود دارد و به روایات متواتری که در منابع رواییشان و منابع روایی اهل سنت وارد شده مانند حدیث غدیر، حدیث منزلت و حدیث ثقلین تمسک میکنند.
امامیه همچنین با استناد به برخی نصوص روایی و تاریخی بر این باورند که برترینِ مردم پس از پیامبر در علم، شجاعت، عدالت و سایر فضایل انسانی، امام علی بود و لذا از میان صحابه تنها او استحقاق جانشینی پیامبر را داشت.
امامت سایر امامان علیهم السلام
به باور امامیه، منصب امامت پس از امام علی علیه السلام به امام حسن علیه السلام و سپس امام حسین علیه السلام و پس از وی، به نُه نفر از اولاد او، یعنی امام سجاد علیه السلام، امام باقر علیه السلام، امام صادق علیه السلام، امام کاظم علیه السلام، امام رضا علیه السلام، امام جواد علیه السلام، امام هادی علیه السلام، امام حسن عسکری علیه السلام و حضرت مهدی علیه السلام رسیده است.
متکلمان امامیه برای اثبات امامت سایر امامان(ع)، به حدیث دوازده خلیفه و همچنین نصوص متواتری که در آنها به امامت هریک از امامان(ع) بهطور معین و جداگانه تصریح شده، تمسک جستهاند.همچنین از نظر امامیه، عصمت و افضلیت از شرایط و ویژگیهای امام به شمار میروند و با توجه به برخی نصوص، سایر امامانِ پس از امام علی، هم معصوم بودهاند و هم در علم و سایر فضایل انسانی، برترینِ مردم عصر خودشان بودهاند.
لزوم اجرای حدود و حفظ نظام اسلامی دلیل وجوب امامت
برخی از متکلمان به لزوم اجرای حدود و حفظ نظام اسلامی بر وجوب امامت استدلال کردهاند، زیرا تحقق این امور که مطلوب شارع است، بدون امام امکان پذیر نیست. وجوب دفع ضررهای بزرگ از دیگر دلایل متکلمان بر وجوب امامت است، زیرا بدیهی است که اگر در جامعه رهبری دانا و توانا وجود داشته باشد زمینههای رشد و صلاح مردم فراهم خواهد بود و اگر وجود نداشته باشد، عکس آن رخ خواهد داد، و در نتیجه، از نبود امام زیان بزرگی به جامعه وارد میشود، و دفع چنین زیانهایی در شریعت واجب است. بنابراین، وجود امام واجب خواهد بود.
بحث گسترده درباره فلسفه امامت در مدخل «اغراض امامت» انجام گرفته است. در این جا این مطلب را یادآور میشویم که در روایات از امامت، به عنوان فلسفه یا غایت خلقت تعبیر شده است؛ به گونهای که اگر لحظهای زمین از امام خالی باشد، بر اهلش خشم خواهد نمود و آنان را در کام خود فرو خواهد برد: «لو بقیت الأرض بغیر إمام لساخت».
از این روایت و نظایر آن به دست میآید که سرنوشت زندگی انسان و سایر جانداران در زمین به وجود امام بستگی دارد؛ یعنی از زمانی که در زمین حیات وجود داشته، امام نیز بوده است و تا هنگامی که زندگی جریان دارد، امام نیز وجود خواهد داشت. بر این اساس، امام در نظام خلقت نقش علیت دارد. علیت امام در نظام طبیعت و در سطحی فراتر در نظام خلقت، به دو گونه فاعلی و غایی امکان پذیر است؛ یعنی وجود امام در سلسله علل فاعلی و غایی جهان قرار دارد، هر چند علة العلل در هر دو سلسله خداوند متعال است. بدین جهت است که درباره امام عصر (عج) آمده است: «الّذی ببقائه بقیت الدنیا وبیمنه رزق الوری وبوجوده ثبتت الأرض والسماء (دعای عدیله)؛ بقای دنیا به بقای امام عصر (عج) است، و به یُمن و برکت او موجودات روزی داده میشوند و به واسطه وجود او زمین و آسمان پابرجاست».
کتابشناسی
در حوزه امامت کتابهای فراوانی به زبانهای فارسی و عربی به رشته تحریر درآمدهاند. تعدادی از این کتابها به شرح ذیل است: آیینه هدایت در اثبات ولایت از نظر قرآن و سنت (فارسی)؛ تالیف: ابراهیم احمد امینی نجفی. آیات محکمه قرآنیه داله بر امامت ائمه (علیهم السلام) (فارسی) مؤلف: احمد بن زین الدین احسائی. آیات الولایة و برهان الهدایة (عربی)؛ نوشته: محمد بن محمد رفعت شیرازی. ابطال الاختیار (عربی)؛ تألیف: محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق). اثبات الامامة الخاصة بالکتاب و السنة (عربی)؛ نوشته: میرزا هدایت الله بن ملا صادق برغانی. اثبات الخلافة بالقرآن و اسکات المنکرین بالبرهان (فارسی)؛ تألیف: محمد عظیم. امامشناسی (فارسی)؛ نویسنده: سید محمد حسین حسینی طهرانی. الافصاح فی امامة علی بن ابیطالب (عربی)؛ تالیف: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید).
ادله اثبات امامت، همواره موضوع مهمی برای تالیف کتاب نزد امامیه بوده و دانشمندان شیعه آثار پرشماری در این باره نوشتهاند. کتاب سلیم بن قیس هلالی، مربوط به اواخر قرن نخست هجری از قدیمترین آثاری است که در آن، از امامان دوازدهگانه سخن گفته است. در آثاری مانند مقتضب الاثر از ابن عیاش جوهری (م ۴۰۱ق) و کفایة الاثر از خزاز قمی (اواخر قرن ۴ق) نیز تلاش شده است روایاتی درباره نص بر امامان دوازدهگانه را از منابع گوناگون شیعه و اهل سنت گرد آورند.
از دیگر آثار به دلائل الامامه منسوب به طبری، اثبات الوصیة نوشته مسعودی در تبیین انتقال وصیت در سلسله امامان دوازدهگانه و امامت امامان(ع) اثر ابراهیم امینی میتوان نام برد.
برخی از آثاری که در موضوع امامت به رشته تحریر درآمده به شرح زیر است:
- اَلاِفصاح فی الاِمامه، تألیف شیخ مفید: نویسنده در این کتاب مسائلی همچون تعریف امامت و ضرورت شناخت امام، اثبات امامت امام علی و افضلیت وی نزد خدا و پیامبر صل الله علیه و آله، ابطال ادعای امامت ابوبکر و ردَ افضلیت وی، عدم اجماع امت بر امامت ابوبکر و مسائلی از همین قبیل را بحث کرده است.
- اَلشَافی فی الامامة، نوشته سیدِ مرتضی: این کتاب ناظر به کتاب «المُغنی مِنَ الحِجاج فی الامامه» اثر قاضی عبدالجبار معتزلی و در پاسخ به شبهات وی دربارۀ امامت نوشته شده است. این کتاب در همان زمان نگارش و در قرنهای بعد موردتوجه عالمان شیعه و سنی قرار گرفت و آثاری در تلخیص یا نقد آن نوشته شد که از آن میان تلخیصالشافی، نوشته شیخ طوسی است.
- مِنهاجُ الکِرامة فی معرفةِ الاِمامه، اثر علامه حلی: علامه حلی در این کتاب ابتدا مسائل عمومی درباره امامت، مانند تعریف و بحث درباره ضرورت آن را بیان کرده و سپس به اثبات امامت و جانشینی بلافصل امام علی(ع) و امامت سایر ائمه(ع) پرداخته است. گفته میشود ابنتیمیه کتاب مِنهاجُ السُّنةِ النَّبویة را در ردّ این کتاب نوشت. سیدعلی حسینی میلانی، کلامپژوه و مدرس حوزه علمیه قم، بر کتاب منهاج الکرامه شرحی نوشت و در آن نظرات ابنتیمیه را رد کرد. این کتاب با عنوان «شرح منهاج الکرامة»، در پنج جلد به چاپ رسید.
- امامت و رهبری، از مرتضی مطهری: این مجموعه، دربردارنده شش سخنرانی از مطهری درباره امامت است که در ۱۳۴۹ش در انجمن اسلامی پزشکان ایراد شده است.
- الاِمامةُ العُظمی عندَ اَهلِ السُّنةِ و الجَماعه، نوشته عبدالله دمیجی از عالمان اهل سنت: نویسنده، در این کتاب، پس از تعریف امامت و بحث از وجوب و ضرورت آن، به بیان دیدگاه اهل سنت درباره امامت پرداخته است.
دیدگاهتان را بنویسید